eitaa logo
امامزادگان عشق | کـتـاب
1.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
325 ویدیو
0 فایل
ویترین کتابمون👇 @Showcase_book_of_Imam_Zadegan معرفی کتاب های شهدایی،رُمانی و... به دنــیــای پــُر از کــتـــ🔥ــابــمون خوش آمدید مسابقه هم داریم🎁 تخــفـیـف هم داریـمااااا😍🌱 ثبت سفارش👇🏻 @motahareh_sh ♥️ @Massoumeh_sh84
مشاهده در ایتا
دانلود
امامزادگان عشق | کـتـاب
کتاب#قصــــــــه_ننه_علی📚 در کتاب قصه ننه علی داستان زندگی دخترکی کم سن و سال را که برای کمک به معی
به طرفم حمله کرد، تعادلم را از دست دادم و از پله‌های طبقه اول پرت شدم. خدا رحم کرد دست و پایم نشکست! سرم گیج می‌رفت. حسین از پله‌ها پایین آمد؛ اشاره کردم، برگردد. می‌دانست هروقت من و پدرش دعوا می‌کنیم، او حق دخالت ندارد. صدای گریهٔ امیر از داخل خانه بلند شد. رجب به طرفم آمد؛ گفتم حتما ترسیده و می‌خواهد دل‌جویی کند. گوشهٔ لباسم را گرفت، پیراهنم را دور گردنم پیچید و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند. دست‌وپا می‌زدم، نفسم بالا نمی‌آمد، کم مانده بود خفه شوم. از زمین بلندم کرد و با پای برهنه هُلم داد بیرون خانه و در را پشت سرم بست. بلند شدم، آرام چند ضربه به در زدم و گفتم: «رجب! باز کن. شبه بی‌انصاف! یه چادر بده سرم کنم.» زنجیر پشت در را انداخت و چراغ‌های خانه را خاموش کرد. پشت در نشستم. از خجالت سرم را پایین می‌انداختم تا رهگذری صورتم را نبیند.... ــــــــــــــــــــــــــــــ 📚 ــــــــــــــــــــــــــــ @Pack_martyrs