هدایت شده از 𝒔𝒐𝒓𝒐𝒖𝒔𝒉𝒍𝒐𝒌𝒐|ماینکرفت
751.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از Pinterest | پینترست
1.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وای همینههه
@Pinterrest🍒
°°°°°°°°°°°°°°°°°
اصلنم مود نیس
وای همینههه @Pinterrest🍒 °°°°°°°°°°°°°°°°°
مغز من مریخیم خوب حرف میزنه.
اصلنم مود نیس
دلم میخواد از یه جای خیلی بلند بپرم پایین- ولی نمیرم.
یه بار تو خواب پریدم-
جک اسپارو شده بودم😔😂
کلی پلیس دنبالم بودن و دو تا خانم مسن چادری هم باهام بودن. واقعا نمیدونم اون دوتا چیکاره بودن ولی سه تایی فرار میکردیم.
آخرش رسیدیم خونه خودمون بعد پلیس محاصره کرده بود و هلیکوپترم بودو جمله معروفه شما محاصره شدید بهتره تسلیم شید که خب ما نشدیم🤝
هی داشتم قک میکردم کجا بریم اینا.گفتم ای کاش میتونسیم بپریم ولی نه نمیشه چون میمیریم و خودکشی گناهه و از این حرفا...
از اون طرف مامانم تو تاریکی (هیچ چراغی روشن نبود) داشت خیار خورد میکرد:)
خیلی خونسرد گفت: نترس، خوابی. بپر.
- من هیچوقت، تو هیچکدوم از خوابام نمیدونم که خوابم. شاید فقط دو سه مورد که یکی از این دو سه موردو همین خوابه بود که مامانم گفت!
و خب خوب شد گفت، چون خوشحال پریدیم...
اما نمیدونی چه حس خوبی داشتتتتت
اصن فوق العاده بود
باد رف لای لباسام
فشار هوا
کلا یه وضی
اره. بقیشم دیگه مهم نیس هرچند باحال بود-
اصلنم مود نیس
جدا از وایبت باید بگم وایییی رامششس تو پیامای منو میخونی گوگولییییی آره ولی نه😔😂💔
خب
سانشاین اولش هیچی تو ذهنم نبود ولی یهویی اومد-
هوا نمیدونم چطوریه- ینی مطمئن نیسم شبه یا روزه و فضا هم شبیه جنگل اینطوراس... یه کوه خیلی بزرگ و کهن هست که یه دهانه بزرگ و یه غار تو دلش داره.
وقتی داخل کوه قدم میزنی همچی بشدت تاریکه و هیچی مشخص نیس ولی خوشبختانه یه چراغ قوه هست که بتونی ببینی- از سقف قندیل و عنکبوت آویزونه و گاهی صدای برخورد قطرات آب به زمین هم منعکس میشه.
آری...
میدوریا فک نکنم اینجا باشه ولی وایب یه قورباغه لنگ دراز با چشای درشت مشکی (یه حالت فانتزی داره) میده که لب پرکه نشسته، پاهاشو انداخته رو هم و پای بالایی رو تکون میده. داره سیگار میکشه.
بعد برکه خیلی آرومه، نمنم بارون میاد، یه موسیقی خیلی ملایمی هم اون پشت هس احتمالا.
و درکل پوزیشن قورباغه هه خیلی بامزس بنظرم😔😂
مهروماه وایب یه جنگل تاریک و ممنوعه رو میده که پر از گیاهای عجیب و غریب و موجودات وحشی و ناشناختهس.
ینی صحنهش تو ذهنم قشنگ اینطوری که انگار دوربین بین برگای نوک تیز اطراف زمینه، بعد اونجا یه برکه/چشمه زلال با ماه کامله و شبنمها که روی برگا نشستن.
کلا همچی آرومه من چقد خوشبختم که یهو یهوچیزی مثل سایه با چشماب سفید رد میشه و...
آری.
سرپادم حقیقتا چیز زیادی تو ذهنم نیس
اما قبل از ایتکه بفهمم این اسم یه دایناسوره، تو ذهنم یه سرباز بود- یه شخصیتی که یه مقامی توی سپاه داشت و تنهاست. توی یه برهوتی کاملا تنهاست و یه تفنگم کولشه. اینقدر هوا گرمه که میشه سراب دید و همه چی تاره.
بادوم وایب یه درخت خیلی پیر و بزرگ رو میده که توی پاییز همه برگاش ریختن و قشششنگ خشک شده. زیرشم یه نیمکته که معمولا زوجا اونجا میشینن هی حرف میزنن هی حرف میزنن...
حالا این درخت پیر گاهی اعصابش میریزه بهم گاهیم هیچی، فقط می گوشه. شایدم بدش نیاد بگوشه.