eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
327 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
☘️ توصیه های ساده برای سرماخوردگی! 📌 اگر دچار سرماخوردگی شده‌اید توصیه می‌شود که مصرف سبزی به خصوص خوردن نعناع (چه به صورت خشک و چه به صورت تازه) را در کنار وعده غذایی خود قرار دهید. 📌 همچنین خوردن مویز ناشتا در اول صبح برای سرماخوردگی مفید است. و برخلاف آن لبنیات به ویژه پنیر گزینه مناسبی برای صبحانه نیستند و در طی دوران بیماری باید کمتر مصرف شود. https://eitaa.com/Noorkariz
♦️رگبار و رعدوبرق در مناطق غربی کشور 🔹امروز در برخی مناطق شمال غرب، غرب، گیلان و از اواخر وقت در دامنه‌های جنوبی البرز رگبار و رعدوبرق پیش‌بینی می‌شود. 🔹فردا علاوه بر این مناطق در برخی مناطق جنوب غرب و مازندران باعث رگبار، رعدوبرق، وزش باد شدید موقتی، در برخی مناطق گردوخاک و در مناطق مستعد بارش تگرگ می‌شود. https://eitaa.com/Noorkariz
📿نماز با برکت یکشنبه های ماه ذیقعده 🔸 برای نماز در یکشنبه های این ماه، روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است. 🔸در فضیلت این نماز آمده است که هر کس آن را بجا آورد: ✅️ توبه اش پذیرفته می‌شود ✅️ گناهانش آمرزیده می‌گردد ✅️ سبب برکت برای نمازگزار و خانواده اش میشود ✅️ در روز قیامت کسانی که از او طلبی و یا حقّی دارند، از وی راضی گردند ✅️ با ایمان از دنیا می‌رود ✅️ قبرش برای او وسیع و نورانی گردد ✅️ پدر و مادرش از او راضی شوند ✅️ آنها نیز مورد مغفرت خداوند قرار گیرند ✅️ ذریّه او نیز بخشیده شوند ✅️ رزق او وسیع گردد ✅️فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا کند و به آسانی جانش را بگیرد. 🔸 رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کیفیت این نماز را این گونه بیان فرمودند که: 🔹 در روز یکشنبه غسل کند و وضو بگیرد و چهار رکعت نماز بخواند (هر دو رکعت به یک سلام) ✅️ در هر رکعت، سوره «حمد» یک مرتبه، سوره «قل هو الله» سه مرتبه و سوره‌های «فلق» و «ناس» را یک مرتبه بخواند؛ ✅️بعد از نماز (اتمام چهار رکعت) هفتاد مرتبه استغفار کند؛ ✅️سپس بگوید: «لا حَولَ ولا قُوَّةَ الَّا بِالله العَلیِّ العَظیم» (توان و نیرویی جز به سبب خداوند بلند مرتبه و باعظمت نیست) ✅️ آنگاه بگوید: «یا عَزیزُ یا غَفَّارُ اِغفِر لی ذُنُوبی و ذُنُوبَ جَمیعِ المومنینَ و المومناتِ، فَانَّهُ لا یَغفِر الذُّنُوبَ الَّا انت» (ای نیرومند ای بسیار آمرزنده! گناهان من و گناهان همه مردان مؤمن و زنان مومنه را بیامرز که کسی جز تو گناهان را نیامرزد) https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱روایت یک زندگی واقعی " سال ۱۳۹۰ خورشیدی"🌱
اصلاً شاید کمتر فکر کنم به دختری که به سادگی از من گذشت و هرگز نفهمید چه بر سرم آورد. نه این که حالا بخواهمش..نه. یادِ گذشته است که آدم را گاهی از پا در می آورد. یادم به حرفم پدرم می افتد. انگار از نگاهم خوانده بود سِر درونم را. - ببین بابا جان آدم ها شبیه سکه ان. یه ور شیر اونورم خط. ممکنه اولش طرف شیرو نشون بدن اما پای عمل که بیاد یهو می شن خط می زنن زیر همه چی. اینه که می گن به حرف آدمیزاد اعتباری نیست ناخودآگاه دستم مشت می شود و دندان روی هم می فشارم. راهنما می زنم و وارد کوچه ی باریکی می شوم. بچه ها دست از بازی می کشند و به سمت ماشین می دوند. صدای شان را از همان فاصله می شنوم. - بچه ها.. عمو سید اومد - آخ جون.. عمو سید سرم را از شیشه بیرون می برم. - مواظب باشین بچه ها.. یکم آروم تر بالا و پایین می پرند و دست تکان می دهند. - سلام آقا سید.. خوش اومدین نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
نگاه به محمود می کنم. علیک می گویم و احوالپرسی می کنم. اشاره می زنم. - بچه ها رو صدا کن بیان اینا رو ببرن - خجالتمون دادین سید. نمی شه هر دفعه.. حرفش را قطع می کنم. - شیرینی عمو سید و بچه ها دوس دارن. شما اون کیسه ی داروها رو بردار تا درو قفل کنم پشت سرم می آید و بفرما می زند. وارد حیاط می شوم و چشم می چرخانم. - فقط همون دیوار مونده؟ سر تکان می دهد. - فردا تمومه آقا سید خوبه ای می پرانم. جمیله خانم جلو می دود. تند تند سلام می کند و رنگ به رنگ می شود. مرد خانه خیلی سال است زمینگیر شده و از جایش تکان نمی خورد. محمود تنها پسر خانواده نان آور خانه است و دخل و خرجش با هم نمی خواند. - خدا از آقایی کَمت نکنه سید.. عوضش و از خودش بگیری نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
دستان کم جانش بالا می رود و زیر لب دعا می کند. - سلامت باشی آقا فتحی. شما به گردن ما حق داری مومن سر بلند می کند. نگاه خیسش قلبم را به درد می آورد. نزدیک می روم و کنارش می نشینم. لبخند پهنی می زند که دندان های تا به تایش بیشتر به چشم می آید. نمی پرسم دندان های مصنوعی آماده شده یا نه. بیش از این خجالتش نمی دهم. زیر رختخوابش دست می برم. جوری که حالی اش نمی شود. غرور یک مرد عزت اوست. من این را از پدرم یاد گرفته ام. " سعی کن همیشه حواست به آدمای دور و برت باشه بابا جان. اما جوری دستشون و بگیر که غرورشون نشکنه پسرم". وقت اذان شده و از جایم بلند می شوم. هر کدام یک جور تعارف می زنند. - باشه انشالله واسه یه وقت دیگه - کوچیکتم سید جان. بزرگواری آقا دستش را می فشارم و خداحافظی می کنم. جمیله یک بند تشکر می کند و از دعا کم نمی گذارد. نام رمان :به 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
در حیاط مسجد وضو می گیرم. نماز می خوانم و حالم انگار بهتر می شود. وارد مغازه می شوم. یک نفر صدایم می زند. نگاهش می کنم. منصور برای چه آمده!؟ - چه عجب اومدی سید! کم کم داشتم ناامید می شدم جلو می روم و سلام می کنم. هر چه باشد بزرگ تر است و احترامش واجب. دستم را می فشارد. - خوش اومدی آقا منصور.. از این ورا! - بد کردم اومدم ببینمت! ناراحتی برم داداش - این چه حرفیه سید! یکم تعجب کردم راستش. خیلی وقت بود نیومده بودی جوری می خندد که شانه هایش تکان می خورد. پُر حرفی می کند و از مشغله ی کاری می گوید. خبرش را دارم. پشت آن کسب و کار بازاری خلاف شرع می کند و حلال و حرام را قاطی هم. عباس چای و شیرینی می آورد. دهان منصور می جنبد و از وراجی کم نمی گذارد. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz