eitaa logo
اصلنم مود نیس
70 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
663 ویدیو
5 فایل
چرا اینجا رو زدم؟ خب حقیقت اینکه گاهی فقط دوست دارم هرچیزی تو ذهنم هستو بریزم بیرون و دقیقا الان دارم همینکارو میکنم. خزعبلات. تخلیه خزعبلات توی مغزم. چنل دیگم: @IllusionTunnel ناشناس: https://daigo.ir/secret/7269206
مشاهده در ایتا
دانلود
اصلنم مود نیس
موی بلند به اسب هم میاد 🥲🤍 @Pinterrest🍒 °°°°°°°°°°°°°°°°°
نره لا پاششششش بعد اصن اون بدبختی که میخواد سوار این بشه موهای این که کلا تو دهنه یاروعه
اصلنم مود نیس
🥶 | #EDIT | GOJO💙🕸 乡🌑@BLACK_SWITCH🌑乡
مشکلی پیش نمیاد، فقط ممکنه از وسط نصف بشم همین.
اصلنم مود نیس
💥 | #EDIT | Iron Man 🚀 乡🌑@BLACK_SWITCH🌑乡
واقن فک میکنه خیلی گنگه که با بهترین سلاح ممکن چن تا اسکلو نابود کرده؟
اصلنم مود نیس
واقن فک میکنه خیلی گنگه که با بهترین سلاح ممکن چن تا اسکلو نابود کرده؟
یاد هیاکیمارو افتادم دس، پا، چش، گوش، بینی- کلا هیچی نداش ولی می‌جنگید🤌🏻 خیلی سخته بخوام بگم با چه منطقی و به چه صورتی ولی این واقعا گنگ بود- کلا دوتا شمشیر داشت.🛐 درواقع سه تا ولی خب فقط از دوتاش استفاده میکرد- خدایاااا چقد اینو من دوس داشتم
همین الان یهویی خیلی دلم میخواد یه چی جدید بنویسم آیدی بدین اکانتتونو ببینم یه خلاصه از داستانتون براتون بدم- https://daigo.ir/secret/7269206
شایدم یه مایه دیگه.
معلومه که همینکارو میکنم😔
تو به عنوان شخصیت اصلی یک داستان یک روحی یک روح تنها با چهره‌ای بی‌حالت و بدنی شفاف و کلا اینطور زاده شدی. عجیب و ناشناخته- هیچکس نمی‌تونه تو رو ببینه یا حس کنه و تو در کل، کاری که می‌تونی بکنی گشتن د نقاط مختلف جهان و تماشا کردنه، درحالی که روی هوا شناوری و هیچ صدایی نمی‌تونی ایجاد بکنی. اما فقط شب‌هایی که بارون میاد، میتونی تغییر شکل بدی به هرکسی که تو اون لحظه می‌بینی اما بازم کسی متوجهت نمیشه. اما توی یکی از این شبای بارونی، وقتی شبیه یه پسر دیگه شده بودی که عکسش رو دیده بودی، یه خانومی تو رو میبینه، میاد پیشت و با نگرانی و هیجان بغلت میکنه که: وااای پسرم تو اینجا بودی، میدونی چقدرر دنبالت گشتم؟ داشتم میمیردم و... و تو اصن نفهمیدی چیشد که یهویی صاحب یه خانواده شدی و به طرز عجیبی، حتی بعد خشک شدن و قطع بارون، توی همون ظاهرت موندی. همه چیز عالی بنظر می‌رسید تا اینکه نامزد پسره که خیلی شک کرده بود (چون اصلا شبیه اون موجود شاد و پرحرف نیستی) مچتو میگیره و میفهمه که تو تقلبی هستی و حالا میخواد و میخوای بفهمین که واقعا چه اتفاقی برای صاحب واقعی چهره‌ت افتاده. معلوم میشه پسره کشته شده، اما با وجود تو بنظر میرسه اون زندس و حالا جون تو در خطره آخرشم نمیدونم چی میشه یا میمیری، یا به حالت اولت برمیگردی، یا به خوبی و خوشی تا آخر عمر در قصر پرنس چارمینگ زندگی کردند.
این داستان در زمان‌های خیلی دور و توی یه روستای ناکجاآباد اتفاق میوفته. البته که مردم متمدنی بودن، ولی خرافاتی هم بودن. یه روز دختری (شما) متولد میشه با چشمای کاملا سفید، هرچند کور نبود و می‌دید. مردم می‌ترسن که این دیگه چه موجودیه، شومه، بد یومی میاره، باید کوشته شه و از اینجور حرفا، ولی مادرش اجازه نمی‌مونه و دختر زنده میمونه. بعدا معلوم میشه که این دختر می‌تونه با همه‌چی حرف بزنه (گیاها، حیوونا، سنگا...) و با موجودات ماورایی ارتباط برقرار کنه (ارواح، اجنه، فرشته ها، شیاطین...)... و میکنه. محودیت داستان روی ماجراهایی هستش که با موجودات ماورایی داره و چیزایی که از موجودات زنده و غیر زنده میفهمه... یه روز کسی که همیشه درمورد خطرات وجود این دختر هشدار می‌داده، بر اثر خفگی میمیره درحالی که نه رد دستی روی گلوش مونده و نه تو آب بوده و فقط خفه میشه. مردم میگن که حتما این دختر از شیاطین خواسته اون بمیره تا دیگه مانعی نداشته باشه. بنابراین دختره رو می‌سوزونن و خاکسترشو تو قلب جنگل دفن می‌کنن. روح دختر با جنگل گره می‌خوره. حالا اون بعنوان روح جنگل، محافظ جنگله؛ شکارچیا رو فراری می‌ده و کسایی که راه گم می‌کننو نجات میده.