eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
828 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
نویسنده:فاطمه رهبر انتشارات_خط مقدم رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم که کمی عقب تر از مقر گروه موشکی اسکان داشتند ، خواسته می شود جلوتر بروند . بابک ، شاهد جلو رفتن بچه هاست . با صحبت های پشت بیسیم متوجه می شود توی روستا درگیری شدیدی بوده و چند نفر زخمی شده اند . بابک برای آمبولانسی که در حال رفتن به روستاست ، دست تکان می دهد و می گوید : ( من کمک های اولیه بلدم و می توانم به شما کمک کنم . ) بابک ، همراه گروه امداد ، به روستای نزدیک بوکمال می رسد . داعش عقب نشینی کرده ؛ اما بوی دود و باروت ، نفس کشیدن را سخت کرده است . زخمی ها را توی خانه ی کوچکی پناه داده اند . از گوشه و کناری ، صدای ناله ای بلند است . یکی داد می زند : زود بیایید ! حال صمدی خیلی بده . امدادگر می گوید : بابک ، بدو ! برانکارد را بر می دارند و می دوند . عرق از سر و رویشان می ریزد . بالا سر صمدی که می رسند ، او شهید شده . بابک ، کنار بدن بی جان صمدی زانو می زند . اشک هایش روان می شود ، امدادگر می گوید : دست هاش را بگیر . قطره های اشک بابک ، وقت بلند کردن صمدی ، روی صورت رنگ پریده او می چکد . روستا ، توی مهی از دود و خاک فرو رفته . یاید زود تر زخمی ها را جابه جا کنند . احتمال حمله ی دوباره داعش هست . * * * شب است . هیچ ماه و ستاره ای در آسمان نیست . همه جا یک پارچه در ظلمات فرو رفته . لامپ باریکی از طریق سیم به باتری ماشین وصل است و نور اندکش را ول کرده توی چادر . بچه ها ، روحیه ی خوبی ندارند . صدای انفجار و خونی که روی زمین جاری بود ، از ذهن شان محو نمی شود . نظری با دیدن حال ِ بد بچه ها می گوید : برگردید عقب ! شب رو تو گروه ادوات بخوابید ! نگهبانی شبانه روز ، جسم بچه ها ، و مرگ صمدی ، روحشان را اذیت کرده . صدای انفجار ، هر لحظه در گوش شان تکرار می شود . اولین صحنه ی جنگ را دیده اند حالا می بینند درد چقدر بیشتر از آن است که شنیده اند . میانجی و ارجمند فر ، بیشتر از بقیه ناراحت اند ؛ صمدی ، هم شهری شان بود . در این مدت ، همیشه مواظب آن ها بود و دائم می گفت :( حیفه شما به دست این اراذل و اوباش اروپا کشته بشید . شما باید در (عج) بشه ؛ نه تو جنگ با این نخاله های معتاد که انحراف فکری ، اون ها رو به این راه کشونده .) و حالاصمدی به دست این نخاله ها شهید شده بود ، و بچه ها دیده بودند و کاری از دست شان بر نیامده بود . بابک روی شانه ارجمند فر دست می گذارد . . . ادامـــہ دارد ـ ـ ـ 🦋بـہ ڪانـاݪ عـشاق الـشـہـدا بپـیونـدیـد🦋 eitaa.com/Oshagh_shohadam