شماره "۱"
نمیدونم چی اون لحظه باعث شد برم سمتش اما به سمت پسر روی ویلچر رفتم. اون موهای بلوند نسبتا بلند داشت،
درون بیمارستان که با بوی انواع دارو ها پر شده بود، فقط من بودم و تد. رو به روی من نشسته بود و نگران نگاهم میکرد.
چه دنیای عجیبی، قرار بود من بمیرم اما حالا برای مرگ جویی اشک میریختم.
جویی خوشگل من، با اون خزه های نرمش، چه شبایی که توی اون خزه ها اشک نریختم، چه روزایی که با لیس چندش آورش بیدار نشدم.
تد آروم گفت:《می خوای با کسی تماس بگیرم؟》گیج نگاهش کردم، الان یک ساعته همین سوال رو ازم میپرسه و من هیچ جوابی براش ندارم. با صدای گرفته پرسیدم《پول داری؟》سردرگم نگاهم کرد و گفت 《آره... چطور؟》گفتم:《بهم قرض میدی؟ می خوام کتاب بخرم.》
متعجب گفت:《کتاب؟! الان؟》فقط کتاب حالم رو خوب میکرد. بلند شدم و رفتم سراغ پرستار، گفت:《ببخشید، حساب من رو لطف میکنید.》تد آروم اومد کنارم و گفت:《میخوای چیکار کنی؟》گفتم:《اول جویی رو چال میکنم. بعدش کتاب میخرم. خیلی ممنونم که کنارم بودی، اگه تنها بودم واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم. دیگه برو. به کمکت نیازی نیست.》صورت حساب رو گرفتم و به سمت اتاق دیگه برای پرداخت رفتم. تد کنارم میومد، گفت:《یه کتابفروشی خوب میشناسم. باهات میام...اگه بخوای.》
میخواستم؟
تنها چیزی که مطمئنم بودم میخوام مرگ بود. چرا هر وقت همه چیز خوب پیش می رفت گند میخورد به همه چی؟
جویی همیشه جلوتر از من میدوید.
توی ذهنم به جویی گفتم:《بازم جلوتر از من دویدی. باز هم.》
#زندگی_تا_زندهای
شماره "۱"
https://daigo.ir/secret/21657559098 ناشناس
ولی اگه خبری نشه تا دو هفته ناشناس رو نمیبینید🙄
راستیییی کلاغای آپولو خبر دادن امشب ساعت نه شبکه نمایش میخواد ارباب حلقههای ۱ بده
شماره "۱"
راستیییی کلاغای آپولو خبر دادن امشب ساعت نه شبکه نمایش میخواد ارباب حلقههای ۱ بده
و احتمالا فردا دو و پس فردا سه.
اگه دوست دارید ببینید
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/3298
خوشحال انگیز ترین خبری که امروز شنیدمممم
مرسیییی😭✨
#سولی
#دایگو
~~~~
خواهش میکنممم، موقع دادن خبر تو ذهنم یه تو بودی یه دالدرک🥺😄
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/3294
گایانانگیگگانژانگانگژ😭😭🥺✨✨
#دایگو
~~~~
🫂🫂💫💫