صدایی جز صدای کشیده شدنِ کفشهایم روی زمین نمیشنوم.
این شاید مطبوع ترین حالی باشد که میتوانم بعد از روزاهای سخت طولانی داشته باشم.
دارم قدم میزنم آنهم درست زیر نور ماه.
هرازگاهی چشمانم را از صفحهی گوشی میگیرم و به ماه خیره میشوم. دلم میخواهد دست ببرم و ماه را پائین بیاورم و بعد آنرا ببوسم.
چند ستاره بدون هیچ نظم خاصی دوروبرِ ماه چیده شدهاند.
شاید نورانی ترین آنها ، همان ستارهای باشد که در کودکی به عنوان ستارهی خودم میشناختمش.
پتو را به خودم نزدیکتر میکنم و قدمهایم را آهستهتر برمیدارم.
هرازگاهی که قلک دلم شکسته میشود از غم و غصه و فشار و هزاران هزار حرفِ ناگفته ، میآیم اینجا تا شاید شکستیهایش التیام پیدا کند.
اینجا همان جاییست که زیستنهای آدمها به مراتب کمتر از زیست ِ گل و بوته و درخت هاست و این باعث میشود ؛
بتوانی راحتتر فریاد بزنی
گریه کنی
قهقهه بزنی
دور از چَشمهای قضاوت گر . . .
- فیالحال -
#شرحیات
13-Boghze_Shekasteh-(madahionline.ir).mp3
2.75M
پاییز باشه ، غروب باشه
شب جمعه باشه
اونوقت آدم اینو گوش نده ؟
#رزق
_نوارکاسِت
پاییز باشه ، غروب باشه شب جمعه باشه اونوقت آدم اینو گوش نده ؟ #رزق
تازه ویوشم یه همچین چیزی باشه ..
Mohammad Darabifar-Andouhe Hezar Saleh(128).mp3
4.09M
برای اینکه توی غروب پاییز چاییتو تلخ نخوری.
#غمگون
گرچه گاهی تندبادی شاخه ای همرا شکست
سرو میماند ولی طوفان به پایان میرسد
#درختتناور.