eitaa logo
اصلنم مود نیس
70 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
669 ویدیو
5 فایل
چرا اینجا رو زدم؟ خب حقیقت اینکه گاهی فقط دوست دارم هرچیزی تو ذهنم هستو بریزم بیرون و دقیقا الان دارم همینکارو میکنم. خزعبلات. تخلیه خزعبلات توی مغزم. چنل دیگم: @IllusionTunnel ناشناس: https://daigo.ir/secret/7269206
مشاهده در ایتا
دانلود
YOU: یه مغازه ی خاک گرفته و متروکه که نه فقط روی زمین ، که روی سقف و دیوارها هم قفسه و مبلمان و راهرو داره. انگار همه طرفش زمینه. همه جا پر از وسایل عتیقه و قدیمی و کتابه و قفسه ها انقدر درهم و برهم و زیادن که پشتشون دیده نمیشه و تاریکه ____ ME: وقتی با دقت بیشتری به اطرافت نگاه می‌کنی، نظرت به سه تا چیز جلب می‌شه: اول: یه سری پله‌های کج و معوج که واقعا غیرقابل اعتماد بنظر می‌رسن، رو به پایین می‌رن و وارد سیاهی محضی می‌شن که تو نمی‌تونی انتهاش رو ببینی. دوم: بین قفسه‌کتاب‌های باستانی و خاک گرفته، یک کتاب با جلد چرمی سرخ رنگ با رگه‌های عجیب روی‌ جلدش و نوشته‌ی مرموزِ روی شیرازه کتاب: "قوانین بازی" سوم: یک حلقه طلا که اشتباها روش پاگذاشتی. حلقه طلا، درواقع اژدهای کوچیکیه که دور خودش پیچیده و دمش رو تو توی دهنش نگه داشته. می‌تونی برق و نور ضعیفی که ازش می‌تابه رو حس کنی... انتخاب تو؟ https://daigo.ir/pm/NI3ffh
جذاب‌ترین بخش هر جشن و مهمونی-
اصن به عشق همینا میام من🤌🏻✨️
اصلنم مود نیس
YOU: یه مغازه ی خاک گرفته و متروکه که نه فقط روی زمین ، که روی سقف و دیوارها هم قفسه و مبلمان و راهر
YOU: دوتا چیزی که اول دیدم دقیقا من رو یاد فیلم های ترسناکی که هیچ وقت جرئت تماشا کردنشون رو نداشتم مینداخت...درست بود که هیچ وقت فیلم ترسناک نگاه نکرده بودم اما داستان ترسناک خونده بودم و میدونستم رفتن تو زیرزمین تاریک یا برداشتن هر نوع کتاب عجیبی که چیزی درباره ی بازی یا قانون روش نوشته بود مساوی میشد با مرگ یا یه چیز بدتر. پس قطعا انتخابم حلقه ی اژدها بود...اما یه لحظه...مجبورم انتخاب کنم؟ شروع کردم به فکر کردن... _نمیشه فقط بچرخم و برم دنبال در یا پنجره بگردم؟ یا مثلا برم سراغ چیزایی که کمتر ترسناک باشن؟... تو همین افکار بودم که صدای قدم هایی از طرف چپ توجهم رو جلب کرد. سرم رو چرخوندم و به اون سمت نگاه کردم، یا شایدم اول خم شدم تا حلقه رو بردارم؟ و بعد چرخیدم؟ اصلا چرخیدم؟ یا فرار کردم؟ __ ME: درحالی که مطمئن بودی کاری به زیرزمین تاریک و کتاب سرخ رنگ نداری، خم شدی تا نگاه دقیق‌تری به حلقه بندازی؛ هرچند محتاط‌تر از اون چیزی بودی که لمسش کنی... وقتی به حلقه نزدیک می‌شی، درخشش بیشتر می‌شه و باعث میشه که بخوای لمسش کنی و از نزدیک نگاهش کنی؛ اما، به محض اینکه دستت رو به سمتش دراز می‌کنی، صدای قدم‌ها و نفس‌نفس زدن‌هایی رو از سمت چپت می‌شنوی؛ صربان قلبت بالا می‌ره... قدم‌ها هرلحظه نزدیک‌تر میشن و تو باید خیلی سریع انتخاب کنی: _ حلقه درخشان رو برمیداری و به صورت رندوم یکی از پله‌ها رو انتخاب می‌کنی. _ بیخیال حلقه می‌شی و دنبال یه جای مناسب برای مخفی شدن می‌گردی که احتمالا توی همچین جای بهم‌ریخته‌ای، خیلی هم سخت نیست... _ همونجا می‌مونی تا صاحب صدای تق‌تق و نفس‌های سنگین رو ببینی. _ شایدم...؟ https://daigo.ir/pm/NI3ffh
اصلنم مود نیس
اول از همه، با صدای ناآشنایی -که‌تاحالا‌نشنیدی- بیدار میشی؛ ولی جایی که آخرین بار خوابیده بودی نیست
YOU: شخصی رو میبینم که چهره ی خالی داره، بدون هیچ بینی و لب و چشم و ... میخواستم فرار کنم، ولی نشد،بهم خیره شده بود، نمیدونم عجیب بود! تو حالت خواب و بیدای بودم، نفس کشیدن برام سخت شده بود. نمیتونستم تکون بخورم، به سختی پلک زدم و به دور و برم نگا کردم، هاله های سیاه و پلید... _ ME: شخص بی‌چهره، با قدم‌هایی آهسته و ترسناک بهت نزدیک‌تر می‌شه. صدای تق‌تق پاشنه‌هاش توی فضای خالی می‌پیچه و دوباره برمی‌گرده... دستش رو به سمتت دراز میکنه و پاکت نارنجی رنگ رو جلوی صورتت نگه می‌داره؛ انکار از تو می‌خواد که اون رو بگیری. همون موقع متوجه می‌شی که می‌تونی دوباره حرکت کنی؛ می‌تونی پاکت مرموز رو از مرد بی‌چهره بگیری یا با تمام سرعتی که داری فرار کنی، یا...؟ https://daigo.ir/pm/NI3ffh
هارتم بروکن شد-
خوراکی که بهم نرسید، ای کاش حداقل می‌تونسم با بچه‌ها برم تفنگ بازی🤌🏻
دارم خفه میشم-
الحمدالله تموم شد.
اصلنم مود نیس
YOU: شخصی رو میبینم که چهره ی خالی داره، بدون هیچ بینی و لب و چشم و ... میخواستم فرار کنم، ولی نشد،ب
بچه‌ها، هرکدومو که ادامه می‌دین، لینک پیامش رو هم بذارین من بفهمم کی به کیه!
صخاوط-