از غمِ معروف و همیشگیِ جمعه نباید گریخت؛ یک دندگی میکند و بدتر به جانتان میافتد ..
Gustixa And Rhianne somewhere only we know 320.mp3
7.4M
برای اوقاتی ما بینِ شلوغیها ؛
بعید میدانم آن چشمها مثلِ باقیِ عیون ساخته شده باشند. این را از نگاههای دنبالهدارم به قهوهی گنجانده شده در آنها و شمارشِ بیهوای مژهها فهمیدم که خواب را از سر میپرانَد. قلم را برداشتم و برایش بر روی کاغذ به نقل از پابلو نرودا نوشتم و دل نوشت که "از میانِ تمامِ چیزهایی که دیدهام، تنها تویی که میخواهم به دیدنش ادامه بدهم".
مینویسم از او؛ به سان کسی که هر روز از نخست مبتلا خواهد شد. مینویسم از او؛ به سان پروانهی زیبایی که از پیلهی قفسگونهاش رها شده و برای نخستینبار عالمِ هستی را به چشمِ دیگری میبیند. مینویسم از او؛ به سان بلبلِ آوازهخوانی که پس از سالها تک گلِ محبوبش را یافته و از آن بر نمیخیزد. مینویسم از او؛ به سان صیادِ ماهری که پس از چندین روز کوشش، صید را یافته و به دام انداخته. مینویسم از او؛ به سان ابرِ گریسته بر زمینی که پس از بارش لبخندِ ملیحِ چشمها را به وقتِ عروجِ رنگین کمان را میبیند. مینویسم از او؛ به سان کودکی که پس از گریۀ از تهِ دل، بوی مادر را استشمام میکند. مینویسم از او؛ به سان جوانهای که پس از ناامیدیهای فراوان، ریشه در زمین فرو میبرد و آرام قد میکشد. مینویسم از او؛ به سان جملاتی که با کمبودِ کلمات مواجهند و ناقص میمانند. مینویسم از او؛ پرتکرار، همیشگی، علیالدوام، مستمر، مستمر، مستمر ..
چندین خط نوشتم و پاک کردم، نوشتم و پاک کردم و جلویِ دهانِ قلم را گرفتم که "هیس، ساکت باش؛ درد را چه به فریاد زدن ؟"
Mohsen Chavoshi - Babe Delami (320).mp3
8.13M
چون که برای این لحظهست و
همیشه و همیشه و همیشه ..
نگاهم میکند؛ طبق معمول سبز میشوم و بیش از پیش از بودنش میخوانم، که قطعا وجودِ عشق نامیراست و سبزینۀ وجودم نامیراست و نگاهِ عمیق و گیرایش هم ..