📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/2464
وای من با اینا دوست نشم خیلی بهتره
من افتادم توی کلاس بچه های از خود راضی و ددی آرتا و پیکمی
کل تابستون دعا میکردم توی اون کلاس نباشم
فکر میکنن عقب مونده ام...
#Riyun
#دایگو
~~~~
بذار هرچی میخوان فکر کنن، باور کن تو از همشون عاقل تری. بعدشم به هر حال یکی پیدا میشه که اینجوری نباشه دیگه نه؟
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/2466
آره دو نفر هستن که اوناهم مثل من اعتماد به نفسشون رفته زیر خط فقر
#Riyun
#دایگو
~~~
دیدیی برو سراغ همینا، اون موقع میشین اکیپی که هیچ کدوم از حرفای بقیه قراره براشون مهم نباشه و در خفن بودن کامل به راهشون ادامه میدن😆
شماره "۱"
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/2466 آره دو نفر هستن که اوناهم مثل من اعتماد به نفسشون رفت
از پا پیش گذاشتن هم نترس، من این دوستای اندکم رو با پا پیش گذاشتن به دست آوردم😄
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/2467
دوتاشون رفیقامن...
فقط یکی از بچه ها اکیپمون تنها مونده
غمممم
#دایگو
~~~~
تو که رفیق داری خو😐 خوبه باهوشونم هستی، نگران اونم نباش زنگهای تفریح هست دیگه
📪 پیام جدید
فکر کنم بعدا همه ی بچه های کلاسمون معروف میشن بعد از ما به عنوان آشغال جمع کنای فقیر یاد میشه
(حاجی صداشون،قیافشون،موهاشون،هیکلشون،درسشون خیلی خوبههه)
درساشونم که بیست
بعد یه چیزایی گفتن من ریختم پشمام موند
#Riyun
#دایگو
~~~~
این چه حرفیههه
دیگه نبینم اینجوری حرف بزنیا، درس که درست میشه فقط باید بخونی، بقیه هم اصلا مهم نیستتت،
چی مثلا؟😆
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/2465
عه فکر می کردم فقط چیز های فردی لو میره نمی دونستم پلات توئیست از دست می دم🫠
#Callous
#دایگو
~~~
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/2469
مشکل اینه که من آدم رکیم بعد پارسال مدیرمون خیلی اذیت میکرد منم شستمش الان نمیزارن پیش اینا بشینم
بغل دستیم انقددددددر حرف میزنه
#Riyun
#دایگو
~~~
رک داریم تا رک آخه، مدیر یکم زیاده رویهها...
بعدم اشکال نداره که عوضش تو یه کلاسید، بغل دستی هم جاتو عوض کن نمیشه؟ 😁
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/2470
شوکه کننده ترین چیز این بود که دوتاشون گفتم ما با گروه دوبلاژ سورن کار میکنیم
اینا دقیقا آرزو های منو زندگی می کنن
#Riyun
#دایگو
~~~~
فعکک نکنممم
یکم دور از ذهنه،
تو هم مبگفتی من برای خودم یه پا نویسنده ام، دروغم نگفتی🤗
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/2472
تقصیر خودش بود...توی امتحان دستم خودکاری شد بردم دفتر بهم گفت حیف مامان بابات که تو بچشونی
خب آخه زنننن
#Riyun
#دایگو
~~~~
اوه! پس فکر کنم حق داشتی...😅
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/2473
نمیدونم...
گفت طلسم شدگان و بدگایز رو دوبله کردیم...
فعکککک نکنم دروغ باشه چون میشناسمشون از قدیم
#Riyun
#دایگو
~~~~
نمیدونم والا
ولی خودتو دست کم نگیر، من مطمئنم تو هم کلی چیز داری که هیچکس نداره،
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/2474
ولی زیاده روی کردم
#Riyun
#دایگو
~~~
خوبه خودت میدونی😄
شماره "۱"
آدمیزاد جوان، نیل نام داشت، او هروی را به خانه برد و ازش مراقبت کرد، ماهها گذشت و هروی با بدون بالی
شهر به هیچ وجه برای نیل و هروی لذتبخش نبود. آرزوهای آنها در همان اوایل سخت برباد رفت و در سختی و مشکل غرق شدند.
هروی درس را ادمه نداد و در یک دفتر خبرنگاری کار پیدا کرد، اوایل برایش خیلی لذتبخش و خوشحال کننده بود، اما با سختگیری های مدیر و جَو نه چندان جالب، هروی خسته و خسته تر شد.
البته هروی سعی میکرد در وقتهای آزادش بنوازد اما این کار معمولا اتفاق نمیافتاد.
نیل اوضاعش بهتر نبود، او به دبیرستان میرفت، وقتی در دهکده بزرگ شده باشی و یکهو به شهر بیایی تبدیل میشوی به مضحکه خاص و عام، نیل روی نوشتن هم کار میکرد، تنها چیزی که او را زنده نگه میداشت، نوشتههایش را با پول هرچند اندک به روزنامهها میفروخت.
دنیای آنها سخت و افکارشان مشوش شده بود، بارها نیل زیر دوش آب گرم اشک ریخت، بارها هروی درون بالش فریاد زد، روی دیوار بارها جای مشت دیده شد، کاسهها شکستند و لباسها پاره شدند، قرصها خورده شدند و نوشتهها پاره شدند، خون از دستان روی سیمهای گیتار چکید، قلم از فرط فشار شکست، تا نیل و هروی بزرگ شدند.
بزرگ شدند و جهان کمی بهشان راحتتر گرفت، فقط آنقدر که بتوانند راه خوشان را پیدا کنند، راهی که بهترین انتخاب نبود.
#ما_در_برابر_دنیا