eitaa logo
شماره "۱"
141 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه بالاخره فهمید ما از رو زمین نگاش می‌کنیم، الانم خجالت کشیده سرخ شده😅
پاشید برید نمازاتون رو بخونید آفرین نماز آیات واقعا نماز باحالیه فکر کن یه پدیده طبیعی خفن میبینی میری پیش خدا میگی خدایا پشمام چه خوب بود فقط به من آسیب نرسونه تو رو خدا منو پیش خودت امون بده
به قول نِد توی کتاب ماه بر فراز مانیفست، زنده باد شب...)
شماره "۱"
۲ سپتامبر ۲۰۵۲ مادرم می‌گوید با فضایی‌ها حرف نزنم، او مانند خیلی‌های دیگر هنوز به وجود اونا در زمین
۵ سپتامبر ۲۰۵۲ جُمِنا، شبیه انسان‌هاست. اما اون دهان خیلی خیلی گشاد و چشمای یکدست مشکی داره، اون خیلی حرف می‌زنه ولی مهربون هم هست. اون صدام می‌کنه مردمک، چون مردمک چشم دارم. امروز رفتیم بیرون و اون به همه‌ی مردم لبخند می‌زد و دست تکان می‌داد. شاید کار اشتباهی باشه اما اون نزدیک‌ترین آدم به دوست برای منه و من نمی‌خوام از دستش بدم.
ای کلاغ سیاه، ناقوس قبرستان‌ها، تاریکی آسمان، مرگ زیبایی، صدای خاموشی، من تو را احضار می‌کنم تا مرا در نابودی دشمنانم یاری رسانی، چرا که تو شوم و ترسناکی.
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
《فقط کافیه با ملایمت با کتاب‌ها رفتار کنی تا با همدیگر کنار بیاین. بیشتر مواقع رفتار خیلی سردی داره، ولی مراقب کتاب‌هاش باش.》ابروهایش را بالا برد و سرش را تکان داد.《از یه خرس ماده که از توله‌هاش مراقبت می‌کنه هم خشن‌تره. می‌شه گفت من ترجیح می‌دم با یه خرس ماده در بیافتم تا اینکه اجازه بدم لورِن من رو موقع تا کردم صفحه‌ی یه کتاب ببینه》 _کوئوت شاهکش: نام باد
قلبم می‌خواد همیشه بوم‌بوم کنه. قلب چیز کوچولوی احمقانه‌ایه. بووووم. از اینکه اینجوری وجودم رو پاکسازی می‌کنه احساس خوبی دارم. بوووم به درک. من قلبمو می‌خوام. من قلبمو می‌خوام، اما مغزم داره ادا در می‌آره. _این داستان یک جورهایی خنده‌دار است
_من تورین کان رو دارم؛ و کابینه دولت و مشاورین ایالتی... تنها نیستم. حتی وقتی این کلمات را به زبان می‌آورد، خود حس کرد دارد دروغ می‌گوید. او تنها نبود، بود؟ ترس و اضطراب در گلویش جمع شد. البته که نبود. یک کشور پشتش بودند و تمام افراد قصر و... هیچکس. _سلسله لونار