🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت صد و نودم
دستم را به کمرم گرفته و حتی از روی حوریه هم خجالت میکشیدم که داشتم میرفتم تا درخواست جدایی از پدرش را امضا کنم.
💓 هر چه دلم را راضی میکردم که اینهمه تلخی را به خاطر دنیا و آخرت مجید به جان بخرد، باز قلبم قرار نمیگرفت و بغضی که گلوگیرم شده بود، سرانجام اشکم را جاری کرد.
🏭 تصور اینکه الان در پالایشگاه مشغول کار است و فکرش را هم نمیکند که الههاش در چند قدمی دادگاه خانواده برای تقاضای طلاق است، مغز استخوانم را آتش میزد و تنها به خیال اینکه هرگز نمیگذارم از این ماجرا باخبر شود، خودم را آرام میکردم.
🌴 نمیدانم چقدر طول کشید تا با دستان خودم به جدایی از مجیدم رضایت دادم و با دلی که در خون موج می زد، به خانه بازگشتم.
🚪پدر تا طبقه بالا همراهم آمد، نه اینکه بخواهد مراقبم باشد که میخواست متهم جداییاش از نوریه را به زندان تنهایی تحویل دهد که در را پشت سرم قفل کرد و خواست برود که صدای عبدالله در راه پله پیچید.
👴 فقط دعا میکردم پدر چیزی به عبدالله نگوید که بخاطر کاری که کرده بودم، خجالت میکشیدم در چشمان عبدالله نگاه کنم و دعایم مستجاب نشد که وقتی پدر در را برایش باز کرد و قدم به خانه گذاشت، به جای احوالپرسی، بر سرم فریاد کشید:
👨الهه! چی کار کردی؟!!! تو واقعاً رفتی تقاضای طلاق دادی؟!!! از مجید خجالت نمیکشی؟!!!
چادرم را از سرم برداشتم و بیاعتنا به بازخواستهای برادرانه اش، خودم را روی کاناپه رها کردم که خودم بیشتر از او حتی از خیال مجید خجالت میکشیدم.
🚪🛋 مقابلم نشست و مثل اینکه باورش نشده باشد، حیرت زده پرسید:
⁉ الهه! چرا این کار رو کردی؟!!! تو واقعاً میخوای از مجید طلاق بگیری؟!!!
سرم را میان هر دو دستم گرفتم که دیگر تحمل دردش را نداشتم و زیر لب پاسخ دادم:
- بخاطر خودش این کارو کردم!!
👨که باز بر سرم فریاد زد:
⁉ بخاطر مجید میخوای ازش طلاق بگیری؟!!! دیوونه شدی الهه؟!!!
و دیگر نتوانستم تحمل کنم که بغضم در گلو شکست و با صدای لرزانم ناله زدم:
⁉ چی کار میکردم؟ بابا منو به زور بُرد! هر چی التماسش کردم قبول نکرد!
🛋 خودش را روی مبل جلو کشید و با حالتی عصبی پرسید:
⁉ الهه! تو چِت شده؟ از یه طرف میگی به خاطر مجید رفتی، از یه طرف میگی بابا به زور تو رو بُرده!
👌و چه خوب اوج سرگردانیام را احساس کرده بود که حقیقتاً میان بیرحمی پدر و مقاومت مجید، در برزخی بیانتها گرفتار شده بودم و دوای درد دلم را میدانست که خیرخواهانه نصیحت کرد:
👨الهه! تو الان باید بلند شی بری پیش شوهرت! مجید هر روز منتظره که تو بری پیشش، اونوقت تو امروز رفتی تقاضای طلاق دادی؟!!!»
و من چیزی برای پنهان کردن از عبدالله نداشتم که حتی اشکم را هم پاک نکردم و با بیقراری شکایت کردم:
☝عبدالله! تو خودت رو بذار جای من! من باید بین مجید و شماها یکی رو انتخاب کنم! تو جای من بودی کدوم رو انتخاب میکردی؟ من هنوز هفت ماه نیس که مامانم مرده، اونوقت بقیه خونوادهام رو هم از دست بدم؟ آخه چرا؟ مگه من چه گناهی کردم که باید انقدر عذاب بکشم؟
👁 سپس در برابر نگاه اندوهبارش، مکثی کردم و با صدایی آهسته ادامه دادم:
ولی اگه مجید قبول کنه که سُنی شه، میتونه برگرده و دوباره تو این خونه با هم زندگی کنیم. اینجوری هم اون عاقبت به خیر میشه، هم من پیش شماها میمونم!
👨 از چشمانش میخواندم نمیفهمد چه میگویم که لبخندی لبریز امیدواری نشانش دادم و گفتم:
👌عبدالله! من اگه الان از این خونه برم، هم برای همیشه شماها رو از دست میدم، هم دیگه بهانهای ندارم تا مجید رو متقاعد کنم که سُنی شه. من میخوام از این فرصت استفاده کنم. احساس میکنم خدا این کار رو کرده تا شاید یه معجزهای اتفاق بیفته! بخدا من حتی نمیتونم تو ذهنم تصور کنم که یه روزی از مجید جدا بشم! امروز هم فقط به اجبار بابا رفتم. حداقل الان دیگه تا یه چند روزی بابا بهم کاری نداره. چون الان فکر میکنه که من راضی شدم از مجید طلاق بگیرم و حالا من یه چند روزی فرصت دارم که با مجید حرف بزنم و راضیاش کنم. اصلاً نمیذارم مجید بفهمه من این کار رو کردم.
👁 چشمانش از حیرت حرفهایی که میزدم گرد شده و جرأت نمیکرد چیزی بگوید که قاطعانه اعلام کردم:
👌عبدالله! من میخوام انقدر تو این خونه بمونم تا مجید رو تسلیم کنم که سُنی شه و برگرده!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🎊 #شادمانه 😁
💣 #طنز_جبهه
✋اللهم الرزقنا توفیق الپارتی!!
🍝 وقتی آشپز مراعات حال برادران سنگین وزن - هیکل تدارکاتی - را می کرد و غذایشان را یک کم چرب تر می کشید، یا میوه ی درشت تری برایشان می گذاشت، هر کس این صحنه را می دید، به تنهایی یا دسته جمعی و با صدای بلند و شمرده شمرده شروع می کردند به گفتن:
👥 «اللهم الرزقنا توفیق الپارتی فی الدنیا و الاخره!»
😂 یعنی دارید پارتی بازی می کنید، حواستان جمع باشد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
پرتو اشراق
🕖 💠📚💠 #حڪمٺ_مطہر
🌙 دهه اول ماه ذیحجه و شبهایی خاص
🌕 شايد [از نظر فضيلت] هيچ ده شب متوالى مثل اين ده شب وجود ندارد البته تك شب افضل وجود دارد، مثل شب قدر، ولى مقصود ما ده شب متوالى است..
⛰ موسى در اول ذىالقعده به ميقات الهى رفت و و به اصطلاح يك نوع خلوت سى شبى با خداى خودش داشت، ولى مثل اينكه در آن سى شب نتوانست به پايان برساند، [لذا] تكميل شد به ده شب ديگر و شد چهل شب، يك اربعين. آن ده شبى كه با آن تكميل شد، همين ده شب اول ذىالحجه بود.
📚📖 و لهذا در اخبار و روايات ما نمازى وارد شده در كتابهاى دعا مثل مفاتيح هم هست. كه در دهه اول ذىالحجه بين نماز مغرب و عشاء خوانده مىشود و در آن بعد از «حمد» و «قُلْ هُوَ اللَّهُ» اين آيه خوانده مىشود: وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ.
📖 در كتابهاى دعا هم براى اين شبها آداب خاصى هست و اهل معنا معتقدند كه در اين شبها آثار خاصى هست كه در شبهاى ديگر نيست.
📚 استاد شهید مطهری، آشنایی با قرآن، ج ١٣، ص ۶٧.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
💞 ملاک ازدواج چهره و بدن نیست بلکه باید ازدواج در چارچوب ارزشها باشد تا در این رهگذر، مرد بتواند مادری نیک برای فرزندان خود انتخاب کند.
🌐 @partoweshraq
#حـلقـہ_عشـاق
🌹حیای یوسف (علیه السلام)
🏛 از ابن عباس نقل شده است که روزی زلیخا به یوسف(ع) گفت:
👁 چشم بردار و مرا بنگر!
⚜ یوسف(ع) گفت:
🔅«أَخْشَی الْعَمَی فِی بَصَرِی[١]؛
🔅از نابینا شدن چشمانم می ترسم».
👌زلیخا گفت: «چقدر چشمهایت زیباست!»
⚜ یوسف(ع) گفت:
🔅«دو چشم، نخستین عضوهایی هستند که در قبر بر گونه هایم می افتند».
👌زلیخا گفت: «چه بوی خوشی داری؟»
⚜ یوسف(ع) گفت:
🔅«اگر [بدیِ] بوی مرا سه روز پس از مرگم استشمام می کردی، از من فرار می کردی!»
👌زلیخا گفت: «چرا به من نزدیک نمی شوی؟»
⚜ حضرت یوسف(ع) گفت:
🔅«با این دوری، به قرب پروردگارم امید دارم».
👌زلیخا گفت: «بستر من از حریر است، برخیز و خواسته ام را برآور! »
⚜ یوسف(ع) گفت:
🔅«می ترسم بهره ام در بهشت از کف برَوَد».
⛓زلیخا گفت: «تو را به شکنجه گرها می سپارم!»
⚜ یوسف(ع) گفت:
🔅«پروردگارم در آن هنگام مرا بس است». [٢]
📚 بحارالأنوار.
📰 منبع: مبلغان، شماره ١١۴.
📚 پی نوشت ها:
[١]. عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، تهران، منشورات جهان، ج ٢، ص ۴۵، ح ١۶٢.
[٢]. بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت، دار احیاء التراث، ج ١٢، ص ٢٧٠، ج ۵:
🔅قَالَتْ مَا أَحْسَنَ عَیْنَیْکَ قَالَ هُمَا أَوَّلُ سَاقِطٍ عَلَی خَدِّی فِی قَبْرِی قَالَتْ مَا أَطْیَبَ رِیحَکَ قَالَ لَوْ سَمِعْتِ رَائِحَتِی بَعْدَ ثَلَاثٍ مِنْ مَوْتِی لَهَرَبْتِ مِنِّی قَالَتْ لِمَ لَا تَقْرُبُ مِنِّی قَالَ أَرْجُو بِذَلِکَ الْقُرْبَ مِنْ رَبِّی قَالَتْ فَرْشِیَ الْحَرِیرُ فَقُمْ وَ اقْضِ حَاجَتِی قَالَ أَخْشَی أَنْ یَذْهَبَ مِنَ الْجَنَّةِ نَصِیبِی قَالَتْ أُسَلِّمُکَ إِلَی الْمُعَذِّبِینَ قَالَ إِذاً یَکْفِیَنِی رَبِّی.
🌺 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#پندها
#داستان_کوتاه
💞 چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان
🌙✨ خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان
🌙✨ شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان
💞 لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان
🌐 @partoweshraq
#شعر
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
💚 هدایتگری #آسید_مهدی_قوام و مواظبت از زبان!
🎙 #آیت_الله_فاطمی_نیا
🌐 @partoweshraq
4_5994808883812500613.mp3
2.62M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
💚 هدایتگری #آسید_مهدی_قوام و مواظبت از زبان!
🎙 #آیت_الله_فاطمی_نیا
🌐 @partoweshraq
🌹 #سواد_زندگی
📣 به خودت دروغ نگو...
👂🏼کسی که به خودش دروغ می گوید و به دروغ خودش گوش می دهد، به چنان بن بستی می رسد که حقیقت درون و پیرامونش را تمیز نمی دهد و درست از همین جاست که احترام به خود و دیگران را از دست می دهد.
💔 و با نداشتن احترام دست از محبت می کشد، و برای مشغول کردن و پرت کردن حواسش از بی محبتی، به شهوات و لذات خشن و امور غیراخلاقی و بدون منطق اقدام می کند و در رذالت های خویش فرو می رود و غرق دروغ زنی مداوم به دیگران و به خویشتن می شود!
👈🏻👤 آدمی که به خود دروغ می گوید بسیار آسان تر از دیگران مورد اهانت قرار می گیرد...
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
✍🏻 خیلی دوست داشت بنویسد. عاشق نوشتن بود.
🏭 اصلاً برای همین خلق شده بود!
💞 وقتی که عاشقانه مینوشت، به خصوص وقتی به تعریف از چشم و لب و قد و قامت یار که میرسید، از جانش مایه میگذاشت.
✍🏻 و تلاش میکرد تمام آنچه در درون دارد بیرون بریزد.
🗑 و یک روز به خاطر همین کار سر از سطل آشغال در آورد...!!
🖊 هیچ کس از «خودکاری» که جوهرش پس بدهد خوشش نمیآید!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
🌸 تا شادیمان بی حد و اندازه شود
☀ تا باغ بهارمـــان پر آوازه شــود
☀ خورشید شو و پنجره ها را بگشا
🌸 لبخنـد بزن که صبحمان تازه شود
🌹سلام، صبح سه شنبه تون بخیر و نیکی
🌐 @partoweshraq
#شعر
💠❓📚 ✍💠 #پــرســمــان
❓سئوال: نظر شیعه در مورد کیفیت تشریع اذان و اقامه چیست؟
❓آیا نظر اهل سنت که می گویند تشریع اذان به واسطه پیشنهاد عمر بوده است صحیح است؟
✅ پاسخ:
📚 در روایات اهل سنت در مورد کیفیت تشریع اذان چنین آمده است:
🔅پیامبر اهتمام فراوانی به نماز جماعت داشت اما نمی دانست به چه گونه مردم را برای نماز جماعت جمع کند با توجه به این که خانه های مردم از مسجد دور بود و مهاجرین و انصار در نقاط مختلف مدینه بودند. در این باره با صحابه مشورت کرد و آنان چنین مشورت دادند:
1⃣ وقت نماز پرچمی نصب کند تا همگان آگاه شوند اما پیامبر قبول نکرد.
2⃣ از «قبع» که بوق یهودیان است استفاده کند که پیامبر قبول نکرد.
3⃣ از ناقوس مسیحیان استفاده کند اما پیامبر کراهت داشت.
👌پیامبر در همین حالت بود تا آنکه عبدالله بن زید آمد و به پیامبر گفت که من بین خواب و بیداری بودم که دیدم کسی آمد و نزد من اذان گفت. عمر گفت من بیست روز پیش این را دیده بودم اما پنهان داشتم.
🔅پیامبر به بلال گفت که همانگونه که عبدالله بن زید به تو تعلیم می دهد اذان بگو و از آن موقع اذان تشریع شد.
📚 سنن ابی داود، ج ١، ص ١٣۴.
📚 سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٢٣٢.
📚 سنن ترمذی، ج ١، ص ٣۵٨.
❌اما ما این روایات را قبول نداریم چرا که روایاتی که در این زمینه نقل شده گذشته از آنکه با یکدیگر تعارض دارند و راویان آنها به افراد مجهولی بازگشت می کند با مقام نبوت نیز جور در نمی آید:
📚 شیعه امامیه طبق روایات فراوان ائمه اهل بیت اتفاق دارند که اذان و اقامه از متن دین و شعایر آن است و خداى متعال آن را بر دل پیامبر اعظم نازل فرموده است.
خدایى که نماز را واجب ساخته، اذان را هم واجب کرده و هر دو از سوى یک مبدأ است و در تشریع اذان هیچ انسانى نه در بیدارى و نه در خواب مشارکت نداشته است.
🔅در همه فصول آن از «الله اکبر» تا «لا اله الا الله»، نشانه خدا و شیرینى و اخلاص و والایى دیده مى شود و انسان را به سوى مفاهیم برتر از آنچه در اندیشه بشرى است سوق مى دهد. اگر دست تشریع بشرى بخواهد بخشى به آن بیفزاید یا جمله اى را با جمله دیگر ترکیب کند، همچون ریگ در میان درّ و گوهر شناخته مى شود.
👌از این رو ائمه اهل بیت اتفاق دارند که مشرّع اذان خداى سبحان است، جبرییل آن را فرود آورده و به رسول خدا آموخته، آن حضرت نیز به بلال یاد داده است و در تشریع آن کسى شرکت نداشته است، این نزد امامان از امور مسلّم است.
🔰برخى از روایات را در این مورد مى آوریم:
1⃣ کلینى با سند صحیح از امام باقر(ع) روایت مى کند که فرمود:
🔅«چون رسول خدا را در شب معراج به آسمان بردند و به بیت المعمور رسید و وقت نماز شد، جبرییل اذان و اقامه گفت. پیامبر خدا جلو ایستاد و فرشتگان و پیامبران پشت حضرت محمد(ص) صف بستند.
2⃣ و نیز با سند صحیح از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود:
🔅«چون جبرییل، اذان را بر رسول خدا فرود آورد، سر آن حضرت در دامان على بود.
جبرییل اذان و اقامه گفت، چون پیامبر خدا بیدار شد، علی گفت:
آیا شنیدى؟
حضرت فرمود: آرى.
گفت: حفظ کردى؟
فرمود: آرى و فرمود که بلال را صدا کنید، على بلال را خواست و پیامبر به او آموخت.
3⃣ و نیز از عمر بن اذینه از امام صادق نقل مى کند که حضرت فرمود: آیا از اینان روایت مى کنى؟
گفتم: فدایت شوم در چه موردى؟
فرمود: در مورد اذانشان.
گفتم: اینان مى گویند اذان را اُبىّ بن کعب در خواب دیده است.
فرمود: دروغ مى گویند. دین خداعزیزتر از آن است که در خواب دیده شود.
گوید: سدیر صیرفى به آن حضرت عرض کرد: فدایت شوم، پس در این مورد سخنى بفرمایید.
حضرت صادق فرمود:
«خداى متعال چون پیامبرش را به آسمان هاى هفتگانه عروج داد...» تا آخر حدیث.
📚 الکافی، ج ٣، ص ٣٠٢، ح ١، و ٢ و ص ۴٨٢، ح ١.
4⃣ حاکم نیشابوری از علمای اهل سنت روایت می کند که سفیان اللیل می گوید به خدمت امام حسن(ع) رسیدم. سخن از اذان به میان آمد. بعضی گفتند آغاز اذان خوابی بود که عبدالله بن زید بود.
⚜ امام حسن(ع) فرمود:
🔅«جایگاه اذان برتر از آن است که در خواب دیده شود. پیامبر در آسمان اذان را تعلیم دید».
📚 مستدرک حاکم، ج ٣، ص ١٧١.
📚دمنابع جهت تحقیق و مطالعه بیشتر:
1⃣ سیمای عقائد شیعه، علامه سبحانی، ص ٣٧۶.
2⃣ الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، علامه سبحانی، ج ١، ص ١٢١.
3⃣ وسائل الشیعه، حر عاملی، ج ۵، ص ۴١٣، باب ١٩.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
4⃣7⃣ #ضرب_المثل اصطلاح «دسته گل به آب دادن!»
👨🏻 جوانی ساکن یکی از آبادیهای ساکن شهرکرد چهارمحال و بختیاری به قول همشهریهایش از شانس خوبی برخوردار نبوده و به آدمی جنجالی معروف بوده که به هر جا پا میگذاشته، اگر اتفاق یا حادثهای ناگوار روی میداده، بلافاصله نظرها روی او جلب میشده و اگر هم در آن درگیری تقصیری نداشته از اقبال بدش او را گناهکار دانسته که به طور مثال اگر در فلان دعوا میانجی نمیشد یا شرکت نمیکرد، چنین و چنان نمیشد!!
💬 جوان بیچاره به خودش هم امر مشتبه شده بود که از شانس خوبی برخوردار نیست.
💟 از قضای روزگار و دست حوادث، جوان بداقبال چنان دلباخته دختری از اهالی آبادی میشود که دست مجنون را از شدت عشق از پشت میبندد.
👥👤 آوازه عاشق شدن جوان در آبادی میپیچد، در حالی که خود دختر هم بیمیل نبوده به همسری او درآید، اما سابقه ناخوشایند جوان عاشق موجب میشود خانواده دختر موافق به آن ازدواج نباشند، بلکه عدهای آن وصلت را شوم میدانند.
👤 جوان ناامید میشود، خواستگاری دیگر گوی سبقت از او میرباید. بعد از خواستگاری و موافقت پدر و مادر دختر، بساط جشن برپا میشود.
👨🏻 جوان عاشق هم برای دختر آرزوی خوشبختی میکند و چون قادر نبوده از نزدیک تماشاگر جشن عروسی کسی باشد که از جان بیشتر دوستش داشته، ایام حنابندان و جشن و پایکوبی از آبادی خودش دور میشود و به کوههای اطراف پناه میبرد.
🏔 کوههایی که آبهای برفهای زمستان به هم پیوسته تشکیل رودخانهای بزرگ میدهد.
💐 جوان عاشق که دستش از همه چیز کوتاه شده برای تسکین دل عاشقش از دشت و دمن و کوه صحرا دسته گل زیبایی میچیند.
🏞 از آنجا که میداند رودخانه از روبهروی خانه عروس عبور میکند.
💐 دسته گل را به آب میاندازد که شاید نگاه عروس به آن بیفتد.
👧🏻👦🏻 روبهروی خانه دختربچهها و پسران خردسال مشغول بازی هستند.
💐 تا نگاهشان به دسته گل میافتد هر یک برای گرفتن گل از دیگری سبقت میگیرند. دختر خواهر عروس برای گرفتن دسته گل خودش را به رودخانه میزند.
🌊 گرداب او را در خودش غرق میکند. دخترک از دنیا میرود و عروسی به عزا تبدیل میشود!
👨🏻 جوان عاشق بعد از یکی دو روز به آبادی برمیگردد.
🏴 روبهروی قهوهخانهای ماتمزده مینشیند. ماجرا را برایش شرح میدهند که جشن عروسی تبدیل به عزا شد. چرا؟ علت را توضیح میدهند.
👨🏻 جوان عاشق دست پشت دست میزند. آه از نهادش بلند میشود و ماجرا را شرح میدهد که دسته گل را او برای عروس فرستاده بوده و مردم به او میگویند:
👌 «پس اون دسته گل را تو به آب داده بودی!»
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
پیشنهاد قابل تامل رسایی که امنیت و آرامش محتکران را هدف می گیرد:
🔺هر کس انبارهای اجناس احتکار شده را معرفی کند، یک درصد ارزش آن را پاداش بگيرد.
🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🔺پاسخ قاطع #رهبر_انقلاب به #احمدی_نژاد: 🎙آنها که می گویند #دولت باید برکنار شود، در نقشه دشمن نقش آف
🚨 سخنان دیروز رهبرانقلاب درباره لزوم ادامه کار #روحانی چراغ قرمز نشان دادن به استیضاح اوست.
⚠ علت نیز مشخص است:
🤔با عزل روحانی بجای اینکه تجربه ۵ سال خیانت غربگرایان در تاریخ ثبت شود، او به یک چهره مظلوم تبدیل می شود در حالیکه با ثبت این تجربه تلخ برای مردم، روزهای خوبی در پیش خواهد بود!
🌐 @partoweshraq