شماره "۱"
روزی روزگاری، درون قبرستان مخوف فرسنگها زیر زمین هتلی وجود داشت، هتلی که هر قبرش یک اتاق بودند و بر
یه سری آدمای خاصی هم هستن، که خیلی خاصن، چون میدونن همچین چیزی، توی داستانام هست😶🌫️
الان شما هم میدونید پس اونا دیگه خاص نیستن ولی خب.
_گفتی چی هستی؟
*اوممم، شما بهش میگید اژدها.
_و شما بهش چی میگید؟
*اژدها
_پس چرا گفتی ما میگیم؟
*خب شما هم میگید دیگه.
_خیلی خب، از چه گونهای هستی؟
*گونه برای حیواناته، من از نژاد جوکانیز هستم.
_پس چرا شکل آدمیزادی؟ ویژگی خاص این نژاده؟
*نوچ، چون مامانم آدم بود.
_چجوری یه اژدها با یه آدم ازدواج کرد_ ولش کن مهم نیست. اسم تو راندل شد، یک نیمه اژدها.
به فَریتِل سیتیا خوش اومدی.
شماره "۱"
_گفتی چی هستی؟ *اوممم، شما بهش میگید اژدها. _و شما بهش چی میگید؟ *اژدها _پس چرا گفتی ما میگیم؟ *خ
جالب شد بازم از اینا میذارم😄
*لازمه بگم عکس چقدر گوگولیخیتیوم🥺*
من عاشق پری دریایی شدم، اما سایرن من را کُشت.
فرق است میان این دو، شاید حتی اگر از یک نفر صحبت کنیم.
اینم فاعالیت.
ایده ندارم وگرنه خیلی دلم میخواد متن بنویسم، چیزی دارید رو کنید یا تو کانالتون یا اگر لینک ناشناس رو دارید اونجا، من دوباره نمیذارم، قلدر هم خودتونید🗿