هدایت شده از اژدها سواران کتابخوان
پاشید برید نمازاتون رو بخونید آفرین
نماز آیات واقعا نماز باحالیه
فکر کن یه پدیده طبیعی خفن میبینی
میری پیش خدا میگی خدایا پشمام چه خوب بود فقط به من آسیب نرسونه تو رو خدا منو پیش خودت امون بده
شماره "۱"
۲ سپتامبر ۲۰۵۲ مادرم میگوید با فضاییها حرف نزنم، او مانند خیلیهای دیگر هنوز به وجود اونا در زمین
۵ سپتامبر ۲۰۵۲
جُمِنا، شبیه انسانهاست. اما اون دهان خیلی خیلی گشاد و چشمای یکدست مشکی داره، اون خیلی حرف میزنه ولی مهربون هم هست.
اون صدام میکنه مردمک، چون مردمک چشم دارم.
امروز رفتیم بیرون و اون به همهی مردم لبخند میزد و دست تکان میداد.
شاید کار اشتباهی باشه اما اون نزدیکترین آدم به دوست برای منه و من نمیخوام از دستش بدم.
《فقط کافیه با ملایمت با کتابها رفتار کنی تا با همدیگر کنار بیاین. بیشتر مواقع رفتار خیلی سردی داره، ولی مراقب کتابهاش باش.》ابروهایش را بالا برد و سرش را تکان داد.《از یه خرس ماده که از تولههاش مراقبت میکنه هم خشنتره. میشه گفت من ترجیح میدم با یه خرس ماده در بیافتم تا اینکه اجازه بدم لورِن من رو موقع تا کردم صفحهی یه کتاب ببینه》
_کوئوت شاهکش: نام باد
قلبم میخواد همیشه بومبوم کنه. قلب چیز کوچولوی احمقانهایه.
بووووم.
از اینکه اینجوری وجودم رو پاکسازی میکنه احساس خوبی دارم.
بوووم
به درک. من قلبمو میخوام.
من قلبمو میخوام، اما مغزم داره ادا در میآره.
_این داستان یک جورهایی خندهدار است