نویسنده:فاطمه رهبر
انتشارات_خط مقدم
رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم
#کتاب_بیست_هفت_روز_یک_لبخند
#شهید_مدافع_حرم_بابک_نوری_هریس
#پارت_چهل_و_پنج
داخل حیاط خانه بابک که میشوم م روی موزاییک ها، خیس آب است از شاخ و برگ گل های شمعدانی قطره های آب می چکد.
چند گلدان گل، لبه حوض، سمت راست را پر کرده است و یکی دو گلدان گل روی تخته شنای بابک که طرف چپ است دیده می شود.
عادتم شده هر بار که می آیم، کمی تویه این حیاط کوچک می مانم و خیره می شوم به وسایل ورزشی بابک. صدای کشیده شدن لاستیک هایی که بابک به مچ پاهایش می بست و دور تا دور حیاط می کشیدش و صدای پای کوبیدن است وقت طناب زدن هنوز از ذهن حیاط پاک نشده است.
مادر بابک به استقبالم می آید. وقتی میبیند، مشغول تماشای وسایل پسرش هستم می نشیند روی پله ،و می گوید: هر روز هم باشگاه، میرفت �ینجا ورزش میکرد. همیشه هم نوار مداحی می گذاشت؛ اونی که سلیم به زبان آذری میخونه زینب زینب زینب زینب.... صدایش را بلند می کرد و دو تا لاستیک زانتیا رو می بست به مچ پاهاش، و از این سر حیاط می کشید تا آن سر حیاط.
بعد دراز می کشید روی این تخت وزنه ها را بالا میبرد. گاهی وقت ها به او می گفتم : بابک آخه تو خیلی جوون هستی چقدر نوحه گوش می کنی؟! کمی نوار رو شاد کن پسرم....
به کانال عـشـاق الشـهـدا بپیوندید👇🏻👇🏻
🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊