🙏 حكايت مسلمان شدن #مرتاض کافر به دست #امام_کاظم (ع)
🌴 شخصی به مدينه آمد و به مردم مدينه گفت:
👳🏾 من مى توانم خبرهايى از زندگى شما بدهم!
👥 كسانى كه با او در ارتباط بودند، از او خبر مى خواستند و او خبر مى داد و درست مى گفت!!!
👌🏻اين موضوع را به خدمت مبارك #موسى_بن_جعفر(ع) اطلاع دادند كه: شخص بى دين و غير مسلمانى به مدينه آمده و از امور ما خبر مى دهد.
🌹حضرت با او ملاقات كردند و در حضور مردم فرمودند:
❓چه كار كرده اى كه به اين حال رسيده اى كه به پنهان راه پيدا كرده اى؟
👳🏾 به حضرت عرض كرد: خيلى چيزها را مى خواستم، با خواسته هايم مخالفت كردم و در مقابل خواسته هاى خودم، صبر كردم و آن خواسته ها را دنبال نكردم، اگر چه تلخ و سخت بود!!
🌹حضرت فرمودند: درست است كه چنين دانشى در محدوده رياضت هاى نفسى و مخالفت با خواهش ها نصيب تو شده است. اين مسأله درستى است؛ چون خداى مهربان در اين عالم نيز اجر خوبى احدى را ضايع نمى كند، ولو با خدا نبوده، مخالف خدا باشند و خدا را قبول نداشته باشند.
🌹 موسى بن جعفر(ع) به آن پيشگو فرمود: در مقابل رياضت ها و صبرى كه كردى، حق است كه چنين پاداشى را به تو بدهند.
❓آيا علاقه دارى مسلمان شوى؟
👳🏾 گفت: نه، هيچ علاقه اى به مسلمان شدن ندارم!
🌹فرمود: با خواهش نفس مخالفت كن و مسلمان شو، تو كه تمرين مخالفت با هواى نفس دارى، باطن تو مى گويد مسلمان نشو، با اين باطن جهاد كن و مسلمان شو.
👳🏾 به دست موسى بن جعفر(ع) مسلمان شد.
📿 چند روزى كه آداب اسلام را ياد گرفت، كسى آمد به او گفت:
👨🏻 يكى از آن خبرها را از زندگى من به من بده.
👳🏾 هر چه فكر كرد، ديد هيچ خبرى نزد او نيست!!
🌴 به درب خانه موسى بن جعفر(ع) آمد و در زد، گفت:
👳🏾 يابن رسول الله! آن زمانى كه بى دين بودم، مى توانستم خبر از آينده بدهم، اما اكنون كه ديندار شده ام، خبرى نمى توانم بدهم، پس مزد اين ديندارى ما چه شد؟
🌹حضرت فرمود: دنيا گنجايش مزد #مسلمان شدن تو را ندارد، پاداشى كه مى خواهند به تو بدهند، در اين دنيا نمى توان به تو داد.
👳🏾 گفت: #صبر مى كنم تا در قيامت، پاداش مسلمان شدنم را از پروردگار عالم بگيرم.
🖥 منبع: پایگاه عرفان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#داستان_کوتاه
#روایت
#پندها
🌙 بهترین زمانهای #استجابت_دعا در #ماه_رمضان چه وقتی است؟
🌹قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله:
🔅دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَاب.
📚 وسائل الشيعة، ج ١٠، ص ٣١٣ به نقل از امالی صدوق.
🌹 #رسول_خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود:
🔅دعای شما در ماه #رمضان، مستجاب میشود.
❓بهترین زمان ها برای دعا کردن در ماه رمضان چه وقتی است؟
1⃣ استجابت دعای #روزه دار قبل از افطار:
🌹 رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود:
🔅دعای روزه دار هنگام #افطار کردنش مستجاب می شود.
📚 بحارالأنوار، ج ٩۶، ص ٣١۵، به نقل از مکارم الاخلاق.
🌷 حضرت #موسی_بن_جعفر (علیه السلام) از پدرانش (علیهم السلام) از #حسن_بن_علی (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
🔅برای هر روزه دار در هنگام افطار کردنش، یک دعای مستجاب وجود دارد.
🍲 لذا در اولین لقمه، چنین بگو:
🔅بِسْمِ اللَّهِ، اللَّهُمَّ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ، اِغْفِرْ لِي.
📚 بحارالأنوار، ج ٩٨، ص ١۴ به نقل از اقبال الاعمال.
2⃣ استجابت دعا در زمان نمازهای پنج گانه:
🌹 #پیامبر_اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمود:
🔅در ماه رمضان، در اوقات #نماز، دست هایتان را برای دعا به سوی خدا بلند کنید، زیرا اوقات نماز، بهترین ساعات می باشند.
🔅خداوند در این اوقات با نظر رحمت به بندگانش مینگرد، هنگامیکه با او نجوا می کنند اجابتشان نموده، و هنگامیکه او را ندا می کنند، پاسخ مثبت می دهد و وقتی دعا می کنند، اجابت می نماید.
📚 بحارالأنوار، ج ٩۶، ص ٣۵٧ به نقل از عيون اخبارالرضا (علیه السلام).
💎 توصیه:
🌙🕋 دعای مستجاب خود را در ماه مبارک رمضان، به فرج و سلامتی مولایمان، حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) اختصاص دهیم.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#روایت
#حدیث
💞 سهولت عفو #امام_رضا(ع)
👳🏻 جَلُودی یکی از افسران مشهور و سختگیر زمان خلافت #هارون الرشید نسبت به #خاندان_پیامبر(ص) بود.
🌴 هنگامی که یکی از فرزندان اهلبیت(ع) به نام #محمد_بن_جعفر_بن_محمد در مدینه قیام کرد، هارون الرشید به #جلودی دستور داد که اگر محمد بن جعفر را یافت، او را گردن بزند و خانههای آل ابیطالب را خراب و جامهها و لباسهای زنان آنها را غارت کند و هیچ یک از ایشان را رها نکند؛ مگر اینکه چنان ایشان را غارت کرده باشد که فقط یک لباس برای پوشانیدن خود داشته باشند.
⚔ جُلودی با لشکری به #مدینه آمد و با سواران خود به خانۀ امام رضا(ع) حمله کرد.
🏴 در آن زمان حضرت #موسی_بن_جعفر(ع) وفات یافته بود.
🌹 هنگامی که امام رضا(ع) متوجّه چنین وضعیت اسفباری شدند، همۀ زنان و اهلبیت خود را در اتاقی جمع کرده و بر درِ خانه ایستادند.
👳🏻 اما جلودی با کمال جسارت رو به حضرت(ع) گفت: من باید داخل این خانه شوم و جامهها و زر و زیور این زنان را از آنها بگیرم؛ زیرا که هارون به من چنین امر کرده است!!
🌹 امام رضا(ع) به او فرمودند: من زر و زیور آنها را برای تو میآورم و سوگند یاد میکنم که هیچ زر و زیوری برای ایشان نمیگذارم...
👌 آن حضرت پیوسته از جلودی درخواست و خواهش میکردند و سوگند یاد میفرمودند؛ تا اینکه بالاخره آن ملعون ساکت شد.
💍 سپس امام رضا(ع) بنا بر وعدۀ خود داخل خانه شده و چیزی برای زنان مظلومه باقی نگذاشتند؛ مگر آنکه همۀ گوشوارهها، خلخالها و زیورآلات و جامههای ایشان و جمیع آنچه را در خانه بود از ایشان گرفتند و به آن بیبنیاد دادند.
🐪🐫🐪 پس از آنکه امام رضا(ع) به مرو منتقل گردیده و [به ظاهر] ولیعهد مأمون شدند، مأمون مجلسی را بر پا نمود و به جلودی و آنان که مرتکب چنین عملی شده بودند، غضب نمود.
🌹در این هنگام امام رضا(ع) [آرام] به مأمون فرمودند:
🔅این مرد پیر را به من ببخش!
✋مأمون عرض کرد: ای سید من! این همان کس است که نسبت به آل پیامبر و دختران رسول خدا(ص) دست به چپاول و غارت زد.
👳🏻 جلودی به حضرت مینگریست و حضرت به #مأمون اصرار میکردند که وی را آزاد کند و از ریختن خون او بگذرد؛ اما جلودی با توجه به سابقه جنایاتش به خاندان حضرت، چنین پنداشت که آن بزرگوار بر قتل او اعانت میکند... پس به مأمون گفت:
☝یا امیرالمؤمنین! به حق خدا و به حق خدمتی که بر پدرت رشید کردهام، از تو درخواست میکنم که قول این مرد را در حقّ من قبول نکنی!!
✋مأمون عرض کرد: یا اباالحسن(ع) جلودی ردّ قول شما را طلب میکند و ما قسم او را قبول میکنیم...
👳🏻 پس از آن به جلودی گفت: نه؛ به خدا قسم قول وی را در حق تو قبول نمیکنم....
🗡 پس او را بردند و گردنش را زدند». (۱)
🌹آری! امام رضا(ع)، امام رئوف و مهربان خیرخواه جلودی بود؛ حال آنکه جلودی که فردی بدطینت و خبیث بود، خود را از این مهر و رأفت محروم کرد.
🔺آنچه گذشت، تنها از باب اشارهای بود؛ چرا که در نوشتار حاضر مجالی برای پرداختن همهجانبه به فضایل و سجایای اخلاقی معصومین وجود ندارد.
📚 پی نوشت:
[۱]. عیون اخبار الرضا ۲ / ۱۶۱؛ بحارالأنوار ۴۹ / ۱۶۴ ـ ۱۶۹، ح ۵.
📔 برگرفته از کتاب اسلام دین آسان نوشته #استاد_حسین_انصاریان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#داستان_کوتاه
#روایت
#پندها
پرتو اشراق
🌟 کراماتی از حضرت #فاطمه_معصومه (س) - {٢}
🌹چند کرامت و #معجزه حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) از زبان #خادمین_حرم
1⃣ #شفای_بچه_دو_ساله:
🕌 آقای #مختار_شعبانی، از خادمین و ذاکرین اهلبیت (ع) نقل میکرد:
👶🏻 بچهای دو ساله داشتم که به شدت مریض بود.
🌌 یک شب قرار شد او را نزد دکتر ببریم. چون شب بود و بی موقع، مطبها بسته بود.
🏨 با این حال به همسرم گفتم: شما نیاز نیست بیایید. خودم او را به بیمارستان میبرم.
🕌 شما فقط یک چادر یا پتو به او بپیچید، تا سرما نخورد. بچه را به جای بردن به دکتر مستقیماً به حرم مطهر #حضرت_معصومه (ع) آوردم و در بالای سر حضرت، روی زمین گذاشتم و خودم کنار بچه خوابیدم.
✋به حضرت عرض کردم: دکتر اصلی خودت هستی. بچه مرا شفا بده! اگر شفا نمیدهی، تو را به پدرت #موسی_بن_جعفر (ع) و به دل پر درد #جوادالائمه (ع)، از خدا بخواه جنازه من و بچهام را از این حرم بیرون ببرند!!
👶🏻 لحظهای بعد دیدم بچه بلند شد و شروع به راه رفتن و من بدون اینکه در اینباره به کسی چیزی بگویم، او را برداشتم و به منزل آوردم به همسرم گفتم: او را به دکتر بردم!
⁉ گفت: پس داروهایش کو؟!
👤حرفی برای گفتن نداشتم. برای اینکه دروغی نگفته باشم، حقیقت را گفتم: بچه را نزد حضرت بردم و ایشان هم عنایت کردند و شفا دادند.
🛌 همسرم در حالی که گریه میکرد، گفت: در همین ساعات که شما رفتید، خوابیدم و خانمی را در عالم خواب دیدم که به من فرمود:
🌹بلند شو! همسرت آمد و ما بچهات را شفا دادیم.
2⃣ شفای دختری که #لال_مادرزاد بود:
🕌 یکی از خادمین حرم مطهر حضرت معصومه (س) به نام آقای #عبدالله_افسا میگوید:
🎙یک دختر نه ساله که لال مادرزاد و اهل زنجان بود، به همراه مادربزرگش به حرم آورده شد.
👧🏻 معلوم شد که والدین این طفل از دنیا رفتهاند و مادربزرگش او را از زنجان به قم آورده تا شفایش را از حضرت معصومه (س) بگیرد.
👣 مادر بزرگ پیر، در کنار #ضریح ایستاده، خطاب به حضرت معصومه (س) میگفت:
✋ ای بی بی! این دفعه من به زیارت نیامدهام، بلکه آمدهام شفای این دختر را از شما بگیرم.
👌من، تنها سرپرست او هستم. نمیدانم اگر بمیرم، سرنوشت این بچه چه میشود؟ شما میدانید من با چه سختی او را تا اینجا آوردهام.
👧🏻 در همین حال که پیرزن با حضرت، درد دل میکرد، یک مرتبه دخترک که در کنار ضریح نشسته بود، بلند شد و با زبان ترکی مادربزرگش را صدا کرد!!
🕌 پیرزن با یک دنیا خوشحالی او را در آغوش کشید. خادمان پیرزن و دخترک را نزد #تولیت_آستانه بردند.
🚌 تولیت بیست هزار تومان به عنوان کمک هزینه زندگی به آن پیرزن هدیه داد و بلیت مسافرت برای آنها تهیه کرد و آنها با خوشحالی به زادگاه خود بازگشتند.
3⃣ #شفای_پسر_بچه_فلج:
🎙آقای #رضا_حدادی یکی از خدمتگزاران حرم مطهر میگوید:
👦🏻 روزی پسر بچه فلجی را به حرم آوردند که چشمش کاملاً مچاله شده بود.
🕌 یک ساعت در حرم خوابید. وقت ظهر بود. در بین نماز صدای فریاد بلندی شنیده شد. بعد از نماز معلوم شد صدای همان بچه است که شفا یافته و در میان صفوف نمازگزاران به دنبال پدر و مادرش میگردد!!
👕👖 آنها را به هم رساندیم، بعد به تن آن پسر لباس نو پوشاندیم و آنها را از دست جمعیتی که دورهشان کرده بود، نجات دادیم.
🖥 منبع: پرتال جامع کریمه.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#بانـوے_همـیـشہ
#داستان_کوتاه
#پندها
#دهه_کرامت
⚜ جواب شش سؤال و شفای درد پا
👳🏻 #حسین_بن_عمر_بن_یزید از جمله کسانی بود که بر امامت حضرت #موسی_بن_جعفر (علیهما السلام) توقّف کرده و پنج امام بعد از آن حضرت را قبول نداشت!
👌او حکایت کند: روزی به همراه پدرم نزد #امام_کاظم (علیه السلام) رفتیم و پدرم هفت سؤال مطرح کرد که حضرت شش تای آن ها را پاسخ فرمود.
🗓 پس از گذشت مدّتی از این جریان، من با خود گفتم: همان سؤال ها را از فرزندش، #حضرت_رضا (علیه السلام) می پرسم، چنانچه همانند پدرش پاسخ داد، او نیز امام و حجّت خدا می باشد.
👳🏻چون نزد ایشان آمدم و سؤال ها را مطرح کردم، همانند پدرش، امام کاظم علیه السلام - حتّی بدون تفاوت در یک حرف - پاسخ داد و از جواب هفتمین سؤال خودداری نمود!!
🌹و هنگامی که خواستم از محضرش خداحافظی کنم، فرمود:
🔅هر یک از #شیعیان و پیروان ما در این دنیا به نوعی گرفتار و دچار مشکلات هستند؛ پس اگر صبر و شکیبائی از خود نشان دهند، خداوند متعال پاداش هزار شهید به آن ها عطا می نماید.
💭 و من در این فکر فرو رفتم که این سخن به چه مناسبتی بیان و مطرح شد؛ و با حضرت وداع کردم.
👣 بعد از مدّتی به درد پا مبتلا گشتم و سخت مرا آزار می داد تا آن که به حجّ خانه خدا رفتم و #امام_رضا (علیه السلام) را ملاقات کردم و از شدّت درد و ناراحتی پا سخن گفتم و تقاضا کردم دعائی را برای شفا و بهبودی آن بخواند؛ و پای خود را جلوی حضرت دراز کردم، فرمود:
🔅این پا، ناراحتی ندارد، آن پایت را بیاور.
👳🏻 وقتی پای دیگر خود را دراز کردم، حضرت دعائی خواند و لحظاتی بعد، به طور کلّی درد و ناراحتی پایم برطرف شد.
📚 بحارالأنوار: ج ۴٩، ص ۶٧، ح ٨٨.
📔اثبات الهداة، ج ٣، ص ٢۴٨، ح ٧.
📗 چهل داستان و چهل #حدیث از امام رضا علیه السلام، عبداللّه صالحی
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#کرامات
#روایت
#پندها
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
🌟 کراماتی از حضرت #امام_موسی_بن_جعفر (علیه السلام) - {۴}
💘 جزای بد گمانی بشوهر!!
👳🏻 #سلیمان_بن_عبداللَّه حکایت کند:
🌴 روزی با عدّه ای به منزل حضرت #موسی_بن_جعفر (علیهما السلام) وارد شدیم و در حضور آن حضرت نشستیم.
⏳پس از لحظاتی، زنی را که صورتش به عقب برگشته بود، آوردند و از حضرت خواستند که او را معالجه نماید!!
👤 #امام_کاظم (علیه السلام) دست راست مبارک خود را بر پیشانی زن و دست چپ را پشت سر او نهاد و سر و صورت او را به حالت طبیعی برگرداند؛ و زن سالم شد.
🌹سپس حضرت زن را مخاطب قرار داد و فرمود:
‼مواظب باش بعد از این مرتکب چنین خلافی نشوی!!
👥👥 افراد در مجلس سئوال کردند: یا ابن رسول اللَّه! این زن چه کار خلافی را انجام داده، که دجار این عقاب شده است؟
🌹امام (علیه السلام) فرمود:
🔅نباید راز او فاش گردد، مگر آن که خودش مطرح کند.
⁉ هنگامی که از زن سئوال شد که چه عملی انجام داده بودی؟!
گفت:
☝شوهرم غیر از من همسر دیگری دارد و هر دو در یک منزل هستیم، در حالی که هووی من پشت سرم نشسته بود، من بلند شدم تا نماز بخوانم؛ شوهرم حرکت کرد و رفت، من گمان کردم پیش آن همسرش رفته است، پس صورت خود را برگرداندم تا ببینم چه می کنند، هوویم را تنها دیدم و شوهرم حضور نداشت.
🔥و چون چنین گمان خلافی را نسبت به شوهرم انجام دادم، به آن مصیبت گرفتار شدم و به دست مبارک مولایم، آن عقاب برطرف شد و توبه کردم.
📚 تفسیر عیّاشی، ج ٢، ص ٢٠۵.
📚 بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۳۹، ح ۱۵.
📚 إثبات الهداة، ج ۳، ص ۲۰۱، ح ۹۴.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#کرامات
#روایت
#پندها
🌹من همچون #سگ اصحاب کهف در آستانه مزار #امامین_کاظمین(ع) زانو زده ام
🔺 #خواجه_نصیرالدین_طوسی که خود بزرگ فیلسوف، منجم، ادیب، فقیه و ریاضیدان جهان اسلام است، وقتی خود را در آستانه مرگ می بیند، وصیت می نماید که مرا از جوار باب الحوائج، #موسی_بن_جعفر(ع) بیرون نبرید و در آن حرم شریف دفن نمایید و برای احترام به مقام آن امام بزرگوار، هیچ یک از القاب مرسوم «آیت الله، علامه و...» بر قبرم ننویسید بلکه این آیه قرآن «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصید» را بنویسید.
📖 این آیه که مربوط به داستان #اصحاب_کهف در قرآن است، نشان از فهم و درک خواجه نصیرالدین است که می گوید: «من همچون سگ اصحاب کهف در آستانه مزار امامین کاظمین(ع) زانو زده ام».
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#حـلقـہ_عشـاق
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
🌹 #موسی_بن_جعفر(ع) می فرمایند:
⏳یک چهارم از عمرت را خوش بگذران، اما نه در حرام خدا چون گناه، قاتل روح است ولی از لذات مشروع، خودت را محروم نکن.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🐫🐪 با هزار زحمت آمده بود دیدن امامش.
🌴 مولایش، نشسته بود روی تکه ای حصیر.
🕳️ مقابل امام قبری حفر کرده بودند!
👳🏻♂️ به گریه افتاد از تماشای این اوضاع.
🌷 حجّت خدا، فرمود: نترس! این ها زیانی به ما نخواهند رساند.
✋🏻 عرض کرد: حدیثی شنیده ام، از جدّتان رسول خدا؛
معنی اش را ولی نمی دانم.
مراد پیامبر چه بود، وقتی که فرموده: «با ایام دشمنی نکنید!»
🌷 #امام_هادی (علیه السلام) فرمود:
🔅تا وقتی که آسمان ها و زمین برپاست، مراد از ایام ما اهل بیت هستیم!
🗓️ #شنبه، نام #پیامبر (صلی الله علیه وآله) است.
🗓️ #یکشنبه، #امیرالمومنین،
🗓️ #دوشنبه، #حسن و #حسین،
🗓️ #سه_شنبه، #علی_بن_الحسین، و #محمد_بن_علی و #جعفر_بن_محمد.
🗓️ #چهارشنبه، #موسی_بن_جعفر و #علی_بن_موسی و #محمد_بن_علی و من!
🗓️ و #پنجشنبه، فرزندم حسن؛
🗓️ اما #جمعه، نام فرزندِ فرزند من است.
✊🏻 حق خواهان گرد او جمع می شوند.
⚖️ خدا با او لبریزِ عدل و داد می کند، زمین پر از جور و ستم شده را.
⏳ معنای ایام در کلام رسول خدا این است و جز این نیست.
🔥 با این خاندان دشمنی نکنید، تا در قیامت دشمن شما نباشند!
📚 كمال الدين ج ۲، ص ۳۸۲.
#داستانک_مهدوی
#امام_زمان
#روایت
🗓️ شروع #سال_نو با توسل به باب الحوائج #موسی_بن_جعفر (علیه السلام)
🤲🏻 طریقه خواندن #نماز امام موسی کاظم (علیه السلام)
🏴 این نماز که روز شهادت امام همزمان با آغاز سال شمسی هست رو سعى كنيد بخوانيد. نماز #امام_موسی_کاظم(ع) بسیار مجرّب برای حوائج است.
🔰 طریقه خواندن نماز:
📿 دو رکعت نماز که در هر رکعت یک بار حمد و ۱۲ مرتبه توحید می خوانی، بعد از سلام نماز صد «صلوات» می فرستی و به روح #امام_کاظم (ع) هدیه می کنی.
📿 بعد به سجده می روی و می گویی:
🤲🏻 اَللهمَّ بِحقِ المَسجونِ بِسِجنِ هارون أِقضي حاجَتي (۱۲ مرتبه)
📿 دعای بعد از نماز:
🤲🏻 «إِلهِي خَشَعَتِ الأصْواتُ لَكَ، وَظَلَّتِ الاَحْلامُ فِيكَ، وَوَجِلَ كُلُّ شَيٍ مِنْكَ، وَهَرَبَ كُلُّ شيٍ إِلَيْكَ، وَضاقَتِ الأشياءُ دُونَكَ، وَمَلأَ كُلَّ شيٍ نُورُكَ، فرانتَ الرَّفِيعُ فِي جَلالِكَ، وأَنْتَ البَهِيُّ فِي جَمالِكَ، وَأَنْتَ العَظِيمُ فِي قُدْرَتِكَ، وأَنْتَ الَّذِي لايَؤُودُكَ شَيٌ، يامُنْزِلَ نِعْمَتِي، يا مُفَرِّجَ كُرْبَتِي».
🤲🏻«وَ يا قاضِيَ حاجَتِي، أَعْطِنِي مَسْألَتِي بِلا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. آمَنْتُ بِكَ مُخْلِصاً لَكَ دِينِي، أَصْبَحْتُ عَلى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مااسْتَطَعْتُ، أَبُؤُ لكَ بِالنِّعْمَةِ، وَأَسْتَغْفِرُكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي لايَغْفِرُها غَيْرُكَ، يامَنْ هُوَ فِي عُلُوِّهِ دانٍ، وَفِي دُنُوِّهِ عالٍ، وَفِي إِشْراقِهِ مُنِيرٌ، وَفِي سُلْطانِهِ قَويُّ، صَلِّ على مُحَمَّدٍ وَآلِهِ».
🤲🏻 سپس حاجت خود را می طلبی و به حول و قوه الهی و به برکت باب الحوائج ان شاءالله حاجت روا می شوی.
📿 برای این نماز آثار و برکات فراوانی است، ان شاءالله حاجت روا باشید ما را از دعای خيرتان فراموش نكنيد.
📗 منبع: #مفاتیح_الجنان
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
🏴 با توجه به تقارن روز اول سال جدید با سالروز شهادت حضرت باب الحوائج #موسی_بن_جعفر (ع) شایسته است مومنان به احترام آن حضرت، مراسمات جشن و تبریک سال نو را به روزهای بعد موکول نمایند و در حفظ حرمت روز شهادت دقت نموده و در روز شهادت، برای رفع گرفتاریها و بلایا به آن معدن کرامت متوسل شوند.
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
📜 #آخرین_پیام
🌄 روزها یکی پس از دیگری می آمدند و می رفتند و خورشید عالم افروز به عادت همیشگی اش هر روز از مشرق سر در می آورد و در مغرب غروب می کرد، اما چیزی که او می دید فقط تاریکی سیاه چال بود!
🌗 سال های سال بود که سهم او از روشنایی روز، فقط نور اندک از روزنه کوچکی بود و بس، تنها چیزی که او را زنده نگه داشته بود نور ایمان بود.
🤲🏻 آنجا از رفاه و آسایش و آزادی خبری نبود، اما زمزمه های عاشقانه او در «خلوت خانه تنهایی» و به هنگام راز و نیاز با معبودش روح او را به عالم ملکوت پیوند زده بود و از این دنیای حقیر به عبادت دلخوش کرده بود.
🧕🏻 نور ایمان او دل کنیز زیبا رو - که زندان بان او برای آزار روحی امام به زندان فرستاده بود - را نیز در کنج زندان روشن کرده بود.
🏰 بر عکس در کاخ #هارون نعره های مستانه دیوسیرتان تا آسمان بلند بود و بساط عیش و نوش همیشه به راه، زندانی آنجا نیز دست از ارشاد گمراهان بر نمی داشت، می خواست حرف آخرش را بزند و حجت را تمام کند.
📜 زندان بان را صدا کرد و قلم و کاغذی از او خواست. آنگاه زیر روزنه کوچکی که کمی نور همراه داشت نشست و نامه ای نوشت. یک بار خواند و نامه را به نگهبان داد تا به هارون الرشید برساند!
🏰 نگهبان وارد کاخ شد، هارون پرسید:
+ چیست؟
- نامه!
+ از چه کسی است؟
- از زندانی، #موسی_بن_جعفر، اما گفته بلند بخوانید تا همه بشنوند!!
+ بده ببینم، حتماً تقاضای آزادی کرده و نامه را گرفت و طوری که حاضران همه بشنوند خواند:
📜 «روزگار بر من در این زندان تاریک با مشکلات و سختی های فراوانی می گذرد، در حالی که روزگار تو سراسر خوشگذرانی است. من و تو در روز قیامت - که پایانی برایش نیست - به هم خواهیم رسید و به حساب هایمان رسیدگی خواهند کرد. این را بدان که آن جا ستمگران و اهل باطل زیانکار خواهند بود».(۱)
👳🏽♂️ هارون به اطرافش نگاه کرد. و حاضران چهره ای غمگین به خود گرفته بودند. رگ وسط پیشانی هارون از شدت خشم بر آمده بود.
📜 نامه را مچاله کرد و به گوشه ای پرتاب کرد و دست هایش را به کمرش زد و مشغول قدم زدن شد.
🍷آن نامه کوتاه ولی پر معنا مستی را از سرش پرانده بود. دست آخر از شدت عصبانیت نعره ای کشید که گوش فلک را کر کرد.
🏰 روی تخت ریاستش تکیه کرد و در حالی که دندان هایش را به هم می فشرد به فکر فرو رفت.
💭 با خود اندیشید که این حرف حق را - که بسیار تلخ و شکننده بود - چگونه پاسخ گوید.
🥀روز بعد جسم نحیف #امام_کاظم (علیه السلام) در گوشه ای از زندان روی زمین بود، اما پرنده روحش به نزد جد بزرگوار و پدر و مادر شهیدش پر کشیده بود.
📚 پی نوشت:
۱. بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۱۴۸.
📗 حیات پاکان / ۳ داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق و #امام_موسی_کاظم (علیهم السلام)، مهدی محدثی
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
⚱️ #کادوی_عید!
🌺 #عید_نوروز از راه می رسید و منصور در تدارک جشن عید بود و برای فردا آماده می شد.
💭 از آن جایی که خودش اعتبار چندانی نداشت فکری به ذهنش رسید، #امام_کاظم (علیه السلام) را خواست و گفت:
👨🏻 فردا عید نوروز است، از قدیم رسم بوده که کوچک ترها به دیدن بزرگ ترها می رفتند و عید مبارکی می گفتند، می خواهم فردا این جا باشی و تبریک مردم را پاسخ بگویی!!
🌷 اما من در سخنان جدم - رسول خدا - چنین چیزی ندیده ام، این سنت مربوط به مردم فارس می باشد نه عرب، اسلام چنین عیدی را به رسمیت نمی شناسد و من پناه می برم به خدا از این که در دین بدعتی(۱) ایجاد کنم.
👨🏻 #منصور_دوانیقی سیبیل هایش را تاب داد و گفت: می دانم، اما این سیاست است که حضور داشته باشی، از تو خواهش می کنم و تو را به خدا سوگند می دهم که فردا حتماً این جا باشی!
🌹 و امام کاظم (علیه السلام) ناگزیر قبول کرد.
🏰 روز عید فرا رسید و سران لشکری و کشوری با دبدبه به حضور امام می آمدند و تبریک و شادباش می گفتند و هدایای خود را تقدیم می کردند، هر کسی هر چه می آورد امام به خادم می گفت که بنویسد.
👳🏼♂️ آخرین نفری که برای تبریک گفتن آمده بود به امام گفت: ای آقا، من پیرمردی فقیرم و چیزی نداشتم که برایتان بیاورم، اما جدم در عزای جدت #حسین_بن_علی (علیه السلام) سه بیت #شعر سروده است اگر بپذیرید آن را تقدیم می کنم.
🌷 بخوان.
👳🏽♂️ پیرمرد سه بیت شعرش را خواند. لرزان خواند. هنگامی که شعرش تمام شد اشک امام جاری شد و فرمود:
🌷 هدیه ات را قبول می کنم، بیا و کنار من بنشین.
🌷 پیرمرد سالخورده با کمک عصایش روی زمین و کنار امام نشست.
🌷 امام #موسی_بن_جعفر (علیه السلام) به خادمی که هدایا را می نوشت گفت:
❓برو به امیرت بگو که این قدر هدایا جمع شده چه کنیم؟
🏰 خادم پیغام امام را به منصور دوانیقی رساند و وقتی بازگشت گفت: او می گوید همه آنها را به شما بخشیده، اختیارش با شماست!!
🌷 حضرت دستش را روی شانه پیرمرد گذاشت و فرمود: همه اینها را به تو می بخشم، بردار و ببر!!
👳🏼♂️ چشم های پیرمرد داشت از حدقه در می آمد، با تعجب نگاهی به امام کرد و گفت: ولی...
🌷 مال تو است، بردار!
👳🏼♂️ پیرمرد که گویی نیروی تازه ای یافته بود با دست های لرزانش آنها را درون کیسه اش ریخت و تشکر کرد و رفت.
🧔🏻 پس از رفتنش خادم منصور به امام گفت: در مقابل سه بیت شعر، این همه هدیه؟!
🌷 امام کاظم (علیه السلام) نگاهی به خدمتکار کرد و برخاست و رفت.(۲)
🧔🏻 خدمتکار که ظلم و ستم منصور را به شیعیان دیده بود و اندک بویی از انسانیت برده بود به فکر فرو رفت؛ با خود می اندیشید «مرثیه برای #حسین (علیه السلام) کم چیزی نیست حقا که در راه حسین یک دنیا نیز کم است».
📚 پی نوشت ها:
۱- داخل کردن چیزی در دین که از دین نیست.
۲- منتهی الآمال، ج ۲، ص ۳۴۵.
📗 حیات پاکان / ۳ داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق و #امام_موسی_کاظم (علیهم السلام)، مهدی محدثی
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#شهادت_امام_موسی_کاظم
پرتو اشراق
🌙بهترین زمانهای #استجابت_دعا در ماه رمضان
🌹 #رسول_خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود:
🔅«دعای شما در #ماه_رمضان، مستجاب میشود»؛
🔅«دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَاب».
📚 وسائل الشيعة، ج ۱۰، ص ۳۱۳ به نقل از امالی صدوق.
🤲🏻 بهترین زمان ها برای #دعا کردن در ماه رمضان چه وقتی است؟
1️⃣ استجابت دعای روزه دار قبل از #افطار:
🌹 رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود:
🔅«دعای روزه دار هنگام افطار کردنش مستجاب می شود»؛
🔅«دَعْوَةُ الصَّائِمِ تُسْتَجَابُ عِنْدَ إِفْطَارِهِ».
📚 بحارالأنوار، ج ۹۶، ص ۳۱۵ به نقل از مکارم الاخلاق.
🌷 حضرت #موسی_بن_جعفر (علیه السلام) از پدرانش (علیهم السلام) از #حسن_بن_علی (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
🔅برای هر روزه دار در هنگام افطار کردنش، یک دعای مستجاب وجود دارد. لذا در اولین لقمه، چنین بگو:
🔅«بِسْمِ اللَّهِ، اللَّهُمَّ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ، اِغْفِرْ لِي».
📚 بحارالأنوار، ج ۹۸، ص ۱۴ به نقل از اقبال الاعمال.
2️⃣ استجابت دعا در زمان نمازهای پنجگانه:
🌹 #پیامبر_اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمود:
🔅«در ماه رمضان، در اوقات #نماز، دست هایتان را برای دعا به سوی خدا بلند کنید، زیرا اوقات نماز، بهترین ساعات می باشند. خداوند در این اوقات با نظر رحمت به بندگانش مینگرد، هنگامی که با او نجوا می کنند اجابتشان نموده، و هنگامیکه او را ندا می کنند، پاسخ مثبت می دهد و وقتی دعا می کنند، اجابت می نماید».
📚 بحارالأنوار، ج ۹۶، ص ۳۵۷ به نقل از عيون اخبارالرضا (علیه السلام)
💎 توصیه:
🤲🏻 دعای مستجاب خود را در #ماه_مبارک_رمضان، به فرج و سلامتی مولایمان، حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) اختصاص دهیم.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#حدیث
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
💚 چرا #امام_رضا (علیه السلام) ملقب به #قبله_هفتم است؟
⚜️ حجت السلام #فاضل_بسطامی در کتاب #تحفه_الرضویه نقل می کند، روزی حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در برابر فرزندان موقع #نماز فرمودند:
✋🏻 فرزندم علی بایستی برای اقامه نماز جماعت بایستد تا من به او اقتدا کنم.
🤲🏻 امام #موسی_بن_جعفر (علیه السلام) می خواستند به فرزندان و خویشان بفهمانند که امام بعد از آن حضرت اوست و #حضرت_رضا (علیه السلام) امام جماعت شدند و از آنجا حضرت را ملقب به «قبله هفتم» یعنی قبله امام هفتم بازگو می کردند. (۱)
🌺 طوس حریم حرم کبریاست
🌺 مدفن پاک شه پاکان رضاست
🌸 کعبه اگر خانه آب و گل است
🌸 قبر رضا کعبه جان و دل است
🌺 کعبه بود سجده گه خاکیان
🌺 طوس بود قبله افلاکیان
📚 پی نوشت:
۱. کتاب علی فلسفی، ج ۲، ص ۲۰۲.
📙 داستانهایی از امام رضا (علیه السلام)، قاسم میرخلف زاده.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 کراماتی از حضرت #فاطمه_معصومه (س) - {۵}
🔗 شفای مبتلای به جنون! 🔗
⚜️ آقای #میر_سید_علی_برقعی فرمودند:
🏛️ مردی اظهار می داشت که من در ایامی که سفیر ایران در عراق بودم، عیالم مبتلا به جنون شد به طوری که کند - زنجیر - به پاهایش زدیم!
🚪روزی از سفارتخانه به منزل آمدم حال او را بسیار منقلب و آشفته دیدم، داخل اطاق مخصوص خود شدم و از همانجا متوسل شدم به مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) و عرض کردم یا علی چند سال است که در خدمت شما هستم و غریب و تنهایم شفای همسرم را از شما می خواهم.
⁉️ همین طور در حال تحیر بودم که خدایا چه بکنم؟! که یک مرتبه خادمه منزل دوید و گفت:
✋🏻 آقا بیایید...
🧔🏻 گفتم همسرم فوت کرد؟
‼️گفت: خیر بهتر شد!!
👣 من با عجله نزد عیالم رفتم، دیدم با حال طبیعی نشسته، عیالم به من گفت:
🧕🏻 این چه وضع است، چرا به پاهای من کند زدید؟!
👌🏻برای او توضیح دادم بعد گفتم چه شد که شما یک مرتبه بهتر شدید؟
🧕🏻 گفت: در همین ساعات خانم مجلله ای داخل اطاق شد گفتم: شما کیستید؟
🌹 فرمود: من معصومه دختر #موسی_بن_جعفر (علیه السلام) هستم. جدم امیرالمؤمنین (علیه السلام) امر فرمودند من شما را شفا بدهم و شما خوب شدید... (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بشاره المؤمنین، آشیخ قوام اسلامی جاسبی، ص ۴۳.
📗فروغی از کوثر زندگی نامه حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام)، الیاس محمد بیگی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#بانـوے_همـیـشہ
#ڪريمه_اهلبيٺ
#حـلقـہ_عشـاق
#داستان_کوتاه
#کرامات
پرتو اشراق
🦗 جبران خسارت ملخ ها!
👴🏽 پیرمردی کهن سال به نام عیسی فرزند محمّد قرطی - که در حدود نود سال عمر داشت، حکایت کند:
🥒 در سالی از سالها داخل زمین کشاورزی خود خربزه و خیار کشت کرده بودم؛ و کنار زمین چاهی به نام «اُمّ عظام» قرار داشت.
🦗 همین که کشت جوانه زد و رشد کرد، ناگهان ملخهای بسیاری هجوم آوردند و تمامی زراعت نابود کردند، که بیش از صد و بیست دینار بر من خسات وارد شد، بسیار ناراحت و افسرده خاطر گشتم.
🌴 روزی گوشه ای در همان زمین کشاورزی نشسته بودم، ناگهان چشمم افتاد به جمال نورانی و مبارک حضرت #موسی_بن_جعفر (علیه السلام)، به احترام آن حضرت از بر خاستم.
🌹 حضرت بر من سبقت گرفت و سلام کرد و سپس فرمود: حالت چطور است؟ و در چه وضعیّتی هستی؟
👴🏽 عرض کردم: ملخها حمله کردند و تمامی زراعت و سرمایه مرا نابود ساختند.
🌹فرمود: چه مقدار خسارت وارد شده است؟
👴🏽✋🏽 گفتم: صد و بیست دینار، غیر از آنچه زحمت کشیده ام.
🌹فرمود: اگر یک صد و پنجاه دینار به تو داده شود، قانع هستی؟
✋🏽 عرض کردم: دعا فرمائید تا خداوند برکت عنایت نماید.
🤲🏻 پس از آن، امام موسی کاظم (علیه السلام) دعائی را زمزمه نمود و آنگاه حرکت کرد و رفت.
🕳️ وقتی #امام_موسی_کاظم (علیه السلام) خداحافظی کرد و رفت، من مشغول کشاورزی و آبیاری زمین شدم؛ و بیش از آنچه امیدوار بودم، خداوند متعال به برکت دعای حضرت، عطا نمود، که بیش از ده هزار دینار به دست آوردم.
📚 کشف الغمّة، ج ۳، ص ۱۰.
📚 بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۲۹، ح ۱.
📘 چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم (علیه السلام)، عبد الله صالحی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
#سیره_موسوی
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
✊🏻 مخالفت با ظالم
👳🏼♂️ صفوان جمال گويد: بر #امام_كاظم عليه السلام وارد شدم، حضرت فرمود:
🌷 اى صفوان! همه كارهاى تو خوب است جز يك كار!
👳🏼♂️✋🏻 عرض كردم: فدايت شوم چه كارى؟
🌷 حضرت فرمود: اينكه شترهايت را به اين مرد (هارون الرشيد) كرايه مى دهى!
👳🏼♂️☝🏻عرض كردم: به خدا سوگند براى كار بيهوده و سفر حرامى كرايه نداده ام بلكه براى سفر حج كرايه داده ام، علاوه خودم در اين سفر شركت ندارم بلكه غلامان خود را مى فرستم تا سر پرستى كنند.
🌷 حضرت فرمود: اى صفوان! تو شترهاى خود را كرايه داده اى؟
✋🏻 عرض كردم: بله!
🌷 فرمود: آيا مى خواهى هارون و دستگاه او باقى بماند تا اينكه كرايه تو را بدهد؟
👳🏼♂️✋🏻 عرض كردم: بله!
🌷 امام (ع) فرمود: هر كسى كه بخواهد آنها باقى بمانند از آنهاست و هر كس كه از آنها باشد در آتش جهنم است.
🐪🐫 صفوان گويد: رفتم و همه شترهايم را فروختم، خبر فروش شترها به هارون رسيد، مرا خواست و گفت:
🏰 اى صفوان! به من خبر رسيده است كه شترهايت را فروختى!
👳🏼♂️ گفتم: بله!
👈🏻 گفت: چرا فروختى؟
👳🏼♂️ گفتم: پير و از كار افتاده شدم و غلامان هم درست به كارها رسيدگى نمى كنند.
👈🏻 هارون: نه اين طور نيست، من مى دانم چه كسى تو را به فروش شترها راهنمايى كرد. موسى بن جعفر تو را به فروش آنها فرا خواند.
👳🏼♂️ گفتم: مرا با #موسى_بن_جعفر چه كار؟
👈🏻 هارون گفت: اين حرفها را رها كن، اگر سوابق همكارهايى گذشته ات نبود تو را مى كشتم. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. اصول كافى، باب الثناء قبل الدعا.
📕 قصه های تربیتی چهارده معصوم (محمد رضا اکبری)
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
🌟 واقعه ای حیرت انگیز در شش سالگی از #امام_کاظم (ع)
👳🏻♂️ صفوان بن مهران حکایت کند:
🌤️ روزی #امام_جعفر_صادق (علیه السلام) دستور داد، شتری را که همیشه بر آن سوار می شد، آماده کنم.
🐪 همین که شتر را آماده کردم و جلوی منزل آوردم، حضرت ابوالحسن #موسی_بن_جعفر (علیه السلام) که در سنین شش سالگی بود، با عجله و شتاب از منزل خارج شد و در حالی که یک روپوش ایمنی روی شانه های خود انداخته بود، کنار شتر آمد و بر آن سوار شد و با سرعت حرکت کرد!!
👳🏻♂️ خواستم مانع حرکت او شوم؛ ولی نتوانستم و از نظرم ناپدید گشت، با خود گفتم:
💭 اگر مولایم، حضرت صادق سؤال نماید که فرزندش موسی و نیز شتر چه شد چه بگویم؟!
🐪 مدّت کوتاهی در این افکار غوطه ور بودم، که ناگهان متوجّه شدم شتر جلوی منزل حضرت، روی زمین قرار گرفت و از تمام بدنش عرق سرازیر بود، آن گاه حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از آن فرود آمد و سریع وارد منزل شد!!
👨🏽 در همین حال، خادم #امام_صادق (علیه السلام) از منزل بیرون آمد و اظهار داشت: ای صفوان! مولایت فرمود: جُل و پلاس شتر را بردار و آن را در جایگاه خودش بِبَر!!
👳🏻♂️ با خود گفتم: الحمدللَّه، امیدوارم امام صادق (علیه السلام) از سوار شدن بر شتر منصرف شده باشد، همین طور که با خود می اندیشیدم ناگهان مولایم از منزل بیرون آمد و فرمود:
🌹 ای صفوان! ناراحت نباش، مقصود این بود که شتر برای فرزندم موسی آماده شود؛ و سپس افزود:
❓آیا می دانی او در این مدّت کوتاه کجا رفت؟
👳🏻♂️✋🏻 در جواب اظهار داشتم: سوگند به خدای یکتا، هیچ نمی دانم و خبر ندارم!
🌍 فرمود: «همانا مسیری را که #ذوالقرنین در مدّت زمانی طولانی پیمود، فرزندم موسی آن را در زمانی کوتاه طی کرد؛ و بلکه چندین برابر آن را در همین مدّت کوتاه پیمود و سلام مرا به تمام دوستان و شیعیانمان رسانید و سپس مراجعت نمود؛ و هم اکنون چنانچه مایل هستی، نزد او برو تا تمام جریان را برایت تعریف نماید».
🍊🍌🍇 بعد از آن داخل منزل رفتم و چون خدمت حضرت موسی کاظم (علیه السلام) وارد شدم، دیدم حضرت نشسته و مقداری میوه تازه که میوه آن فصل نبود و مشابه آن هم یافت نمی شد، جلویش قرار داشت، وقتی متوجّه من شد فرمود:
🌺 «ای صفوان! هنگامی که سوار شتر شدم، با خود گفتی: اگر مولایم امام صادق علیه السلام از فرزندش جویا شود، چه پاسخ دهم؟ و خواستی مانع حرکت من شوی؛ لیکن نتوانستی و در همان افکار سرگردان بودی، که بازگشتم و از شتر پائین آمدم؛ و آن هنگام تو با خود گفتی: الحمدللَّه، و سپس پدرم از منزل بیرون شد و فرمود: ای صفوان! ناراحت مباش، آیا فهمیدی فرزندم موسی در این زمان کوتاه کجا رفت و برگشت؛ و تو گفتی نمی دانم. بعد از آن، پدرم فرمود: فرزندم موسی در این زمان کوتاه چند برابر آنچه را که ذوالقرنین در آن زمان طولانی پیموده بود، پیمود، و اگر مایل هستی وارد شو تا فرزندم تو را در جریان امر قرار دهد!!»
👳🏻♂️ صفوان گوید: با شنیدن این سخنان حیرت انگیز به سجده افتادم و سپس گفتم:
✋🏻 ای مولای من! این میوه هائی که در حضور شما است، از کجا آمده، چون الآن فصل آن ها نیست، آیا این میوه ها فقط مخصوص شما می باشد، یا من هم می توانم از آن ها استفاده کنم؟!
🌺 فرمود: به منزل مراجعت کن، سهم تو نیز فرستاده خواهد شد.
👳🏻♂️ صفوان افزود: چون به منزل آمدم و نماز ظهر و عصر را خواندم حضرت طبقی از آن میوه ها را برایم فرستاد و آورنده گفت:
🍐🍒🍑🍌 مولایت سلام می رساند و می فرماید: تو دوست و شیعه ما هستی و در خوراکی های ما سهیم خواهی بود.
📕 هدایةالکبری حضینی، ص ۲۷۰.
📚 مدینة المعاجز، ج ۶، ص ۲۷۶، ح ۲۰۰۴.
📘 چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم (علیه السلام)، عبدالله صالحی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
🌴 فدک، رمزی از قلمرو حکومت اسلامی اهلبیت (ع)
🔥هارون الرّشید می دانست که #موسی_بن_جعفر (علیهم السلام) و پیروانش، وی را غاصب خلافت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) می نامند.
🏰 برای همین روزی هارون (شاید به منظور آزمایش و کسب آگاهی از آرمانِ پیشوای هفتم) به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است «فدک» را به او برگرداند.
🌹 #امام_کاظم فرمودند: «در صورتی حاضرم #فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس دهی!»
⏳از حدود ۲۵۰ سالی که مدّت حضور امام معصوم در میان مردم است، فقط ۱۵ سال تحت حکومت اسلامی مشروع بوده است؛ در باقی این مدّت طولانی، آیا ائمّه معصومین علیهم السلام، دخالت در امور حکومتی و سیاسی می کردند یا اینکه به هیچ وجه در این امور ورود نمی کردند؟
❓هارون پرسید: حدود و مرزهای آن کدام است؟
🌹امام فرمودند: «اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد.»
🔥 #هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد.
🌹امام حدود آن را چنین تعیین فرمود:
📌 «حدّ اوّلش، عدن؛
📌حدّ دومش، سمرقند؛
📌حدّ سومش، آفریقا؛
📌حدّ چهارم آن نیز مناطق ارمنیّه و دریای خزر است».
🔥 هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ می داد و به شدّت ناراحت می شد، با شنیدن حدود چهارگانه، نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: با این ترتیب چیزی برای ما باقی نمی ماند.
🌹امام فرمودند: «می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.» (۱)
🌴امام با این پاسخ می خواستند به هارون بگویند «فدک» رمزی از مجموع قلمرو حکومت اسلامی است.
📚 پی نوشت:
۱. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق علیهالسلام ،چاپ چهاردهم،۱۳۸۱ ش.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه
#سیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
🌹 مادری بی نظیر
🦋 چگونه بی بی تکتم به مدینه آمدند؟
🌟 پیشگویی یک زن اهل کتاب درباره #امام_رضا علیه السلام
📚 در عيون اخبار الرضا از هشام بن احمد نقل مى كند:
🌤️ روزى موسى بن جعفر (عليه السلام) به من فرمود:
🌷 خبر دارى از اهالى مغرب كسى آمده باشد؟
👳🏻♂️✋🏻 گفتم: نيامده است!
🌹فرمود: چرا يك نفر آمده است؛ با هم پيش او بايد رفت.
👴🏽 پيش آن مرد رفتيم. ديديم برده فروشى است كه چند كنيز در اختيار اوست.
🌹 #موسی_بن_جعفر عليه السلام فرمود: كنيزان خود را بياور.
⛺ او نه كنيز آورد.
🌹 فرمود: هيچ يك از اينها را نمى خواهم اگر كنيزان ديگرى دارى، بياور.
👴🏽 آن مرد گفت: كنيز ديگر جز يك كنيز مريض ندارم!
🌹فرمود: چرا او را نمى آورى؟
👴🏽 آن مرد باز از آوردنش امتناع كرد.
☀️ موسى بن جعفر (عليه السلام) بازگشت و روز ديگر مرا نزد او فرستاد و فرمود:
🔅«بپرس آن كنيز را به چه مبلغ مى خواهد بفروشد؟ هر مبلغى كه خواست به او بده».
👳🏻♂️ مراجعه كردم و گفتم آن كنيز را به چه مبلغ مى فروشى؟
👴🏽 او در جواب گفت: از فلان مبلغ كمتر نمى فروشم!
💰 من نيز به همان مبلغ خريدم
👴🏽 سپس پرسيد: شخصى كه ديروز همراهش بودى كه بود؟
👳🏻♂️ گفتم : مردى از بنى هاشم بود.
👴🏽 پرسيد: از كدام تيره (۱) بنى هاشم؟
👳🏻♂️☝🏻در جواب گفتم: بيش از اين نمى توانم توضيح بدهم.
👴🏽 گفت: مى خواهم داستانى از اين كنيز برايت نقل كنم؛
🌎 من او را از دورترين نقطه #مغرب -مراکش- خريدم...
🕎✝️ به محض اينكه زنى از اهل كتاب چشمش به اين كنيز افتاد، پس از دقتى تمام كرد گفت؛
🧕🏻 اين كنيز كيست كه به دست آورده اى؟
👴🏽 جواب دادم: كنيزى كه براى خود خريده ام!!
🧕🏻 گفت: «چنين كنيزى شايسته نيست كه نزد تو باشد بلكه بايد در اختيار بهترين شخصيت روى زمين قرار گيرد تا پس از مدت كوتاهى از آن شخص، فرزندى به وجود آيد كه شرق و غرب عالم به امامتش ايمان آورند».
👳🏻♂️ هشام بن احمد گفت: آن كنيز را به خدمت آن حضرت بردم پس از مدت كوتاهى على بن موسى الرضا عليه السلام از او متولد شد. (۲)
👌🏻پدر على بن ميثم گفت: مادرم نقل كرده است كه از #نجمه مادر حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه گفت؛
🔅«وقتى به فرزندم على حامله شدم، سنگينى باردارى را احساس نمى كردم و در خواب، صداى تسبيح و تهليل و تمجيد مى شنيدم و گاهى هم وحشت زده بيدار شدم و صداى نمى شنيدم».
🌺 وقتى متولد شد، دست بر زمين نهاد و سر به سوى آسمان كرد و لبهاى خود را حركت مى داد. مثل اينكه سخن مى گفت، در اين حال پدر موسى بن جعفر عليه السلام نزدش آمد و گفت؛
🔅«اى نجمه! اين موهبت پروردگار گوارايت باد!»
🌺 من او را با پارچه اى سفيد پوشانيده و در آغوش پدرش نهادم:
🌷 بلافاصله آن حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت...
🍶 سپس آب فرات خواست و كامش را با آب فرات برداشت و به من برگرداند و فرمود:
🔅«اين فرزند را بگير كه حجت خدا در روى زمين است». (۳)
📚 پی نوشت ها:
۱. دودمان، خاندان ، طايفه، دسته اى از مردم كه از يك نژاد يا قبيله باشند.
۲. بحارالأنوار، جز ۴۹، ص ۷.
۴. عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۰.
📗 ۵۳ داستان از كرامات امام رضا عليه السلام، موسی خسروی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
#بانـوے_همـیـشہ
پرتو اشراق
📜 اين لباس را نگهدار!
🌹 على بن يقطين - كارگزار امام هفتم در دربار هارون در پرتو خدمات خالصانه به شیعیان، همواره مورد تأييد و حمايت بى دريغ #امام_كاظم (عليه السلام) - بود و چندين بار در اثر تدبير امام از خطر قطعى رهايى يافت كه يكى از آنها چنين بوده است:
🏰 يك سال #هارون تعدادى لباس به عنوان خلعت به على بخشيد كه در ميان آنها يك لباس خز مشكى رنگ زربفت از نوع لباس ويژه خلفا به چشم مىخورد.
🐪🐫 على اكثر آن لباس ها را كه لباس گرانقيمت زربفت نيز جز آنها بود، به امام كاظم عليهالسلام اهدا كرد و همراه لباسها اموالى را نيز كه قبلاً طبق معمول به عنوان «خمس» آماده كرده بود، به محضر امام فرستاد.
📜 حضرت همه اموال و لباسها را پذيرفت، ولى آن يك لباس مخصوص را پس فرستاد، و طى نامهاى نوشت:
🔅اين لباس را نگهدار و از دست مده، زيرا در حادثهاى كه برايت پيش مىآيد به دردت مىخورد!!
🏰 #على_بن_يقطين از راز رد آن لباس آگاه نشد، ولى آن را حفظ كرد. اتفاقاً روزى وى يكى از خدمتگزاران خاص خود را به علت كوتاهى در انجام وظيفه، تنبيه و از كار بركنار كرد. آن شخص كه از ارتباط على با امام كاظم عليهالسلام و اموال و هدايايى كه او براى حضرت مىفرستاد، آگاهى داشت، از على نزد هارون سعايت كرد و گفت:
👨🏻✋🏻 او معتقد به امامت موسى بن جعفر است و هر ساله #خمس اموال خود را براى او مىفرستد!! آنگاه داستان لباسها را گواه آورد و گفت:
☝🏻لباس مخصوصى را كه خليفه در فلان تاريخ به او اهدا كرده بود، به #موسى_بن_جعفر داده است.
🔥 هارون از شنيدن اين خبر سخت خشمگين شد و گفت:
🗡️حقيقت جريان را بايد به دست بياورم و اگر ادعاى تو راست باشد خون او را خواهم ريخت.
🏰 آنگاه بلافاصله على را احضار كرد و از آن لباس پرسش نمود.
👳🏻♂️ وى گفت: آن را در يك بقچه گذاشتهام و اكنون محفوظ است.
👈🏻 هارون گفت: فوراً آن را بياور!
🗝️ پسر يقطين فورا يكى از خدمتگزاران خود را فرستاد و گفت: به فلان اطاق خانه ما برو و كليد آن را از صندوقدار بگير و در اطاق را باز كن و سپس در فلان صندوق را باز كن و بقچهاى را كه در داخل آن است با همان مهرى كه دارد به اينجا بياور.
⏳طولى نكشيد كه غلام، لباس را به همان شكل كه قبلاً مهر شده بود آورد و در برابر هارون نهاد.
👈🏻 هارون دستور داد مهر آن را بشكنند و سر آن را باز كنند. وقتى كه بقچه را باز كردند ديد همان لباس است كه عيناً تا شده باقى مانده است!
🔥 خشم هارون فرو نشست و به على گفت: بعد از اين هرگز سخن هيچ سعايت كنندهاى را درباره تو باور نخواهم كرد، و آنگاه دستور داد جايزه ارزندهاى به او دادند و شخص سعايت كننده را سخت تنبيه كردند! (۱)
📚 پی نوشت:
۱. شيخ مفيد، الاًّرشاد،، ص ۲۹۳، شبلنجى، نور الأبصار، ص ۱۵۰، ابن صبّاغ مالكى، الفصول المهمة،، ص ۲۱۸، ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۲۸۹.
📗 سیره پیشوایان زندگانی امام کاظم علیه السلام، مهدى پيشوايى، ص ۴۱۳ - ۴۶۳.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه