eitaa logo
عیون .
537 دنبال‌کننده
209 عکس
23 ویدیو
1 فایل
چشم‌ها ، بیشتر از حَنجره‌‌ها می‌فهمند . - 17 𝘕𝘰𝘷𝘦𝘮𝘣𝘦𝘳 2‌0‌2‌3‌ . - همه‌ی مکتوباتِ عُیون ، تراوشاتِ "دل" است . اینجا ، فقط من می‌نویسم و او می‌خواند . - زنده به آغوش‌های کوتاه .
مشاهده در ایتا
دانلود
عیدِتون مبارك🤍؛
از‌ لحاظِ روحی، به دو تا پتو، چند تا بالش، کُلی خوراکیِ محبوب و یه فیلمِ مطلوب نیاز دارم برای ثبتِ ساعاتی با تیترِ دل‌انگیزِ "شبِ دوست‌داشتنی".
نامۀ شمارۀ چهارده؛ | مکتوب شده در تاریخِ ۲۲ فروردین ماهِ سالِ دلتنگی . عزیزِ ایامِ بی‌تابِ بی‌قرار سلام؛ امید است که احوالِ اخیرِ این عزیزِ جان، نیک باشد. از جنابتان درخواست کرده بودیم که دو دست را به رویِ بی‌طاقت‌مان بگشایید‌ و به این استفهام، پاسخی‌ دهید که با کدام ادبیات می‌توان آغوشتان را نامِ درخور و زیبنده نهاد و وصف کرد؟ به کدام مقام و مقر می‌توان تشبیه کرد و با کدام تحیت و ثنا می‌توان حضور و وجودش را دائمی کرد؟ ما که زیاده خواه نبوده‌ایم و نیستیم اما آغوشِ شما، آغوشِ بی‌مثالی‌ست‌ که با بغل در تضاد به سر می‌برد. بغل را برای عموم می‌گذارند و آغوش را خواص با دل و جان پذیرا می‌شوند. تفاوتی عظیم است میانِ این دو دوست‌داشتنی. می‌شود سهمِ ما تماما آغوش باشد و وقت و بی وقت هم نشناسد؟ نمی‌دانم چه تفسیری در میانِ حدفاصلِ دو شانه‌‌تان نهفته‌ست‌، اما همچون نجات دهنده‌ای‌‌ست که مرا از طوفانِ روزمرگی‌های‌ کُشنده‌ و کسالت‌بار‌، رها می‌کند.
Yann Tiersen - La valse dAmélie.mp3
5.48M
گوش میدم، بهار میشم ..
گاهی اوقات [ که بخشِ بزرگی از زمان را هم اِشغال می‌کنند ] واژه‌های ناتوان حقیرتر از آنَند‌ که احساسِ خالص و غنی را توصیف کنند و در حقارتِ کلمات همین بس، که چشم‌هایش خواندنی‌تر‌ از هزار مفهوم و بامعناتر از هزار معناست.
عیون .
سیاهیِ شب که روی زمین سایه مینداخت، می‌گفت: میدونی الان ستاره‌ها کجان؟ روی سقفِ اتاقت نشستن، موهایِ
چراغِ مزاحمِ همیشه بیدارِ اتاق را خاموش کردم و کفِ چهاردیواری‌ پهن شدم. به گچ‌بُری‌‌های روی سقف خیره بودم و خطوطِ منظمِ گاه نرم و گاه تیزشان‌ را به آرامی، با چشم‌هایم دنبال می‌کردم. رأسِ ساعتِ تنظیم شده و زمان به وقتِ آسمان، ستاره‌ها روی پشتِ بامِ اتاق لنگر انداختند و بساطِ استراحتِ شبانه را پهن کردند. سراغِ او را از ماه و ستاره‌های درخشانِ روی بام گرفتم. ماه، عطرِ شب‌بو‌ها‌‌ی‌ سفید، چهره و سیمای اویِ دور از تن را به خود گرفت و ستاره‌ها در گوش‌هایم‌ شب‌بخیرهای لطیفِ همیشگی را زمزمه کردند و من بر رختِ شب نوشتم که "أري صورتك عندما انظر الي القمر؛" و او بود که بر من می‌تابید.
[ باء، بَهآر ]