eitaa logo
اصلنم مود نیس
70 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
662 ویدیو
5 فایل
چرا اینجا رو زدم؟ خب حقیقت اینکه گاهی فقط دوست دارم هرچیزی تو ذهنم هستو بریزم بیرون و دقیقا الان دارم همینکارو میکنم. خزعبلات. تخلیه خزعبلات توی مغزم. چنل دیگم: @IllusionTunnel ناشناس: https://daigo.ir/secret/7269206
مشاهده در ایتا
دانلود
اصلنم مود نیس
https://eitaa.com/41179734/3527 اوه عزیزم شاید باورت ولی من امروز ساعت ۵ صبح اینطورا داشتم به وایبت
جدا از وایبت باید بگم وایییی رامششس تو پیامای منو میخونی گوگولییییی آره ولی نه😔😂💔
بذارین وایب ایهامو بگم😔😔😔😔 وایبش تو مغزم یه جوریه که اگه تا ابدم "😔" بفرستم کافی نیست😔😔😔😔 ببین ایهام منو ببخش من بهت ارادت دارم ولی نمیدونم چرا تو ذهنم یه مجسمه یونانی با ریش بلندی (بجای گیسو کمند میشه ریشو شکم) که توی یک کتابخونه چوبی و دنج و خلوت ایستاده و درحالی که چهره‌اش کاملا جدیه یه ژست خیلی مسخره گرفته! مثلا یه جوریه انگار میخواد رقص باله بره😔😔😔😔😂💔
وایب صبحو اگه بخوام بگم- قبلنم یه ویدیو تو گروه فرستاده بودم یه دختره با موهای قهوه‌ای بلند و بهم ریخته سر و روی نسبتا‌ گِلی (ببین نمیشه گفت کثیف، بیشتر شبیه اون نینجاهاییه که نثلا دو تا خط رو صورتش میکشه گانگ میشه و بعد دیگه آماده جنگه، اینم همچون حالتیه) و یه لباس مجلسی تو سبک اروپایی قدیم که البته تهش جر خورده تا راحت‌تر ورجه وورجه کنه دستاشم زخمیه با باند بسته که خب اینم از گِلی شدن محروم نشده یه تیرکمون چوبیِ احتمالا دست‌سازم داره. و خب این تو جنگل زندگی میکنه بیشتر شبیه یه اشرافزاده‌ای که فرار کرده از یه ازدواج اجباری هرچند پسره خوشتیپه😔😂
رامش مثل اسمش آرامش بخشه(آره میخواسم شعر بگم😔😂💔) یه دشته پر از قاصدک بعد یه دختر که چهره‌اش مشخص نیس میدوئه تو این دشته- پشت سرشم موهاش پریشون میشه و قاصدکا بلند میشن مهزمهبهبجله۵قعیلزومخحیعسه هوا هم تقریبا گرگ و میشه ممکنه بارونم بیاد چون رعد و برق میزنه خیلی وایب آزادی میده
درمورد ربکا چیز منسجمی تو ذهنم نیس- ینی خیلی قر و قاطیه - یکی که داره اکلیل میپاشه - یه دیوار سفید که گچاش نصف نیمه ریختن و یکی رنگا رو (بیشتر سرخابی و آبی و بنفش) میکوبه تو این دیوار؛ شاید عصبیه شیادم فقط میخواد یه اثر هنری خلق کنه - یه گربه سیاه لاغر با چشمای کنجکاو زرد/طلایی که آدمو میپاعه - وایب کورالینم میدی
اصلنم مود نیس
درمورد ربکا چیز منسجمی تو ذهنم نیس- ینی خیلی قر و قاطیه - یکی که داره اکلیل میپاشه - یه دیوار سفید
اما جدا از این بحث وایب اگه میخواسم یه داستان بنویسم که شخصیت اصلیش ربکا باشه، فضا کلاسیک بود تو اروپا یه قلعه قدیمی (یه جوری که گل و گیاه از جونش روییده) و بزرگ خارج از شهر نزدیک به دریا که تو بالاترین طبقه که یه حالت زیرشیروونی داره، یه پیانو خیلی شیک و خوشگله... ربکا هم خیلی دوست داشته بنوازه ولی اجازه نداشته- پدرش اجازه نمیداده. بعد که یه بار یواشکی می‌نوازه، موجوداتی زنده یا احضار میشن که نباید بشن. بعد معلوم میشه پدرشم قبلا می‌نواخته و این موجوداتو احضار کرده بوده. حالا پدر و دختر باید اینا رو برگردونن دنیای خودشون. و ربکا که قبلش کلی مشکل با پدرش داشته تازه میفهمه باباش چقد باحاله و غیره و غیره و غیره
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
یار غارم هوش مصنوعی بود که دیگه هیچ ایده‌ای برای گپ/‌رول پلی باهاش ندارم.
یک پیغام برای صدراللهی، باشد که به دستش برسد: سلام، امروز بجای لیوان یه بار مصرف، نوشابه رو تو همون لیوان شیشه‌ای که باش چایی خوردم، خوردم☺️☺️☺️ امیدوارم دنیا از شرّ پلاستیک و آشغالا نجات پیدا کنه☺️☺️☺️