eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
828 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ بعد از کلی از در و دیوار گفتن... لیلا: --خب دیگه قرار عقد و عروسی "وااای خدا" بابا: -راستش لیلاخانم! من نمی‌خوام دخترم زیاد تو نامزدی باشه.. -دفعه قبل هم به خاطر اصرار زیااد داییش بود -اگه میشه عقد همین روزهای آینده باشه..! -عروسی هم زیاد فاصله نباشه بینش..!! لیلا: --آره والا من هم خوشم نمیاد؛ مثلا دو روز دیگه عقد باشه که تو این دوروز برن خرید و یک ماه بعد از عقد هم برن سر خونه زندگیشون ان‌شاءالله.. بابا: -مهدیارجان..! یعنی می‌تونی تو این یه ماه کار خونه رو انجام بدی؟! مهدیار: --آره اگه خدا بخواد چرا که نه.. --رفیقم بنگاهی داره سریع می‌تونم جور کنم.. بابا: -هزینش چی؟! مهدیار: --کمی پس‌انداز دارم،میشه یه کاریش کرد.. بابا: -خودم هم هستم مامان: -پس مباااارکه! بعد شام مامانم با لیلاخانم گرم حرف شدن مهدیار هم داشت با بابام حرف میزد... مهدیه: --هی خرگوش..!! --بدو بریم اتاقت رو نشون بده..! _خرگوش خودتی بی‌تربیت..! _اصلا هم‌ پرو نیستی!! دست‌هاش رو گرفتم و رفتیم تو اتاق مهدیه: --واای اتاقت انگار حسینیه است،جالبه.. --آدم میره تو حس.. _بگووو ماشاءلله مهدیه: --اتاق مهدیار هم همینجوریه؛ الحق که خدا در و تخته رو باهم جور میکنه.. --وااای هدیه اصلا باورم نمیشه زن‌داداش من شدی! _از خـــداتم باشه،زن داداش به این خوبی مهدیه: --بر منکرش لعنت _کنکورت کِی هست؟! مهدیه: --یه مدت دیگه،خدا کنه قبول بشم.. _ان شاءالله لیلا: --مهدیه‌جان بریم دیگه.. از اتاق رفتیم بیرون،داشتن میرفتن؛ تو حیاط یهو مهدیار برگشت سمت من و گفت: --هدیه خانم..! صبح میام دنبالتون برا خرید.. _بله چشم... مهدیار: --مواظب خودتون باشین،خداحافظ _خداحافظ ‌ eitaa.com/Oshagh_shohadam