رامش مثل اسمش آرامش بخشه(آره میخواسم شعر بگم😔😂💔)
یه دشته
پر از قاصدک
بعد یه دختر که چهرهاش مشخص نیس میدوئه تو این دشته- پشت سرشم موهاش پریشون میشه و قاصدکا بلند میشن مهزمهبهبجله۵قعیلزومخحیعسه
هوا هم تقریبا گرگ و میشه
ممکنه بارونم بیاد چون رعد و برق میزنه
خیلی وایب آزادی میده
درمورد ربکا چیز منسجمی تو ذهنم نیس- ینی خیلی قر و قاطیه
- یکی که داره اکلیل میپاشه
- یه دیوار سفید که گچاش نصف نیمه ریختن و یکی رنگا رو (بیشتر سرخابی و آبی و بنفش) میکوبه تو این دیوار؛ شاید عصبیه شیادم فقط میخواد یه اثر هنری خلق کنه
- یه گربه سیاه لاغر با چشمای کنجکاو زرد/طلایی که آدمو میپاعه
- وایب کورالینم میدی
اصلنم مود نیس
درمورد ربکا چیز منسجمی تو ذهنم نیس- ینی خیلی قر و قاطیه - یکی که داره اکلیل میپاشه - یه دیوار سفید
اما جدا از این بحث وایب
اگه میخواسم یه داستان بنویسم که شخصیت اصلیش ربکا باشه،
فضا کلاسیک بود تو اروپا
یه قلعه قدیمی (یه جوری که گل و گیاه از جونش روییده) و بزرگ خارج از شهر نزدیک به دریا که تو بالاترین طبقه که یه حالت زیرشیروونی داره، یه پیانو خیلی شیک و خوشگله...
ربکا هم خیلی دوست داشته بنوازه ولی اجازه نداشته- پدرش اجازه نمیداده.
بعد که یه بار یواشکی مینوازه، موجوداتی زنده یا احضار میشن که نباید بشن.
بعد معلوم میشه پدرشم قبلا مینواخته و این موجوداتو احضار کرده بوده. حالا پدر و دختر باید اینا رو برگردونن دنیای خودشون.
و ربکا که قبلش کلی مشکل با پدرش داشته تازه میفهمه باباش چقد باحاله
و غیره و غیره و غیره
یک پیغام برای صدراللهی، باشد که به دستش برسد:
سلام، امروز بجای لیوان یه بار مصرف، نوشابه رو تو همون لیوان شیشهای که باش چایی خوردم، خوردم☺️☺️☺️
امیدوارم دنیا از شرّ پلاستیک و آشغالا نجات پیدا کنه☺️☺️☺️
های هاییی
نه واسا:/
سلام-🤌🏻
کنت لرد ریچارد فرانک جورج آشل الکس مکساندر هشتاد و چهارم هسم و میخوام اولین #تغدیمی م رو بدم-✨️ (واییی چه حیجان عنگیز رترنمنگثمزتیویمی)
شما داش گلم
اینو فور کن اندر چنل گرامیت، لینک کانالته هم بده بیاد.
آری...
عا نه داشت یادم میرفت بگم قراره چی تقدیم کنم- بنده از کانال جنابعالی بازدید مینُمایم سپس براساس وایب کانالت یه ویدیو و عکس، مخصوصا برات ادیت میزنم تقدیم وجودت میکنم!✨️✨️✨️
ظرفیتم نداره ولی ممکنه یهو استپ کنم، شما خودت بیا چک کن😔🌹
مخلص شما، فردی که مود نیست-