eitaa logo
شماره "۱"
140 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/874 نمیدونم چه چیز دیگه میشه گفت این یه شاهکار بود!! ~~ نمیدونم چطوری تشکر کنمممم😁😭
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/731 خیلییییی قشنگههههه، واقعا ممنونمممممم😭✨✨✨✨✨✨ داستانش کامل برای نوشتن یه کتاب مناسبه یه سوال، شخصیتی که برای منه، برداشتت از خودمه؟ -مآلیس ~ در واقع یکی از ایده‌هامه، البته یا تغییر... آمممم چه سوال سختی، هم آره هم نه، نوآ یکمی از روی خودته، شاید شصت درصد، و بقیش از روی نوآ😁
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/832 چرا در جواب هشدار سفینک نوشتی مداد رنگی فیل است؟ بیخیال خوبی؟ من دیروز یه آدم زمینی توی بخش تاریکی پیدا کردم...این سفینک برای اونه دوستای خوبی میشدیم اگه خیلی خل و چل نبود و البته یجوریه میدونی؟ یکی از دوستات گم نشده؟چون معمولا کسایی که می خوان فراموش بشن میان بخش تاریکی ~~ ای بابا، چقدر سر این دفترچه راهنما پول داده بودما، مث که اشتباه شده😔 واقعااا؟ چه جذابب، نه از دوستان من نیست... اون چطوریه؟ اوه! وقتشه دیگه بیام بخش تاریک😶😁
📪 پیام جدید باید بگم متناتتتت فوق العاده ان نمیدونم چطور تعریف کنم ولی بلد نیستم... رفتم تحقیق کردم و فهمیدم این کتابی که میگفتی همون مناک خودمونه... پس تو یه نویسنده ای؟ خیلی متنایی که می فرستی قشنگه توی زحل هیچی طبیعی نیست...همش جادوعه مناک ها هم همینطور...از ته قلب نوشته نشدن ولی متنای تو طبیعی هستن ~ خیلی ممنونننن، عاوووو آره ما بهش میگیم کتاب. بله من، یه نویسنده حساب میشم، البته صرفا چون می‌نویسم وگرنه چیزی چاپ و... نکردم... ای بابا، تو نمی‌تونی بدون جادو چیزی بنویسی؟ کاری نداره‌ ها، فقط باید شروع به نوشتن کنی، اگه نوشتی برامون بفرستتت
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/874 خیلیی متنات قشنگن. هم داستانات هم نوشته هایی که برای عکسا می‌نویسی. ~ خیلی ممنون، لطف داری😍 تو هم برامون چیز بفرستتتت
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/885 ای بابا...می خوای بهت یاد بدم؟ بخش تاریکی خیلی جای باحالیه....پر از چیزای خفن(نمیدونم چرا مردم جهان فراموششون می کنن) بیای بخش تاریکی نیمه فراموش شده ها چون توی بخش تاریکی از یاد رفته ها پر از آدم و مرده ست وحشتناکه...بعضی هاشون واقعا لایق فراموش شدنن صبر کن یه لحظه... این زمینی خل و چل که تنها دوستیه که می تونم داشته باشم کارت داره... زمینی:خوبی ویدار؟من آماده ام برای زمانی که بشناسیم ~~ خیلی خوشحال میشم، از این دفترچه بنجول آبی گرم نیست😒 به نظر جای خوبی برای ماجراجویی میاددد، ما تو زمین نزدیکمون از این چیزا نداریممم به زمینی: اوه! زمینی، بله، کاملا آماده ام برای اینکه بشناسمت
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/886 من نه ولی این دوست زمینی میتونه بنویسه... ~ سعیتو بکن، به دوست زمینی بگو بنویسه پسس
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت اول داستانک بعدیمون تو راهه، این یکی خیلی برام با ارزشه و به معنای واقعی از یه جا تو قلبم اومده، همیشه این چیزا ناراحتم می‌کردن و نوشتن این داستانک هم خیلی برام سخت بود، شاید از تخیلات خودم اومده باشه ولی من مطمئنم توی این مسئله کثیف، قطعا حداقل یک نفر زندگیش این جوری بوده، پس شاید واقعی باشه.
در زندگی هر کسی روزهایی وجود دارد که فراموش نمی‌شوند، بعضی به خاطر خوبی و برخی به خاطر بدی‌هایشان. مائولین، به خاطر دایی‌اش از این روزها زیاد داشت. مثلا روزهای قبل از اینکه دنیای بچگی‌اش راجع به چیزی خطرناک به نام اعتیاد بیافتد. روز‌هایی که به همراه دایی‌اش، عروسک‌ها را به پارک فرضی می‌برد، دایی‌اش او را می‌چرخاند، برایش روی دست‌ها راه می‌رفت و سعی می‌کرد با صورت روغنی‌اش صورت مائولین را بوس کند، البته بیشتر از بوس، چنگ گیرش می‌آمد. اما دنیای مائولین به پایان رسید وقتی، دایی شب‌ها دیرتر آمد خانه، دایی گاهی اصلا نیامد خانه، دای بوی سیگار داد، دایی خیلی خوابید، دایی توی خواب صدای موتور داد، به پایان رسید وقتی دایی معتاد شد.
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/888 بخاطر اینه که زحل تنها سیاره ایه که تمامش از جادوعه ای بابا نکنننن کار دارمممم وای به جادو قسم تبدیلت می کنم به ملووووو زمینی:برو عقب بابا....ویدار حدسی نداری؟ ~~~~ هعب😔 ملو چیه؟😁 به زمینی: یه حدسی دارم ولی نمی‌خوام ضایع شم😁