پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد 🔗
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و سی و پنجم
👁 با نگاهم تک تک وسایلی را که همین یک ماه پیش خریده و با چه ذوق و شوقی در این خانه چیده بودیم، بررسی میکردم و دلم می سوخت که در این اسباب کشی چقدر صدمه می خورند.
💵 هزینهای که برای پرده کرده بودیم، به کلی از بین میرفت و نگران پایههای مبل و میز تلویزیون بودم که در این جابجایی زخمی شوند و باز نمیخواستم فریب وسوسههای شیطان را بخورم که همه را بیمه خدا کردم تا به سلامت به خانه جدید برسند.
🏙 میدانستم که پیدا کردن یک خانه دیگر با این پول پیش جزئی و اسباب کشی، آن هم با این وضعیت من که دکتر هر حرکت اضافی را برایم ممنوع کرده بود، چقدر سخت و پُر دردسر است، ولی همه را به خاطر خدا به جان خریدم تا دل بندهای از بندگانش را شاد کنم و ایمان داشتم که او هم دل مرا شاد خواهد کرد.
🏻 نگران برخورد مجید هم بودم و حدس میزدم که به خاطر من هم که شده، از این بخشش سخاوتمندانه حسابی عصبانی میشود، ولی من با خدا معامله کرده و یقین داشتم همان خدایی که قلب مرا به رحم آورد، دل مجید را هم نرم خواهد کرد.
🕗 ساعت از هشت شب گذشته و بوی قلیه ماهی اتاق را پُر کرده بود که مجید آمد.
🍰 هر چند مثل گذشته توان خرید انواع میوه و خشکبار را نداشتیم، ولی باز هم دستِ پُر به خانه آمده و لابد به مناسبت میلاد امام جواد (علیهالسلام) بود که یک جعبه شیرینی هم خریده و چشمانش از شادی میدرخشید.
🏻با لحن گرمش حالم را پرسید و مثل این چند شب گذشته گزارش گرفت که امروز چقدر استراحت کردهام و وضعیت کمرم چطور است که خندیدم و گفتم:
🏻مجید جان! من خوبم! تو رو که میبینم بهترم میشم!
🌃 و باز یک شب عاشقانه آغاز شده و هرچند تهِ دلم از کاری که کرده بودم میلرزید، ولی حضور گرم و با محبت همسرم کافی بود تا سراپای وجودم از آرامشی شیرین پُر شود.
قلیه ماهی را در کنار هم نوش جان کردیم و پس از صرف شام، باز من روی کاناپه دراز کشیدم و مجید روی مبل مقابلم نشست تا حالا از یک شب نشینی رؤیایی لذت ببریم.
با دست خودش یک دیس از شیرینیهای تَر پُر کرده و روی میز گذاشته بود که من به بهانه همین شیرینی عید شیعیان هم که شده، سرِ صحبت را باز کردم:
⁉ مجید! میگن امام جواد (علیهالسلام) مشکلات مالی رو حل میکنه، درسته؟!
👁 برای یک لحظه چشمانش از تعجب به صورتم خیره ماند و به جای جواب، با حالتی ناباورانه سؤال کرد:
⁉ تو از کجا میدونی؟!
🛋 همانطور که به پهلو روی کاناپه دراز کشیده و نگاهش میکردم، به آرامی خندیدم و پاسخ دادم:
🏻نخوردم نون گندم، ولی دیدم دست مردم! درسته من سُنیام، ولی تو یه کشور شیعه زندگی میکنم!
🏻 از حاضر جوابی رندانهام خندید و باز نمیدانست چه منظوری دارم که نگاهم کرد تا ادامه دهم:
🏻خُب تو هم که امشب به خاطر همین امام جواد (علیهالسلام) شیرینی گرفتی، درسته؟
🏻 از این سؤالم بیشتر به شک افتاد که با شیطنت پرسید:
⁉ چی میخوای بگی الهه؟
💓 ضربان قلبم بالا رفته و از بیم برخوردش نمیدانستم چه بگویم که باز مقدمه چیدم:
⁉ یادته من بهت میگفتم چه لزومی داره برای تولد و شهادت اولیای خدا مراسم بگیریم؟ یادته میگفتم این گریه زاریها یا این جشن گرفتنها خیلی فایده نداره؟ یادته بهت میگفتم به جای این کارها بهتره ازشون الگو بگیریم؟
👌🏻و خیال کرد باز میخواهم مناظره بین شیعه و سُنی راه بیندازم که به پُشتی مبل تکیه زد و با قاطعیت پاسخ داد:
🏻 خُب منم بهت جواب میدادم که همین مراسمهای جشن و عزاداری خودش یه بهانهای میشه که ما بیشتر به یاد ائمه (علیهمالسلام) باشیم و از رفتارشون تبعیت کنیم!
🏻 و بر عکس هر بار، اینبار من قصد مباحثه نداشتم که از جدیت کلامش خندهام گرفت و از همین پاسخ فاضلانهاش استفاده کردم که با هوشمندی جواب دادم:
☝🏻پس اگه راست میگی بیا امشب از امام جواد (علیهالسلام) تبعیت کن! مگه نمیگی دوستش داری و بخاطر تولدش شیرینی گرفتی، خُب پس یه کاری کن که دلش شاد شه!
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد 🔗
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و سی و ششم
👁 از لحن عاشقانهای که خرج امامش کردم، مردمک چشمانش به لرزه افتاد و شاید باور نمیکرد که همسر اهل سنتش اینچنین رابطه پُر احساسی با شخصی که قرنها پیش از دنیا رفته، برقرار کند که در سکوتی آسمانی محو چشمانم شده بود و پلکی هم نمیزد.
🏻من هنوز هم به حقیقت این مناجات پیچیده شک داشتم، ولی میدانستم با هر کار خیری که انجام میدهم، در کنار رضایت خداوند متعال، دل سایر اولیای الهی را هم خشنود میکنم که با لبخندی ملیح ادامه دادم:
☝🏻مگه نمیگی امام جواد (علیهالسلام) گرههای مالی رو باز میکنه، خُب تو هم امشب به خاطر امام جواد (علیهالسلام) گره مالی یه بنده خدایی رو باز کن!
👁 هنوز نگاهش در هالهای از تعجب گرفتار شده بود که لبخندی زد و با حالتی متواضعانه پاسخ داد:
⁉الهه جان! من کجا و امام جواد (علیهالسلام) کجا؟
🛋 حالا بحث به نقطه حساسی رسیده بود که به سختی از حالت خوابیده بلند شدم و همچنانکه روی کاناپه مینشستم، باز تشویقش کردم:
👌🏻خدا از هر کسی به اندازه خودش انتظار داره! تو هم به اندازهای که توانایی داری میتونی گره مالی مردم رو باز کنی!
🏻 که بلاخره خندید و با نگاهی به اطراف خانه جواب داد:
⁉ الهه جان! یه نگاه به دور و برت بنداز! ما همین چند تا تیکه اثاث هم با کلی بدبختی خریدیم! طلاهای تو رو فروختیم تا تونستیم همین مبل و تلویزیون رو بخریم. من این مدت شرمنده تو هم هستم که نمیتونم اونجور که دلم میخواد برات خرج کنم، اونوقت چجوری میخوام به یکی دیگه کمک کنم؟
🌊 و من دلم را به دریا زدم که مستقیم نگاهش کردم و گفتم:
☝🏻خُب شاید یکی به همین خونه نیاز داشته باشه! ما میتونیم بریم یه جای دیگه رو اجاره کنیم، ولی اون آینده و زندگیاش به این خونه وابسته اس!
🏻 به گمانم فهمید اینهمه مقدمه چینی میخواهد به کجا ختم شود که به صورتم خیره شد و با صدایی گرفته پرسید:
⁉ حاج صالح بهت زنگ زده؟
🏻 کمی خودم را جمع و جور کردم و در برابر نگاه منتظرش با لبخندی مهربان پاسخ دادم:
- خودش که نه، زنش و دخترش اومده بودن اینجا... که صورتش از ناراحتی گل انداخت و با عصبانیت اعتراض کرد:
🏻عجب آدمهایی پیدا میشن! من بهش میگم حال خانمم خوب نیس، نمیتونیم جابجا شیم، اونوقت میان سراغ تو؟!!! من حتی به تو نگفتم به من زنگ زدن که نگران نشی، انوقت اینا بلند شدن اومدن اینجا؟!!!
🏻 به آرامی خندیدم بلکه از نسیم خندهام آرام شود و با مهربانی بیشتری توضیح دادم:
- مجید جان! خُب این بنده خدا هم گرفتاره! اومده از ما کمک بخواد! خدا رو خوش نمیاد وقتی میتونیم کمکش کنیم، این کارو نکنیم!
🏻 از روی تأسف سری تکان داد و جواب خیرخواهیام را با لحنی رنجیده داد:
☝🏻فکر میکنی من دوست ندارم کار مردم رو راه بندازم الهه جان؟ به خدا منم دوست دارم هر کاری از دستم بر میاد، برای بقیه انجام بدم. باور کن وقتی به من گفت، منم دلم خیلی براش سوخت، خیلی ناراحت شدم، دلم میخواست براشون یه کاری میکردم، ولی آخه اینا یه چیزی میخوان که واقعاً برام مقدور نیس!
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜
🏴 مصطفی حدود هفت سالش بود نزدیک محرم، مسجد داشت آماده می شد که دسته عزاداری آماده شود.
🥁 مصطفی رفت از عزاداران مسجد خواهش کرد که سنج یا زنجیر بزنند. از مسجد بیرونش کردند، گفتند :شما بچه هستید، نظم دسته عزاداری را بهم می ریزید!
🌷 مصطفی خیلی ناراحت شد، وقتی برای من تعریف کرد، گفت:
✊ مامان من سال دیگه خودم دسته راه می ندازم!
🏴 واقعاً همین شد و سال بعد با کمک برادر و پسر عموها و باقی دوستانش یک دسته راه انداختند.
🌷 از همان کودکی خوب مدیریت می کرد. بسیار باهوش بود. در یادگیری بازیها سریع بود، افکار طرف مقابل را متوجه می شد.
🎙راوی مادر شهید.
🌷بعد از شهادتش یکی از دوستانش اومد منزلمون و تعریف می کرد از عملیاتشون که اول محرم شروع شده بود.
💥 روز دوم ظاهراً نزدیک مصطفی #خمپاره میزنن و خاک شدیدی بلند میشه؛ راوی در اون حالت گفت: سید ابراهیم شهید شد.
🌷 مصطفی با اون لحن شیرینش و سر و روی خاکی گفت: الان وقتم نیست، تاسوعا وقتمه!!
🌷 #شهید_مدافع_حرم_مصطفی_صدرزاده
🏴 #شهید_تاسوعا
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
4_5832478846808491170.mp3
5.7M
🎧 #بشنوید | #واحد
🎼 می پرم تا حرم تا حرم شاه کرم...
🎤 کربلایی #جواد_مقدم
🎪 شب ششم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5830227046994805731.mp3
3.77M
🎧 #بشنوید | #شور جدید
🎼 بسم الله الرحمن الرحیم...
🎤 حاج #احمد_واعظی
🎼 شب سوم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5830227046994805695.mp3
6.44M
🎧 #بشنوید| #واحد
🎼 اومدم کمی قدم بزنم...
🎤 کربلایی #سید_رضا_نریمانی
🎪 شب پنجم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5830227046994805693.mp3
7.09M
🎧 #بشنوید | #تک شورانگیز
🎼 غنچه ی باغِ حسین...
🎤 کربلایی #سید_رضا_نریمانی
🎪 شب پنجم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5830227046994805605.mp3
4.48M
🎧 #بشنوید | #شور ولایی و انقلابی
🎼 ابری نمیشه هیچوقت این آسمون آبی...
🎤 کربلایی #جواد_مقدم
🎪 شب پنجم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5834863236557571645.mp3
1.64M
🎧 #بشنوید | #تک زیبا
🎼 تو مهر سرخ طومار حسینی...
🎤 حاج محمود #کریمی
🎪 شب هفتم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5834863236557571644.mp3
6.01M
🎧 #بشنوید | #واحد جانسوز
🎼 سر روی نی میرفت و در صحرا بدن جا ماند...
🎤 حاج محمود #کریمی
🎪 شب هفتم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5834863236557571646.mp3
4.79M
🎧 #بشنوید | #شور
🎼 لالا گل پونه گنجیشک بی آب و دونه...
🎤 حاج محمود #کریمی
🎪 شب هفتم #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
🏴 #عاشورا تجلّی عبودیت و #عرفان سیدالشهدا(ع) بود.
▪️نبرد عاشورا اوج صحنه عبودیت و دینداری امام حسین(ع) و اصحاب ایشان بود.
🌐 @partoweshraq
#حـلقـہ_عشـاق
پرتو اشراق
🏇 دواندن اسب بر پیکر مطهر #امام_حسین(ع)
🗡🌷 پس از کشته شدن امام حسین علیه السلام در صحرای کربلا عمر بن سعد در میان یارانش فریاد زد چه کسی داوطلب می شود با اسبش حسین را لگدمال کند و بر حسین اسب بتازد؟
👥👥 ده نفر قبول کردند و پیکر بی سر امام را با اسبهایشان لگد مال کردند به طوری که پشت و سینه اش را خرد کردند.
📘مرحوم سید محمد محب الاسلام موسوی در «اقوال الائمه (ع) و شیعه» نوشته است:
🔥پرونده این ده نفر را که اسب بر پیکر نازنین حسین بن علی دواندند بررسی کردند و هر ده نفر آنها زنازاده بودند.
📗چهره ها در حماسه ی کربلا ص ۹۶.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#روایت
#تکیه
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹بغض برای #امام_حسین (علیه السلام)
🎙حجت الاسلام #دارستانی
🌐 @partoweshraq
4_721038705925555344.mp3
2.88M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹بغض برای #امام_حسین (علیه السلام)
🎙حجت الاسلام #دارستانی
🌐 @partoweshraq
🌹 #سواد_زندگی
👴 پیری زودرس!
⏳آدم ها آرام آرام پیر نمی شوند...
👌🏻آدمها در یک لحظه...
با یک تلفن...
با یک جمله...
با یک نگاه...
با یک اتفاق...
با یک نیامدن...
با یک دیر رسیدن...
با یک «باید برویم»...
و با یک «تمام کنیم» پیر می شوند.
⏳ آدمها را لحظه ها پیر نمی کنند...
👤 آدم را آدم ها پیر می کنند...
❤ سعي کنیم هواي دل همدیگر را بیشتر داشته باشیم...
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🇸🇦 عربستان صدام ٢
⛔ قدرت موشکی قابل مذاکره نیست!
🔺 بحث امنیت خودتون و خانوادتون مطرحه!
🚀 تا زمانی که موشک های ایران هست و اسرائیلم هست اینا جرئت حمله نظامی ندارند.
🎙استاد #رائفی_پور