eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
334 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
موتور زندگی_۲۰۲۳_۱۲_۲۴_۱۲_۴۶_۱۹_۵۸۷.mp3
2.11M
📌نقش موتور در سیستم= حرکت بین اجزا ✅موتور سیستم خانواده = ✅انواع نگرش نسبت به قدردانی در خانواده ✅تنوع در قدردانی = خانواده فعال و بانشاط 🍃یک تمرین عاااااالی برای شروع زمستان😳 اخر صوت پیشنهاد تمرین ببینم چکار می‌کنید ....☺️ https://eitaa.com/Noorkariz
💠 بستن شیر آب در حال وضو 💬 سؤال: در رساله، بخش احکام وضو خواندم که دست زدن به شیر خیس بعد از شستن دست چپ در وضو محل اشکال است، حال اگر شیر آب بعد از شستن دست چپ بسته نشود، مستلزم اسراف است، تکلیف چیست؟ ✅ پاسخ: 🔹 در فرض مذکور می‌توانید بعد از ریختن آب روی دست چپ و قبل از دست کشیدن به آن، ابتدا شیر را بسته و سپس دست بکشید. 📚 پی‌نوشت: بخش استفتائات پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله خامنه‌ای https://eitaa.com/Noorkariz
💖 مجازی💖 دیشب تا صبح از ترس واسترس خواب نرفتم,یعنی این روباه صفت چی ازم میخواست؟ تا خودصبح گریه کردم,تازه یاد خداافتادم,گفتم خدایا خودت میدونی من دختر بدی نیستم,یه نمازم قضا نشده,یه روزه ام دوروپس نشده,ناخوداگاه تو دام افتادم ,خدایا دستم رابگیر,یاساترالعورات ,آبروم راحفظ کن😭😭 چشام تیرمیکشید,سرم از درد میترکید... خاله خانم اومد تواتاق تاحال وروزم وچشمای گود افتادم رادید زد توسرش وگفت خاک به سرم چت شده دختر؟ لبخند بی جانی زدم وگفتم:هیچی نیست خاله,همون چشم درد همیشگی ست خاله:یه نوبت ازچشم پزشک میگیرم عصرمیری دکتر فهمیدی؟! گفتم :چشم اه حوصله نداشتم این بین دلسوزی خاله راکم داشتم که خداراشکر اینم جورشد😢 انلاین شدم,دستام میلرزید,یعنی الان چی میخواست؟ سهند:به به بالاخره انلاین شدی,خودت رااذیت نکن دخترک ساده,راه برون رفت ازاین معضل راحته... گفتم:بگو, حوصله ی روباهان راندارم... گفت:ای به چشششم یه تابلو فرش خاله خانمت داشت,تویکی ازعکسا فرستادی....اون رابده به من وبرای همیشه از دنیات گم میشم.... خدای کن کم اشتها هم نیست,اون تابلو میلیاردها میارزه,بعدشم خاله خانم میگفت:نگه داشتم بدهم به عروسم ,اخه خیلی گرانبهاست ویه جورمیراث خانوادگیه,حتی خاله حاضرنشده بود به موزه هدیه اش کنه,اخه من چه طور ببرمش ,بی شک خاله میفهمید. نوشتم:بیین نامرد دزددد,این یک قلم نمیشه,خاله این تابلو رادوست داره وگذاشتتش توپذیرایی ,توچشم هست,امکان نداره غیب بشه وخاله نفهمه,اون موقع اگه ازمن بپرسه کجاست چی بگم هااااا؟؟😡😡 سهند:نگران نباش خانم کوچلو ,فکر اونشم کردم,من بی گداربه اب نمیزنم... یکی کپی همون تابلو حتی قابش هم مثل همونه ,تهیه کردم ,عصریه جا قرارمیذاریم میرسونم بدستت,شب که پیرزنه خوابه اون رابزار جا تابلو اصلی وتابلو اصلی را فردابدستم برسان وتمام.... گفتم:نمیدونم باید فکرکنم سهند:دخترک ابله وقت فکرکردن ندادمت,حکم کردم باید اینکار رابکنی,پس نه خودت رااذیت کن ونه من را,عصر تابلو رامیدم...... ادرس یه کافی شاپ راداد وافلاین شد ..... خدای من الان چکارکنم.. دارد.... 💦⛈💦⛈💦⛈ نویسنده
💖 مجازی💖 عصربه بهانه ی دکتر ازخونه اومدم بیرون,ولی باید یک سرهم به دکتره میزدم ,جواب خاله خانم رابایدمیدادم,اول رفتم چشم پزشک ,هنوز یک ساعتی به قرارم مونده بود,منشی دکتر تافهمید ازطرف خاله خانم هستم (انگارمیشناختش) فرستادم داخل,دکتره بعدازکلی معاینه وپشت چندین تا دستگاه نشستن,گفت:چشم هاتون ضعیف نیست,فشارچشمتون هم خوبه اما فکرکنم مشکل عصبی باشه ,یک معرفی نامه مینویسم براتون تابرین ,دکترمغزواعصاب پیش خودم گفتم:غیب گفتی والااا,بااین فشارعصبی که این یکروزه بهم وارد شده,سکته نکردم جای شکردارد. سریع رفتم همون کافی شاپ,نقشه ها داشتم برای اقا سهند مکاررر فقط دلم میخواست ببینمش اونموقع باکولی بازی ابروی نداشتش رامیبردم... یه ده دقیقه ای نشستم ,یه پسرک هفت ,هشت ساله امد کنارم...ببخشید خانم شما نسیم خانم هستید؟؟ بله امرتون این تابلو.رایه اقا دادن به شما بدهم... گفتم کی بود؟؟ پسرک:من نمیدونم,۵۰۰۰تومان دادبه من تا بدم به شما... خدای من عجب زبله ,حتی خودشم به من نشون نداد اینقدعصبی بودم ,کارد میزدی خونم درنمیومد... دوباره چشام وسرم تیرکشید... وااای خدای من ....چه دردی.....😔 رسیدم خونه,تابلو جعلیه راگذاشتم داخل سییلو روحیاط تا دیده نشه , خاله توهال بود,سلام کردم,برگشت گفت:عه عزیزم اومدی,دکترچی گفت گفتم :هیچی گفت عصبیه...باید بری دکتر مغزواعصاب.. خاله گفت پس زودتر برو نسیم جان ,من یه دکتر اشنا میشناسم,جراحه, از دوستان کوروشه,فردا زنگ میزنم بهش ببینم چی میگه گفتم :باش خاله ,من یه کم حال ندارم اجازه میدی برم اتاقم؟ خاله:اره عزیزم برو دخترگلم دارد... 💦⛈💦⛈💦⛈
💖 مجازی💖 خیلی استرس داشتم ,اصلا میترسیدم نت را روشن کنم,مثل هروقت که از دنیا ناامیدمیشدم,رفتم وضوگرفتم,نمازم راخوندم ودورکعت نماز حاجت به جا اوردم وعقده های دلم را خالی کردم,مددگرفتم از خدای مهربان... چادر نماز سرم بود,خاله صدا زد... نسیم جان بیا مادر,دکتر پشت خط منتظرته... اه همین وسط ,کوروش راکم داشتم که اونم به لطف خاله خانمم رسید. گوشی راگرفتم,بعدازسلام واحوال پرسی ,ازحالم جویا شد ,مثل اینکه خاله خبردکتررفتنم رامخابره کرده بود. کوروش بعدازکلی سفارش که پیگیر دکترم باشم خداحافظی کرد,گوشی رادادم خاله ورفتم تواتاقم... ناخوداگاه گوشیم رابرداشتم وشماره ی سپهرراگرفتم.... وای خدای من چراهمچی کردم؟؟!! توکل کردم به خدا وگفتم حتما این کاربه صلاحه ,که اینجورشد... سهپر:الو به به نسیم خانم گل,افتاب ازکدوم طرف ،امشبی غروب کرده که یاد ماکردی هااا؟؟ سلام سپهر ,کجایی؟؟ سپهر:چت شده وروجک؟؟ چرا صدات گرفته؟من الان خونه ام... من:سپهرمیشه یه توک پا بیای اینجا ,کارفوری دارم,توراخدا بیااااا سپهر:خوب دخترگل,گریه نکن الان میام ,تایک ربع دیگه اونجام... صدای ایفون بلند شد وپشت سرشم ,صدای سلام وعلیک سپهر با خاله خانم... بعدازچنددقیقه سپهراومد تواتاق ودرم پشت سرش بست. ازوقتی اومده بودم خونه ی خاله این اولین باری بود که سپهر میامد پیشم. یه نگاه به کل اتاق انداخت وگفت ,به به عجب مملکتی برا خودت راه انداختی هااا😂 معلوم خاله خانم یه مرد نمخواد برای نگهبانی؟ اما تاچشمش به چشای ورم کردم افتاد گفت:آبجی چت شده,بیا بشین ببینم واسه چی اینجوربه روز چشمات اوردی. به هرجانکندنی بود ازاول تااخرماجرارابه سپهرگفتم,گفتم که آرزو گولم زده,گفتم که سهند وعده ی ازدواج داده , اخه به نظرم این بهترین راه بود,آبروت پیش یک نفربره ,بهترازاینه که دزد بشی وآبروت پیش همه بره... وقتی حرفام تموم شد,سپهر همچی رگ گردنش تیرکشیده بود که ترسیدم,کارد میزدی خونش درنمیومد... بالاخره به صدا درامد:آخه خواهرمن ,توچرا اینقد ساده ای؟؟اینهمه اشتباه ,وااااای باورم نمیشه این نسیم زرنگ وباهوش که قراربود دکترمملکت بشه الان توهمچی دامی افتاده باشه,توفضای مجازی,به هیچ کس,هیچ کس,اعتمادنکن میفهمی؟! اشتباه دومتم این بود باچه جراتی قرارگذاشتی؟باچه جراتی رفتی سرقرار؟؟ نگفتی تعقیبت کنه وخونه ی خاله رایاد بگیره؟ من:داداش, وقت اومدن الکی چند جا رفتم ,خودم به فکرم رسید شاید تعقیب بشم,اما پیچوندم...بعدشم میدونم اشتباه کردم توراخدا سرزنشم نکن ,فقط بگو.چکارکنم؟؟ سپهر کمی فکر کردگفت:کار کاره فرزاده. گفتم فرزاد کیه؟ گفت:فرزاد یکی از دوستامه,پلیسه اون میدونه چکارکنیم.. سپهر ,نشانی مجازی سهند را یادداشت کردوصفحه ی مجازیم را گرفت تابریزه رو.لپ تاپش وتاکید کرد به هیچ وجه انلاین نشم ودیگه پیام ندهم. درهمین حین خاله در اتاق را زد وامدتو,تا حال من را اینجور دید روبه سپهر, گفت:نگران نشی خاله هااا,خودم یه دکتر خوب میشناسم,فردا نسیم جان رامیفرستم پیشش ,ببینم چی میشه... سپهر باتعجب یه نگاه کرد وگفت:دکتر؟؟ چشمکی زدم وگفتم هیچی نیست ,بعدا بهت میگم.وقت رفتن ,سپهرراهمراهی کردم وجوری که خاله نبینه ,تابلو جعلیه رابهش دادم وقتی سپهررفت,یه جور احساس سبکی میکردم,یه کم راحت شده بودم.. اولین کاری کردم ,سیمکارت را از گوشی لمسی برداشتم گذاشتم توگوشی نوکیای قدیمیم واونم انداختم توکشوی میز ... رفتم تورختخواب وتا وقتی بیداربودم همش صلوات میفرستادم که همه چی به خیر بگذره دارد 💦⛈💦⛈💦⛈
🌛شــــبــــتــــان پــــر ســــتــــاره دوســــتــــان ⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️⭐️ خدانگهدار تا فردا ⭐️⭐️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣خیر مقدم بہ عزيزاني ڪہ ❣بہ جمع گرم و صمیمانہ ما ❣پیوستند ❣مقدمتان گلباران فداے همتون... مرسے ڪہ هستید...❣ https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 پنجشنبه تون بینظیر 😇✨ دلتون پر از آرامش ❤️ لبخـند خدا بدرقـه تمامتـون باشه الهی ❤️ منتظر بهترین اتفاقات باشید😇✨ https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غذا پختن ، ظرف شستن و نظافت وظیفه زن در خانه نیست ، باید مرد و زن با هم تفاهم کنند (تکبیر بلند بانوان حاضر 😁 https://eitaa.com/Noorkariz
🔸 هدیه تمام اموال به یکی از فرزندان ⁉️ آیا جایز است شخصی همه اموال خود را به یکی از فرزندانش هبه کند و بقیه را از آن محروم نماید؟ ✅ اگر این کار موجب برانگیخته شدن فتنه و اختلاف در بین فرزندان شود، جایز نیست. https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باغبون خاستین برای باغچه و گلدوناتون ایشون و بفرستیم کارش خیلی خوبه😁😂 https://eitaa.com/Noorkariz
زیارت عاشورا ۱ - علی فانی.mp3
11.27M
زیارت عاشورا با صدای علی فانی بسیار زیبا و دلنشین
پیام خانوم یکی از اعضا بعد از سخنان امروز رهبری که کار کردن در منزل مطلقا وظیفه زن نیست 😂 کاشکی خانومم عضو کانال نبود. دوستان من دارم میرم خونه، دعا کنید. احساس کمر درد دارم نمیدونم چرا😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ روز دوازدهم چلّه به نیت فرج (پنج‌شنبه) ▪️حضرت زهرا سلام الله علیها به همسر خود عرض کردند: يا أباالحَسَنِ! إنّي لأَستَحيي مِن إلهي أن اُكَلِّفَ نَفسَكَ مالاتَقدِرُ عَلَيهِ 💬 یا علی! من از پروردگارم شرم دارم چيزى از تو درخواست كنم كه توان برآوردن آن را نداشته باشى . 📚 امالی شیخ طوسی، ص۶۱۵. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج https://eitaa.com/Noorkariz
✨﷽✨ 🔴شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر نعمت، از کفت بیرون کند ✍ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ بیمار ﺷﺪ و ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯی ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ.ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ.ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان، برگه تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩند تا هزینه جراحی را بپردازد.پیرﻣﺮﺩ همین که برگه را گرفت؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ. ﺑﻪ ﺍﻭ گفتند که ﻣﺎ می‌توانیم ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ می‌کرد. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ گفتند: می‌توانیم ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ. ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪند و از او پرسیدند: ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ؟ نمی‌توانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ؟ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ چیزی که مرا به گریه می‌اندازد این است ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ. ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ به ﻣﺎ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ داده ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﻫﯿﭻ‌ﭼﯿﺰﯼ نمی‌خوﺍﻫﺪ جز اینکه با او باشیم.ﻭﻟﯽ ما ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ نمی‌دﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺷﮑﺮﺵ ﺭﺍ به‌جا نمی‌آوریم ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ از دست بدهیم. ❄️💦⛄️❄️💦 https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خانم های محترمی که دیروز در محضر حضرت آقا یا پس از دیدن کلیپ رهبری) کلیپ فوق👆( تکبیررررر بلند گفتند . فرمایشات زیر هم حضرت آقا ده سال قبل ۱۳۹۲ فرموده اند. اینجا تکبیر و لبیک یا خامنه ای نداره!! . برخی آقایون پیام داده اند که به شما بگیم  « نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض » نمیشه‼️ 😊😍👇 ✔️ رهبر فرزانه انقلاب: 🔹 یکی از مهم ترین مجاهدت های زنان و آنان است؛ چون فرزندآوری در حقیقت هنر زن است؛ اوست که زحماتش را تحمل می کند، اوست که خدای متعال ابزار پرورش فرزند را به او داده است. 🔹صبرش را به آن ها داده، احساساتش را به آن ها داده است. اگر چنانچه ما این ها را در جامعه به دست فراموشی نسپریم؛ آن وقت پیشرفت خواهیم کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍜🍜مواد لازم سیب زمینی کره شیر مواد میانی به دلخواه (گوشت چرخ کرده. فلفل دلمه. قارچ) آرد سوخاری تخم مرغ 🍱🍱سیب زمینی را بپزید همراه با کمی شیر وکره پوره کنید تا خمیر یکدست به دست بیاد سپس مواد میانی را در بین خمیر سیب زمینی قرار بدین رول کنید داخل تخم مرغ وارد بغلتانید وسرخ کنید عالی میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 التماسمه حرم حرم با عنایت حسین علیه السلام حسین علیه السلام آرزوم شده حرم حرم تحت رایت حسین علیه السلام ➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/Noorkariz
💖 مجازی💖 ازخواب پاشدم,دوباره چشام تیرمیکشید,سرم درد میکرد,هی میخواستم به سپهر زنگ بزنم,اما یه نیروی عجیب جلوم رامیگرفت. خاله برا خاطرمن ,ناپرهیزی کرده بود وابگوشت بارگذاشته بود,به به عجب بویی پیچیده بود,از وقتی وارد مجازی شده بودم اصلاطعم غذاها رانمیفهمیدم,تمام حواسم به گوشی بود.. هوس کردم رمان بخونم ,اما دوباره چشام دردگرفته,پشیمون شدم دوباره رفتم تواتاقم وروتخت خوابیدم... خاله بیدارم کردوگفت ,پاشونمازت رابخون که سفره ی نهار منتظره... بعدنهار رفتم ظرفا رابشورم,خاله خانم گفت:امروز از دکتر نوبت گرفتم,تاکیدکرده اول وقت بیای,یکی از دوستای خانوادگیمونه گفتم :چشم خاله... خاله بهم پول دادوبرام اژانس گرفت,رسیدم مطب,دکتر تازه امده بود,منشی فرستادم داخل,دکتره بعدازخواندن شرح حالم که چشم پزشک برام نوشته بود,یه ام ار ای نوشت وگفت اورژانسی نوشتم تا اخر وقت بگیر بیارش ,ببینم اه من که میدونم مال این اعصاب خوردیای اخیره,اینا چرااینقد جددیش گرفتن... بالاخره بعداز,سه ساعت ام ار ای اماده شد,شانس اوردم رادیولوژی نزدیک مطب دکتر بود,بدو خودم را رسوندم,منشی گفت برو.داخل دکتر هست. دکتر یه نگاه به ام ار ای کرد وگفت,:خوب دخترم ,خدارا شکربه موقع اومدی ,بیماریت خیلی پیشرفت نکرده بایک عمل بهبود پیدامیکنی.. بیماررری؟؟؟ این چی میگفت برا خودش.... گفتم:اقای دکتر من چیزیم نیست,یه چند وقت اعصاب خوردی داشتم همین.... دکتر:نه دخترم انچه که من توعکس میبینم یه غده ی خوشخیم رو عصب بیناییت هست,البته وحشت نکنی,درمانش راحته... چشام تیرمیکشید تواین موقعیت همین راکم داشتم خدااااااا... به خونه رسیدم از برخورد خاله فهمیدم ,زنگ زده به دکتر وهمه چی رافهمیده,احتمالابه کوروش جانشم, مخابره کرده والاااا...... دلشکسته وناامید روتختم دراز کشیدم دیگه مغزم هنگ کرده بود... دارد.... 💦⛈💦⛈💦⛈
💖 مجازی💖 پاشدم نمازمغرب راخوندم,سرسجاده خیلی گریه کردم ,اما با ذکر خدا آروم شدم...آخرش بالاترازمرگ که نیست.......مرگ هم رسیدن به خداست....توکل کردم برخداوایام فاطمیه بود پس دست زدم دامن مادر راگرفتم,من به حضرت زهراس یه علاقه ی خاصی دارم,شرمنده از اعمالم همه چی راسپردم دست خودش,تامادری کند برای این دخترک بی پناه., داشتم سجاده راجمع میکردم خاله از تو.پذیرایی صدا زد:نسیم جان ,اقای دکتر پشت مانیتور منتظرته,با همون چادرنماز رفتم پشت مانیتور. اینبار کوروش با مهربانیی نا محسوس, نگاه میکرد,بدون مقدمه گفت:من از حجاب یک دختریازن ایرانی لذت میبرم ,انسان رامثل فرشته ها میکنه.... عه من حال ندارم سلام کنم ,این رفته تووادی عرفان,چه دل خجسته ای داره هاااا پسرخاله خانم دید همچی حال ندارم ومثل,قبل سربه سرش نمیگذارم رفت سراصل مطلب... گفت:نسیم جان ,نتایج ام ار ای رابرام ایمیل کن گرچه به کاردکتر نادری(دکتر مغزاعصابم) ایمان دارم,اما بزار ببینم نظر دکترای ,این طرف چی هست. یک مطلب مهم هم میخواستم بهتون بگم ,اما چون الان شرایط روحیتون مناسب نیست ,یک وقت دیگه میگم. ازش خداحافظی کردم ورفتم تا چادرم را تا کنم وبزارم توقفسه . درسته به خاطر بیماریم که یک دفعه متوجهش شدم ناراحت بودم اما هشتاددرصد ناراحتیم برای اون پسره ی روباه صفت بود,من که ازاسترس نتونسته بودم به سپهر زنگ بزنم,سپهرم یه زنگ نزد ببینم چی شده....... یک ختم صلوات برداشتم وتسبیج بدست رفتم کنار خاله خانم.... خاله خانم رفتارش یه جورایی شده بود خیلی مهربان تر . پیش خودم گفتم حتما حس ترحم داره برا خاطربیماریم. به خاله گفتم از مریضیم به مامان, بابام چیزی نگین ,غصه میخورن... خاله بغلم کرد ویه بوسه از صورتم گرفت وگفت قربون دختر خوشگلم بشم,باشه نمیگم. من متعجب ازاین حرکت بسیاررر غیرمنتظره خاله خانم, درجستجوی دلیل این حرکت به فکر فرو رفتم. . دارد.... کتاب_بخوانیم 💦⛈💦⛈💦⛈
💖 مجازی💖 هرچه فکر کردم دلیل این محبت شک برانگیز خاله را فقط بیماریم دانستم وبس.... نتیجه ی ام آر آی را ایمیل کردم برای پسرخاله خانم وبرای فراراز فکروخیال ,علی رغم چشم دردم,روآوردم به رمانهای کتابخانه ی خاله خانم.... دلم درپی کتاب ودرس ودانشگاه نبود,یک جوری از همه چیز بیزار شده بودم,اون هفته یک سرکوچلو خانه ی خودمون زدم ,البته وقتی که سپهر نبود,اخه از فرجام اون گلی که به آب داده بودم دربی خبری به سر میبردم وبی خبری را بر شنیدن اخبار بد ترجیح میدادم. امروز قراربود ,کوروش نتیجه ی کمیسیون آن طرف اب رابرام بگه,دل تودلم نبود ,یعنی چی میشه؟ خاله لپ تاپ را آورد واسکایپ را روشن کرد,ان طرف کوروش با رویی خندان نمایان شد. من بغل ایستاده بودم وتودید دوربین نبودم,کوروش من را نمیدید ,با خنده به خاله گفت:مامان ,قند وعسلمان کجاست؟؟ خاله باایما واشاره بهش فهماند من کنارشم. قندوعسلمااان؟؟ من ازکی قندوعسل کوروش شدم که نمیفهمیدم؟!😳 بعداز چنددقیقه ای ,چادرسرکردم وپشت مانیتور نشستم,اصلا بروی خودم نیاوردم که حرفش راشنیدم. من:سلام اقای دکتر کوروش:سلام نسیم جان,من اسناد پزشکیت رابه چندتا متخصص نشون دادم وهمه ی آنها به اتفاق نظرشون اینه که مشکلت حاد نیست وبایک عمل جراحی برطرف میشه... پس برات یک نوبت گرفتم وکارهای خروجیت هم اینطرف انجام دادم,شما برو.دنبال پاسپورت بیا همینجا پیش خودم ,عمل انجام میشه. گفتم:نهههههه,من پام را ازکشورم بیرون نمیگذارم ,اگرقرارباشه عملی هم انجام بشود,ترجیح میدم همینجا انجام بشه.. کوروش:دختر خوب,لجبازی نکن,درسته دکترنادری,دکتر حاذقی هست اما اینجا امکاناتشون بیشتره... من:همین که گفتم اقای دکتر... باشوخی ادامه دادم:می خوای گور غریبم کنید؟؟ کوروش:خدانکنه نسیم جان,باشه هرجور خودت مایلی,میبینم شکرخدا یه کم روحیه ات بهتره,اجازه دارم اون موضوع رابگم؟؟ وای خدای من تازه یادم افتاد که چندوقت قبل میخواست یه چی مهم بگه... سرم راانداختم پایین وگفتم:اختیار دارید اقای دکتر بفرمایید من سراپا گوشم... . دارد... 💦⛈💦⛈💦⛈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اثرات عجیب خواندن سوره واقعه در شب جمعه 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ❤️اَللّهمَّ اجعَل عَواقِبَ اُمورِنا خَیراً❤️ https://eitaa.com/Noorkariz