🎧 #بشنوید
🎼 #آهنگ عشق پاک
🎤 با صدای: #حامد_زمانی
💞 ویژه سالروز ازداوج مولا علی با حضرت زهرا(س)
🌐 @partoweshraq
4_6017202641430381608.mp3
2.27M
🎧 #بشنوید
🎼 #آهنگ عشق پاک
🎤 با صدای: #حامد_زمانی
💞 ویژه سالروز ازداوج مولا علی با حضرت زهرا(س)
🌐 @partoweshraq
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
👌امر به معروف کردن یعنی چه....
🌹خانمی که عاشق مولا علی (ع) باشه خود به خود حجابشو رعایت میکنه...
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
4_6007987686017598403.mp3
3.33M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
👌امر به معروف کردن یعنی چه....
🌹خانمی که عاشق مولا علی (ع) باشه خود به خود حجابشو رعایت میکنه...
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
💞 سالروز ازدواج آسمانی صدیقه کبرا حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علی (علیهماالسلام)مبارک باد.
⚜ #آیت_الله_بهجت (قدسسره):
🎙هماهنگی و موافقت اخلاقی بین مرد و زن در محیط خانواده از هر لحاظ و بهصورت صددرصد برای غیر انبیا و اولیا علیهمالسلام غیرممکن است.
💖 اگر بخواهیم محیط خانه، گرم و باصفا و صمیمی باشد، فقط باید صبر، استقامت، گذشت، چشمپوشی و رأفت را پیشه خود کنیم تا محیط خانه گرم و نورانی باش.
💔 اگر اینها نباشد اصطکاک و برخورد پیش خواهد آمد و همه اختلافات خانوادگی از همین جا ناشی میشود.
📚 در محضر بهجت، ج ۱، ص ۳۰۰.
❓سؤال: عامل موفقیت در زندگی مشترک و شرایط ازدواج محمدی چیست؟
🔅جواب: محبّت بین طرفین و عمل هر کدام به وظایف شرعی نسبت به دیگری و اغماض هریک از خطاهای دیگری.
📚 استفتائات، ج ۴، ش ۴۵۶۵.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕓 💠🚻💠 مشاوره خانواده
💖 طرح ویژه | چرا عمل نمیکنیم؟
🌺 رهبر انقلاب:
⁉ مگر نمیگوییم که جهیزیهی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) چیزهایی بود که انسان با شنیدن آنها اشکش جاری میشود؟
⁉ مگر نمیگوییم که این زن والامقام، برای دنیا و زیور دنیا هیچ ارزشی قائل نبود؟
⁉ مگر میشود که روزبهروز تجملگرایی و چیزهای پوچ زندگی را بیشتر کنیم و مهریهی دخترانمان را زیادتر نماییم؟!
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت صد و نودم
دستم را به کمرم گرفته و حتی از روی حوریه هم خجالت میکشیدم که داشتم میرفتم تا درخواست جدایی از پدرش را امضا کنم.
💓 هر چه دلم را راضی میکردم که اینهمه تلخی را به خاطر دنیا و آخرت مجید به جان بخرد، باز قلبم قرار نمیگرفت و بغضی که گلوگیرم شده بود، سرانجام اشکم را جاری کرد.
🏭 تصور اینکه الان در پالایشگاه مشغول کار است و فکرش را هم نمیکند که الههاش در چند قدمی دادگاه خانواده برای تقاضای طلاق است، مغز استخوانم را آتش میزد و تنها به خیال اینکه هرگز نمیگذارم از این ماجرا باخبر شود، خودم را آرام میکردم.
🌴 نمیدانم چقدر طول کشید تا با دستان خودم به جدایی از مجیدم رضایت دادم و با دلی که در خون موج می زد، به خانه بازگشتم.
🚪پدر تا طبقه بالا همراهم آمد، نه اینکه بخواهد مراقبم باشد که میخواست متهم جداییاش از نوریه را به زندان تنهایی تحویل دهد که در را پشت سرم قفل کرد و خواست برود که صدای عبدالله در راه پله پیچید.
👴 فقط دعا میکردم پدر چیزی به عبدالله نگوید که بخاطر کاری که کرده بودم، خجالت میکشیدم در چشمان عبدالله نگاه کنم و دعایم مستجاب نشد که وقتی پدر در را برایش باز کرد و قدم به خانه گذاشت، به جای احوالپرسی، بر سرم فریاد کشید:
👨الهه! چی کار کردی؟!!! تو واقعاً رفتی تقاضای طلاق دادی؟!!! از مجید خجالت نمیکشی؟!!!
چادرم را از سرم برداشتم و بیاعتنا به بازخواستهای برادرانه اش، خودم را روی کاناپه رها کردم که خودم بیشتر از او حتی از خیال مجید خجالت میکشیدم.
🚪🛋 مقابلم نشست و مثل اینکه باورش نشده باشد، حیرت زده پرسید:
⁉ الهه! چرا این کار رو کردی؟!!! تو واقعاً میخوای از مجید طلاق بگیری؟!!!
سرم را میان هر دو دستم گرفتم که دیگر تحمل دردش را نداشتم و زیر لب پاسخ دادم:
- بخاطر خودش این کارو کردم!!
👨که باز بر سرم فریاد زد:
⁉ بخاطر مجید میخوای ازش طلاق بگیری؟!!! دیوونه شدی الهه؟!!!
و دیگر نتوانستم تحمل کنم که بغضم در گلو شکست و با صدای لرزانم ناله زدم:
⁉ چی کار میکردم؟ بابا منو به زور بُرد! هر چی التماسش کردم قبول نکرد!
🛋 خودش را روی مبل جلو کشید و با حالتی عصبی پرسید:
⁉ الهه! تو چِت شده؟ از یه طرف میگی به خاطر مجید رفتی، از یه طرف میگی بابا به زور تو رو بُرده!
👌و چه خوب اوج سرگردانیام را احساس کرده بود که حقیقتاً میان بیرحمی پدر و مقاومت مجید، در برزخی بیانتها گرفتار شده بودم و دوای درد دلم را میدانست که خیرخواهانه نصیحت کرد:
👨الهه! تو الان باید بلند شی بری پیش شوهرت! مجید هر روز منتظره که تو بری پیشش، اونوقت تو امروز رفتی تقاضای طلاق دادی؟!!!»
و من چیزی برای پنهان کردن از عبدالله نداشتم که حتی اشکم را هم پاک نکردم و با بیقراری شکایت کردم:
☝عبدالله! تو خودت رو بذار جای من! من باید بین مجید و شماها یکی رو انتخاب کنم! تو جای من بودی کدوم رو انتخاب میکردی؟ من هنوز هفت ماه نیس که مامانم مرده، اونوقت بقیه خونوادهام رو هم از دست بدم؟ آخه چرا؟ مگه من چه گناهی کردم که باید انقدر عذاب بکشم؟
👁 سپس در برابر نگاه اندوهبارش، مکثی کردم و با صدایی آهسته ادامه دادم:
ولی اگه مجید قبول کنه که سُنی شه، میتونه برگرده و دوباره تو این خونه با هم زندگی کنیم. اینجوری هم اون عاقبت به خیر میشه، هم من پیش شماها میمونم!
👨 از چشمانش میخواندم نمیفهمد چه میگویم که لبخندی لبریز امیدواری نشانش دادم و گفتم:
👌عبدالله! من اگه الان از این خونه برم، هم برای همیشه شماها رو از دست میدم، هم دیگه بهانهای ندارم تا مجید رو متقاعد کنم که سُنی شه. من میخوام از این فرصت استفاده کنم. احساس میکنم خدا این کار رو کرده تا شاید یه معجزهای اتفاق بیفته! بخدا من حتی نمیتونم تو ذهنم تصور کنم که یه روزی از مجید جدا بشم! امروز هم فقط به اجبار بابا رفتم. حداقل الان دیگه تا یه چند روزی بابا بهم کاری نداره. چون الان فکر میکنه که من راضی شدم از مجید طلاق بگیرم و حالا من یه چند روزی فرصت دارم که با مجید حرف بزنم و راضیاش کنم. اصلاً نمیذارم مجید بفهمه من این کار رو کردم.
👁 چشمانش از حیرت حرفهایی که میزدم گرد شده و جرأت نمیکرد چیزی بگوید که قاطعانه اعلام کردم:
👌عبدالله! من میخوام انقدر تو این خونه بمونم تا مجید رو تسلیم کنم که سُنی شه و برگرده!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🎊 #شادمانه 😁
💣 #طنز_جبهه
✋اللهم الرزقنا توفیق الپارتی!!
🍝 وقتی آشپز مراعات حال برادران سنگین وزن - هیکل تدارکاتی - را می کرد و غذایشان را یک کم چرب تر می کشید، یا میوه ی درشت تری برایشان می گذاشت، هر کس این صحنه را می دید، به تنهایی یا دسته جمعی و با صدای بلند و شمرده شمرده شروع می کردند به گفتن:
👥 «اللهم الرزقنا توفیق الپارتی فی الدنیا و الاخره!»
😂 یعنی دارید پارتی بازی می کنید، حواستان جمع باشد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
پرتو اشراق
🕖 💠📚💠 #حڪمٺ_مطہر
🌙 دهه اول ماه ذیحجه و شبهایی خاص
🌕 شايد [از نظر فضيلت] هيچ ده شب متوالى مثل اين ده شب وجود ندارد البته تك شب افضل وجود دارد، مثل شب قدر، ولى مقصود ما ده شب متوالى است..
⛰ موسى در اول ذىالقعده به ميقات الهى رفت و و به اصطلاح يك نوع خلوت سى شبى با خداى خودش داشت، ولى مثل اينكه در آن سى شب نتوانست به پايان برساند، [لذا] تكميل شد به ده شب ديگر و شد چهل شب، يك اربعين. آن ده شبى كه با آن تكميل شد، همين ده شب اول ذىالحجه بود.
📚📖 و لهذا در اخبار و روايات ما نمازى وارد شده در كتابهاى دعا مثل مفاتيح هم هست. كه در دهه اول ذىالحجه بين نماز مغرب و عشاء خوانده مىشود و در آن بعد از «حمد» و «قُلْ هُوَ اللَّهُ» اين آيه خوانده مىشود: وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ.
📖 در كتابهاى دعا هم براى اين شبها آداب خاصى هست و اهل معنا معتقدند كه در اين شبها آثار خاصى هست كه در شبهاى ديگر نيست.
📚 استاد شهید مطهری، آشنایی با قرآن، ج ١٣، ص ۶٧.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
💞 ملاک ازدواج چهره و بدن نیست بلکه باید ازدواج در چارچوب ارزشها باشد تا در این رهگذر، مرد بتواند مادری نیک برای فرزندان خود انتخاب کند.
🌐 @partoweshraq
#حـلقـہ_عشـاق
🌹حیای یوسف (علیه السلام)
🏛 از ابن عباس نقل شده است که روزی زلیخا به یوسف(ع) گفت:
👁 چشم بردار و مرا بنگر!
⚜ یوسف(ع) گفت:
🔅«أَخْشَی الْعَمَی فِی بَصَرِی[١]؛
🔅از نابینا شدن چشمانم می ترسم».
👌زلیخا گفت: «چقدر چشمهایت زیباست!»
⚜ یوسف(ع) گفت:
🔅«دو چشم، نخستین عضوهایی هستند که در قبر بر گونه هایم می افتند».
👌زلیخا گفت: «چه بوی خوشی داری؟»
⚜ یوسف(ع) گفت:
🔅«اگر [بدیِ] بوی مرا سه روز پس از مرگم استشمام می کردی، از من فرار می کردی!»
👌زلیخا گفت: «چرا به من نزدیک نمی شوی؟»
⚜ حضرت یوسف(ع) گفت:
🔅«با این دوری، به قرب پروردگارم امید دارم».
👌زلیخا گفت: «بستر من از حریر است، برخیز و خواسته ام را برآور! »
⚜ یوسف(ع) گفت:
🔅«می ترسم بهره ام در بهشت از کف برَوَد».
⛓زلیخا گفت: «تو را به شکنجه گرها می سپارم!»
⚜ یوسف(ع) گفت:
🔅«پروردگارم در آن هنگام مرا بس است». [٢]
📚 بحارالأنوار.
📰 منبع: مبلغان، شماره ١١۴.
📚 پی نوشت ها:
[١]. عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، تهران، منشورات جهان، ج ٢، ص ۴۵، ح ١۶٢.
[٢]. بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت، دار احیاء التراث، ج ١٢، ص ٢٧٠، ج ۵:
🔅قَالَتْ مَا أَحْسَنَ عَیْنَیْکَ قَالَ هُمَا أَوَّلُ سَاقِطٍ عَلَی خَدِّی فِی قَبْرِی قَالَتْ مَا أَطْیَبَ رِیحَکَ قَالَ لَوْ سَمِعْتِ رَائِحَتِی بَعْدَ ثَلَاثٍ مِنْ مَوْتِی لَهَرَبْتِ مِنِّی قَالَتْ لِمَ لَا تَقْرُبُ مِنِّی قَالَ أَرْجُو بِذَلِکَ الْقُرْبَ مِنْ رَبِّی قَالَتْ فَرْشِیَ الْحَرِیرُ فَقُمْ وَ اقْضِ حَاجَتِی قَالَ أَخْشَی أَنْ یَذْهَبَ مِنَ الْجَنَّةِ نَصِیبِی قَالَتْ أُسَلِّمُکَ إِلَی الْمُعَذِّبِینَ قَالَ إِذاً یَکْفِیَنِی رَبِّی.
🌺 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#پندها
#داستان_کوتاه
💞 چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان
🌙✨ خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان
🌙✨ شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان
💞 لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان
🌐 @partoweshraq
#شعر
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
💚 هدایتگری #آسید_مهدی_قوام و مواظبت از زبان!
🎙 #آیت_الله_فاطمی_نیا
🌐 @partoweshraq
4_5994808883812500613.mp3
2.62M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
💚 هدایتگری #آسید_مهدی_قوام و مواظبت از زبان!
🎙 #آیت_الله_فاطمی_نیا
🌐 @partoweshraq
🌹 #سواد_زندگی
📣 به خودت دروغ نگو...
👂🏼کسی که به خودش دروغ می گوید و به دروغ خودش گوش می دهد، به چنان بن بستی می رسد که حقیقت درون و پیرامونش را تمیز نمی دهد و درست از همین جاست که احترام به خود و دیگران را از دست می دهد.
💔 و با نداشتن احترام دست از محبت می کشد، و برای مشغول کردن و پرت کردن حواسش از بی محبتی، به شهوات و لذات خشن و امور غیراخلاقی و بدون منطق اقدام می کند و در رذالت های خویش فرو می رود و غرق دروغ زنی مداوم به دیگران و به خویشتن می شود!
👈🏻👤 آدمی که به خود دروغ می گوید بسیار آسان تر از دیگران مورد اهانت قرار می گیرد...
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
✍🏻 خیلی دوست داشت بنویسد. عاشق نوشتن بود.
🏭 اصلاً برای همین خلق شده بود!
💞 وقتی که عاشقانه مینوشت، به خصوص وقتی به تعریف از چشم و لب و قد و قامت یار که میرسید، از جانش مایه میگذاشت.
✍🏻 و تلاش میکرد تمام آنچه در درون دارد بیرون بریزد.
🗑 و یک روز به خاطر همین کار سر از سطل آشغال در آورد...!!
🖊 هیچ کس از «خودکاری» که جوهرش پس بدهد خوشش نمیآید!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه