🌹مجید بربری صداش میکردند غروبها میومد کنار نونوایی بربری محل 🕐یکی 🕑دو ساعتی وایمیساد 💵پول نون اونهایی که میدونست ضعیف اند و حساب میکرد . هیأت میرفت ولی بچه هیأتی نبود . دو تا قهوه خونه بزرگ تو یافت آباد داشت . قلیون از گوشه لبش جدا نمیشد . دستش خالکوبی داشت. ولی دعوایی ام نبود .🌺یه شب با مرتضی کریمی رفیقش ( از شهدای مدافع حرم ) رفت هیأت ... اونجا از🌹 مدافعان حرم خوندن ... از حرم عمه جان .... انقدر گریه کرد 😭که حالش بد شد و همه دورش گرفتند. اومد خونه به خانواده اش گفت من میخوام برم🇸🇾 سوریه . همه خندیدند😂 . باباش گفت گروه خونیت به این حرفها نمیخوره . ولی چهار ماه بعد مجید بربری جدی جدی رفت 🇸🇾سوریه .
مادرش میگفت بعد از سفر 💔کربلا 💔و اون شب هیأت مجید دیگه مجید قبل نبود . حتی میگفت وقتی فیلم 😭گریه های مجید تو ❤️حرم حضرت زینب س دیدم باورم نمیشد میگفتم واقعا این مجیدمنه؟؟
آخه تو حرم عمه سادات یه شب بچه های مدافع سینه زنی راه انداختند، این وسط حال مجید دیدنی بود. 🎥فیلم هاش هست . چه حال خوشی داشت . مجید خیلی عوض شده بود . یه شب که داشت جوراب های همرزماش می شست رفیقش بهش گفت حیف نیست تو با این همه اخلاص روی دستت خالکوبیه مجید به خالکوبی دستش نگاه کرده بود و گفته بود خدایا پاکش کن خاکش کن .🙏 چقدر به اینجاهای قصه که میرسم یه اسمی توی ذهنم خودنمایی میکنه ... حُر ... حر ... حر ....
چقدر حر شدن قشنگه ...🌹🌹
شاهرخ ضرغام💪 یادتونه؟؟
طیّب 💪چی؟
یا مجید سوزوکی ...🌹🌹
دقیقا فردای همون شب مجید تو خانطومان شهید شد رفیقاش میگفتن اولین 🔫تیری که به بدنش خورد دقیقا خورد به خالکوبی دستش ...
یاد مادربزرگهامون بخیر چقدر این دعاشون دلنشین بود :
🙏" الهی #عاقبت_بخیر بشی مادر "
#شهید_مجید_قربانخانی
#شادی_روح_شهید_صلوات
💠 @Omid_emam