eitaa logo
شماره "۱"
140 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/1086 حتما😭😭 خیلی دوست دارم شروعشون کنم ~ کاش منم جای تو برای اولین شاهزاده قلابی می‌خوندمم😭
لطفا صبور باشید، دارم فیلم می‌بینم، بعدش فعالیت می‌کنم😞🙏
و زمانی که هرا بچه را که نامش هفائستوس بود، دید، از شدت زشتی و کراهت بچه، او را از کوه المپ به پایین انداخت. بدون آنکه بداند او روزی بر خواهد گشت. ای خدای آتش به ما در کنترل این موهبت سوزان کمک رسان. پسر نوجوان با لگد درب تعمیرگاه را باز کرد و فریاد زد:《من اومدممم》مرد از زیر ماشین قراضه گفت:《آچار رو بده، چرا انقدر دیر کردی؟》پسر جعبه وسایل را زمین گذاشت و آچار را به مرد داد، گفت:《تو درک نمی‌کنی، مَک. تو که تا حالا عاشق نشدی. ولی من شدم》مک از زیر ماشین بیرون آمد، ریش‌های مجعد و نامرتب، صورت سیاه و روغنی و لباس‌های ژنده و پاره و روغنی داشت. او نگاه عاقل اندر صفی به پسر انداخت و گفت:《عشق؟ تو؟》پسر با جدیت گفت:《بله که عشق، دختر کشیش پرولا، تا حالا دیدیش؟ خیلی خوشگله》با چشمای آرزومند به ماشین تکیه کرد و ادامه:《اون زاله، موهای سفید فرفری، چشمای آبی یخی، پوست سفید. اون خیلی ظریفه.》سپس ناگهان غمگین شد به مک نگاه کرد و پرسید:《مک اون خیلی ظریفه، من محکمم، یه تعمیرکار. مثل خودت، گنده با دستای زمخت. می‌ترسم... اگه بهش دست بزنم بشکنه، ولی عاشقشم.》مک به سراغ کاپوت ماشین رفت و گفت:《اون چی؟ اونم عاشقته؟》پسر بغض کرد و گفت:《نه، آره، نمیدونمم. من براش گل می‌برم و اون یک روز خوشحال میشه و روز بعد ناراحت و عصبانی. مک از کجا بفهمم یه زن عاشقمه یا نه؟ مک، تا حالا زنی عاشقت شده؟》 مک، مردی با هیکل بزرگ، قدرت یک گاومیش، اخلاق یک ملوان، پای لنگ و دستان بزرگ و زمختی که با این وجود، از پس ظریف‌ترین سیم‌ها هم بر می‌آمدند، با غمی وصف ناشدنی گفت:《من یکبار عاشق زیباترین زن دنیا شدم. و وقتی میگم زیباترین اغراق نمی‌کنم. اما... عشق چیز مزخرفیه بچه، باعث میشه مثل یک کامیون که رفته ته دره، خرد بشی. من عاشق شدم اما تا به حال هیچ زنی عاشق من نشد.》 پسر گفت:《خب... چطوری بود؟ مثل چیزیه که من تجربه می‌کنم؟》 مک پاسخی نداد. پسر متوجه نمی‌شد. این عشق خیلی فرق داشت و پسر متوجه نمی‌شد چون، نمی‌دانست خدایان وجود دارند. قسمت چهارم.
شماره "۱"
و زمانی که هرا بچه را که نامش هفائستوس بود، دید، از شدت زشتی و کراهت بچه، او را از کوه المپ به پایین
حقیقتا خودم خیلی از ابن خوشم اومد. قسمت بعدی پنجاه و پنج تایی. شما بگید خدای بعدی کی باشه
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
📪 پیام جدید بعدی آرس پلیززززززز ~ چشممم، یه چیزایی هم تو سرم دارم، برای آرس برید راجع به تیر از اساطیر نورس تحقیق کنید، حضور افتخاری خواهد داشت😌😁
اهم...اهم، یه سری عکس جدید به دست رسیده (محموله دیروز) که به نظرم به شدت به هم مربوطند. اگه مشکلی نداشته باشید (که ندارید *نشون دادن چاقو از زیر لباس*) می‌خوام داستانک بعدی رو فانتزی کنم، بدون هیچ پیام و ...
تخریب خوارِ بی‌رحم، هکتور الکانو، به سِربروس رسید. سربروس روی پاره آجری نشسته بود و با چشمان خالی از احساس به جسد دخترک شش ساله خیره شده بود. هکتور جلویش ایستاد و پرسید:《آیا متاسفی؟》سربروس بدون آنکه نگاهش را از دخترک بگیرد پاسخ داد:《آره هکتور، آره》 هکتور پرسید:《لازمه عذرخواهیت رو به کی برسونم؟》سربروس به او نگاه کرد و با لب‌های خشک شده‌اش گفت:《به اون آدمی که می‌تونستم باشم. به آینده‌ام در هنگام گرفتن تصمیم دیگری بگو متاسفم. به مادرم بگو خیلی معذرت می‌خوام. به پدرم لازم نیست بگی متاسفم، فقط بهش بگو عاشقشم. هکتور میشه به آن دختر توی ایستگاه قطار بگی متاسفم که نگفتم عاشقشم؟ و به آن گدای سر خیابان بگو متاسفم که پول چایش را ندادم. هکتور از سلول‌هایم هم عذرخواهی کن و آهان... از خدا هم که هیچوقت به حرفش گوش نکردم، عذرخواهی کن.》و چشمانش را بست تا قطره اشکی روی گونه‌اش بچکد.
مرا نابود ساختند، آنان که درکی از من نداشتند.
به من خیره شوید، مرا تحقیر کنید، با نگاهتان مرا خُرد کنید. مگر اولین بارتان است؟ مگر اولین بار است که به افکار می‌خندید و روی اعتقاداتم پا می‌گذارید؟ ناله‌ی من از فقر است، از حسرت چیزهایی که دیگران دارند و من ندارم. ناله‌ی من از عشق است، که باعث شد پدر و مادرم اول به هم برسند و حالا خشمشان را سر من خالی کنند. ناله‌ی من از مرگ است، که افرادی که دوست دارند خود را می‌کشند و غم برای مل می‌گذارند. ناله‌ی من از جهل است، که آدمیان هر آنچه می‌بینند انجام می‌دهند و هر کاری می‌خواهند می‌کنند و در آخر غصه‌ی جهان نابود شده‌ی خویش را می‌خورند. ناله‌ی من از خودم است، که مثل دیگران نیستم.
به شور و شوق شب قبل از عروسی قسم، که غم بعد از آن بیشتر است. به دقایقی که می‌روند قسم، که هیچ‌چیز همیشگی نیست.
و تو چه می‌دانی از غم انتظار یک مادر و درد دوری یک پسر، تو نمی‌دانی که جنگ راه می‌اندازی. فرشتگان ساخته می‌شوند و فرشتگان حقیقی‌تر آن‌ها را می‌سازند، فرشتگان الهی فقط تجسمی از آنان هستند.