eitaa logo
پرتو اشراق
784 دنبال‌کننده
25.6هزار عکس
14هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🌌 معراج در عاشورا 🌄 عصر تاسوعاى ۶۱ هجرى فرا رسيد، لشكر كفر و نفاق به فرماندهى عمر سعد طبق دستور عبيداللّه زياد، شبانه حمله كردند تا با حسين (ع) بجنگند. 🌹 (ع)، به برادرش ابوالفضل العباس (علیه السلام) فرمود: ▪️«به اينها بگو: يك شب را مهلت بدهند، فردا براى جنگ آماده ام، زيرا برادر، خدا خودش مى داند كه من مناجات با او را دوست دارم، من مى خواهم امشب را به عنوان شب آخر عمرم با خداى خودم مناجات بكنم و آن را شب توبه و استغفار خويش قرار دهم». 🌠 شب شروع شد، آن شب، شب معراج بود، يك دنيا شادى و بهجت و مسرت حكمفرما بود. ⛺️ خودشان را پاكيزه مى كردند، موهاى بدنشان را مى ستردند، انگار كه خود را براى يك جشن و مهمانى آماده مى كنند. خيمه اى بود بنام خيمه تنظيف، كسى در داخل آن مشغول نظافت خويش بود، دو نفر هم در بيرون خيمه نوبت گرفته بودند، يكى از آنها كه ظاهراً برير است با ديگرى مزاح و شوخى مى كند، آن فرد به برير مى گويد: - امشب كه شب مزاح نيست؟ ✋🏻 برير جواب مى دهد: - من اهل مزاح نيستم ولى امشب را براى مزاح مناسب مى بينم! 📖 آن شب از خيمه ها صداى صوت قرآن و ذكر و دعا زياد شنيده مى شد، آواز خوش آن بلبلان خوش الحان فضا را پر كرده بود به طوريكه، وقتى دشمن از نزديك خيمه هاى اين مستغفرين و توبه كنندگان واقعى عبور مى كرد، مى گفت: - انگار كه اين خيمه ها لانه زنبور عسل است! 🤲🏻 اينسان ياران امام حسين (ع) در شب عاشورا با پروردگار خويش خلوت كرده و راز و نياز مى كردند و از گذشته خود توبه مى نمودند. ❓آن وقت آيا ما نيازى به توبه نداريم؟ ❓آنها نيازمند هستند و ما بى نياز از توبه؟ 🌹حتى حسين (ع) مى فرمايد: ▪️«من امشب را مى خواهم شب استغفار و توبه خود قرار دهم»، تا چه رسد به ما؟! (۱) 📚 پی نوشت: ۱. گفتارهاى معنوى، صفحه ۱۲۶ - ۱۲۵. 📗 داستانهاى استاد، عليرضا مرتضوى كرونى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🚩 اولین قیام بعد از عاشورا ⚔ اولین کسی که بعداز وقایع علیه عبیدالله زیاد و آنچه که در گذشت قیام کرد پیرمردی بود به اسم «عبدالله بن عفیف اَزدی». 🏳 همه او را می شناختند. او سابقه‌ی خیلی خوبی داشت و قهرمان جنگ های جمل و صفین بود. 👁 چشم چپش را در جنگ جمل و چشم راستش را در جنگ صفین در رکاب حضرت علی‌ (ع) از دست داده بود. 🕌 وقتی اهل بیت(ع) را در کوفه زندانی کردند، عبیدالله برای فریب دادن مردم آنها را در مسجد کوفه جمع کرد. 👥👥 وقتی همه در مسجد جمع شدند به منبر رفت و گفت: ☝️🏻سپاس خدایی را که حق را آشکار کرد و امیرمومنان (یزید) و سپاهش را یاری کرد و دروغگو فرزند دروغگو و پیروان او را کشت!! 👥👥 از صحبت های عبیدالله زیاد همه وحشت کرده بودند. 👳🏼‍♂ در همین لحظه ها، صدای پیرمردی سکوت جماعت را درهم شکست: 👈🏻 ای پسر مرجانه! دروغ پرداز و دروغ پراکن تو و پدرت هستید و آن کسی که تو را فرمانروای این مردم گردانید و پدرش (یزید و معاویه). ▪️آیا فرزند پیامبران را می کشید و به زبان راستان و درست گویان سخن می گویید؟ 👁 همه برگشتند سمت صدا.... این فرد کیست، اینقدر جسارت دارد که در مقابل جلاد کوفه (عبیدالله بن زیاد) اینگونه حرف می زند؟! ❓عبیدالله فریاد زد این مردک که بود که جرات کرد اینگونه حرف بزند؟ 👳🏼‍♂ عبدالله عفیف جواب داد: 👈🏻 ای دشمن خدا، گوینده منم! آیا فرزندان پاک پیامبر را که خداوند ناپاکی را از آن ها دور کرده است می کشی و گمان می کنی بر دین اسلامی و ادعای مسلمانی می کنی؟! ▪️آه و فریاد! کجایند فرزندان مهاجر و انصار تا از طاغوت و سرکش منفور عبیدالله زیاد انتقام بگیرند. ⚔ عبیدالله خیلی عصبانی شد و دستور داد دستگیرش کنند. ✊🏻 خبر به بیرون مجلس پخش شد و هم قبیله ای های عبدالله بن عفیف یعنی قبیله ی اَزد و قبیله ی یمن او را همراهی کردند. ⚔ هم قبیله ای هاش که حدود ۷۰۰ نفر بودند عبدالله را از دست ماموران گرفتند و به منزلش بردند... بعضی ها هم عبدالله را سرزنش می کردند که با این حرف ها خودت و قبیله ات رو نابود کردی ولی عبدالله عفیف هیچ ترسی نداشت. 🔥 عبیدالله از اینکه عبدالله عفیف از دست مأمورانش نجات پیدا کرده بود خیلی عصبانی شد. ⛓ دوست و همراه عبدالله عفیف، کسی بود به اسم عبدالرحمن بن مخنف ازدی. مأموران او را دستگیر کردند و گفتند تا عبدالله بن عفیف را تحویل ندهید عبدالرحمن را آزاد نمی کنیم. 👈🏽 از طرف دیگه، عبیدالله، به یکی از جنایتکاران کوفه به اسم محمد بن اشعث دستور داد تا عبدالله عفیف را دستگیر کنند. ⚔ هم قبیله ای های عبدالله عفیف همه جمع شدند تا در مقابل محمد بن اشعث از عبدالله بن عفیف دفاع کنند و موفق شدند ابن اشعث را شکست بدهند. 🩸تعداد زیادی از یاران محمد بن اشعث کشته شدند ولی او خودش را به منزل عبدالله عفیف رساند در خانه را شکست و وارد خانه شد. 🗡 دختر عبدالله عفیف شمشیر را دست پدرش داد و عبدالله با اینکه نابینا بود با راهنمایی های دخترش با آنها مبارزه کرد و تعداد زیادی از از انها را از پا درآورد. ولی بالاخره دستگیر شد و او را بردند دارالاماره نـزد ابن زیاد. 🏰 نوشته اند در دارالاماره قصیده ای بلند در وصف (ع)، نکوهش بنی امیه و تشویق مردم به خونخواهی اباعبدالله سرود که گیرایی سروده و خواننده همه رو میخکوب کرد. 🌴 به دستور عبیدالله زیاد، عبدالله عفیف را در کنار مسجد به دار آویختند. 🚩 شهادت عبدالله عفیف، آغاز قیام ها و حرکت های بعدی در کوفه شد. 📗 آیینه در کربلاست، صص ۵۸۹ تا ۵۹۲. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 آرامش خاطر سيدالشهداء (عليه السلام) ⚜ امام سجاد على بن حسين (عليه السلام) فرمود: ⚔ هنگامى كه روز جريان كار بر (عليه السلام) بسيار سخت شد، عده اى از اصحاب آن حضرت ديدند كه حالات امام (عليه السلام) با حالات آنها فرق دارد. 🫀حال آنها چنين بود: هر چه بيشتر در محاصره دشمن قرار مى گرفتند ناراحت تر مى شدند، و دل هاى شان بيشتر به طپش مى افتاد. 🌷 ولى امام حسين (عليه السلام) و بعضى از خوّاص آن حضرت چنين نبودند. رنگ چهره آنها برافروخته تر مى شد و اعضاءشان آرامتر مى گرديد. 👥👤 در اين حال بعضى به يك ديگر مى گفتند: ببينيد، گويى اين مرد اصلاً باكى از مرگ ندارد. 🌷 امام حسين (عليه السلام) رو به آنها كرد و فرمود: ▪️«اى فرزندان عزيز و بزرگوار من! قدرى آرام بگيريد و صبر و تحمّل كنيد. زيرا مرگ پلى است كه شما را از گرفتارى ها و سختى ها به سوى بهشت هاى وسيع و نعمت هاى جاويدان مى رساند؛ فَاَيُّكُمْ يَكْرَهُ اَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْن اِلى قَصر؛ كدام يك از شماها دوست نداريد كه از زندانى به سوى قصرى انتقال يابيد؟ در حالى كه مرگ براى دشمنان شما هم مانند پلى است كه از قصرى به سوى زندان و شكنجه گاه انتقال مى دهد؛ زيرا پدرم نقل كرد كه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: ▪️«اِنَّ الدُّنْيا سِجْنُ المُؤْمِنِ وَ جنَّةُ الكافِرِ، والمَوْتُ جِسْرُ هؤلاء الى جَنانِهِمْ و جِسْرُ هؤلاء اِلى جَحيم؛ همانا دنياى زندان مؤمنان و بهشت كافران است؛ و مرگ پلى است كه اين ها (مؤمنان) را به سوى بهشت و آنها را (كافران) را به سوى دوزخ مى كشاند». 🌷 سپس فرمود: «ما كَذَبْتُ ولا كَذِبْتُ؛ من دروغ نمى گويم و به من دروغ گفته نشده است. و نه من دروغ مى گويم نه پدرم به من دروغ گفته است». (۱) 📚 پی نوشت ها: ۱. شيخ صدوق، ابى جعفر، معانى الأخبار، ص ۱۹۵. 📕 از ازل تا قيامت، محمّد جواد مصطفوى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🏴 پنج سال عزاى مداوم ⚜ عمر بن على بن الحسين (ع) مى گويد: 🩸پـس آز آن كـه خبر شهادت حـسـيـن (ع) بـه مدینه رسید، زنـان بنی هاشـم، تـا سال ها لباس سياه مى پوشيدند و از سرما و گرما پرهيز نمى كردند و براى (ع) و شهداى كـربـلا، عـزادارى می نمودند و عـلى بـن الحـسـيـن (ع) بـراى آنـان غـذا تهیه مـى كرد. (۱) 🏴 امام صادق (ع) فرمود: پس از حادثه هيچ زنى از زنان ما (بنى هاشم) آرايش نكرد و خـضـاب نـبـسـت تـا زمـانى كه مختار سر بريده ابن زياد و عمر سعد را براى ما (به مدينه) فرستاد. (۲) 📚 در روايتى ديگر، امام صادق (ع) فرمودند: ▪️پس از مصيبت ، هيچ زنى از بنى هاشم سرمه نكشيد و خضاب نبست و از خانه هاى ما تا پنج سال، دودى برنخاست و غذاى گرم پخته نشد (و همچنان حالت عزا و ماتم حكمفرما بود) تا اين كه ابن زياد كشته شد. (۳) 🌹فـاطـمـه (۴) دختر اميرالمؤمنين (ع) نيز مى گويد: 🏴 پس از شهادت امام حسين (ع)، هـيـچ زنـى از ما حـنـا نـبـست و سرمه به چشم نكشيد و مويش را شانه نزد تا آنگه كه مختار سر بريده ابن زياد را به مدينه فرستاد. (۵) 🩸مـصـيـبت عاشورا اعظم مصايب براى جهان اسلام، خاصه خاندان پيامبر(ص) بود. هيچ حادثه اى به اندازه اين فاجعه دلخراش، اهل بيت پيامبر (ص) را متأثر نكرد و جا داشت تا سرهاى بريده دشـمنان خود و قاتل حضرتش را نبينند آرام نگيرند و از حالت عزا خارج نشوند. اين مهمّ نيز به دست با كفايت مختار انجام شد. خداوند به او جزاى خير عنايت كند! 🌴 از مجموع ايـن احاديـث، وضعـيـّت شهر مـديـنـه بـه دسـت مـى آيـد و اثـر عـمـيـق حـزن اهـل بـيت (ع) بر مردم اين شهر مشخص مى شود و اين زمينه يك انفجار انتقام آميز بر ضدّ دستگاه امـوى شد كـه واقـعـه (حـرّه) نـمـونـه آن بـود. 🏴 قطعاً اصـرار اهـل بـيـت پـيامبر(ص) در برپايى مجالس سوگوارى براى سالار شهيدان در زنده نگه داشتن عـاشـورا، در تـوجـّه دادن مـردم بـه اهـداف عـاشـورا و شـنـاخـت حـق از باطل بود كه در طول تاريخ، تاكنون آثار مثبت آن را مى بينيم. 💧گريه هاى مداوم امام سجّاد علیه السلام 🌹 امـام صـادق (ع) فـرمـود: ▪️«امـام زيـن العـابـديـن (ع) چـهـل سـال صائم النهار و قائم الليل بود و هرگاه طعامى براى او مى آوردند، به آن خيره مى شد». ✋🏻 غـلامـش مـى گـفت: آقا، بفرماييد. 🌷 امام با چشم گريان مى فرمود: ▪️«فرزند پيامبر(ص) را گرسنه كشتند، فرزند پيامبر را تشنه كشتند». 🍲 و اين برنامه او بود و آن قدر مى گريست تا اشك چشم او همراه غذايش مى شد و اين چنين بود تا پايان عمر. (۶) 🏜 يـكـى از غـلامان (ع) مى گويد: روزى همراه آن حضرت به صحرا رفتيم. امام را ديدم سـر بـر سنگى نهاد و در حال سجده، صداى گريه و ناله اش را مى شنيدم و شمردم هزار بار ايـن جمله را در سجده مى گفت و مى گريست: ▪️«لا اله الاّ اللّه حقّا حقّا، لا اله الاّ اللّه تعبّدا ورقًّا، لا اله الاّ اللّه ايـمـانـا وتـصـديقا» سپس سر از سجده برداشت، در حالى كه صورت و محاسنش از اشـك چـشـمـش خـيـس شده بود. ✋🏻 گفتم: سرورم، آيا وقت آن نرسيده كه حزن شما پايان پذيرد و گـريـه هـايـتـان تـمـام شـود؟ 🌷فـرمـود: واى بر تو، چگونه؟ يعقوب پيامبر، فرزند اسحق، فـرزند ابراهيم پيامبر بود و پيامبر زاده. او دوازده پسر داشت. خداوند يكى از آنان را از نظر او غايب كرد. او از شدّت حزن و گريه، مويش سفيد و قدش خميده شد و بينايى اش را از دست داد و حال آن كه فرزندش در اين دنيا زنده بود. امّا من پدرم و برادرم و هفده نفر از خاندانم را در يك روز از دست داده ام . چگونه حزن من تمام شود و گريه هايم به پايان رسد؟ (۷) ✊🏻 بـديـن تـرتـيـب گـريـه هـاى امام سجاد (ع) و حـزن اهل بيت (ع) و سخنان پرشور زينب، دختر امـيـرالمـؤمـنـيـن (ع) شـهـر مـديـنـه را، بـه كـانـونـى بـراى انـفـجـار بـر ضـدّ حـاكـمـيّت اموى تبديل كرد و قيام (حرّه) نتيجه اين پيامد عاشورا بود. 📚 پی نوشت ها: ۱. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۸۸. ۲. رجـال كشى، محمد بن الحسن الطوسی، ص ۱۲۷؛ بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۴۴؛ تنقيح المقال، شيخ عبدالله مامقانى ج ۳، ص ۲۰۳. ۳. بـحـارالانـوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶؛ تـنـقـيـح المـقـال، ج ۳، ص ۳۰۴؛ معجم رجال الحديث، ج ۵، ص ۹۴. ۴. فاطمه از زنان عالى قدر اهل بيت (ع) است. شيخ مفيد و ديگران او را از جمله فرزندان امیرالمؤمنين (ع) ياد كرده اند. وى بانويى فاضله بود، عمرى طولانى كرد و زمان امام صادق (ع) را درك نمود. بحار الانوار، ج ۴۲، ص ۱۰۶، حديث ۳۲. ۵. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶. ۶. بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۹. ۷. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۹؛ به نقل از: ابن طاووس ملهوف، ص ۲۳۴. 📓 پیامدهای عاشورا، سيد ابوالفضل اردكانى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🚩 منتقم عاشورا ✋🏻 به امام باقر علیه السلام گفتم: - ای مولا و ای فرزند فرستاده‌ی خدا، مگر همه‌ی شما امامان قیام کنندگان به حق نیستید؟ 🌹حضرت با لحنی سرشار از اطمینان فرمود: - چرا، ای ابوحمزه ثمالی! همه‌ی ما این‌گونه‌ایم. ✋🏻 پرسیدم: پس چرا تنها (عج) قائم نامیده شده است؟ 🌹 امام پنجم که بر او باد درود همه‌ی مردم، پاسخ داد: ▪️«زیرا هنگامی که جدم، حسین بن علی علیه السلام شهید شد، فرشته‌های آسمان به شدت گریستند و با ناله و اندوه به پروردگار گفتند: ⚔ «خداوندگارا! آیا آنان را که برگزیده ترین آفریده ات را کشتند، به حال خود رها می‌کنی؟ ✨خداوند بلند مرتبه به آنان پیام داد که «آرام باشید! به عزت و‌ جلالم سوگند که از آنان انتقام خواهم گرفت، هر چند پس از گذشت زمان و روزگار درازی باشد. 📿 سپس پرده و حجاب را از دیدگانشان برداشت و فرزندان حسین علیه السلام را که وارثان مقام امامت بودند، به آنان نشان داد فرشتگان از نگریستن به این صحنه خرسند شدند و دیدند که یکی از امامان به نماز ایستاده است. ✨سپس خداوند به فرشته‌ها فرمود: «این پیشوای قائم، از آنان انتقام خواهد گرفت». 📗 برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه ۷۴ و ۷۵. 🗓 جمعه‌ها، منتظر روایت‌هایی از زندگی امام زمان (عج) باشید... 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌹 امام حسین علیه السلام وديعه پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) 🏰 شبراوى و سبط ابن الجوزى نقل كرده اند كه وقتى زيد بن ارقم در کوفه به ابن زياد اعتراض كرد، و گفت: 👳🏼‍♂ ✋🏻من در زمانى طولانى مى ديدم پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله) ـ ميان اين دو لب را مى بوسيد، زيد گريست، و ابن زياد با او درشتى كرد، و او را به كشتن تهديد نمود و گفت: 👈🏽 اگر پير خرفتى نبودى گردنت را مى زدم! 👳🏼‍♂ زيد از مجلس ابن زياد برخاست، و مى گفت: ☝️🏻مردم، شما از اين پس بندگانيد (يعنى بايد غلام و بنده بنى اميه و كارگزاران آنها باشيد) پسر فاطمه عليه السّلام ـ را كشتيد و پسر مرجانه را زمامدارى، و حكومت داديد. به خدا نيكان شما را مى كشند، و بدان شما را بنده مى سازند. پس دور باد از عزت، آن كس كه راضى به ذلت و عار گردد». 👳🏼‍♂ سپس برگشت و به ابن زياد گفت: 👈🏻 حديثى براى تو بگويم كه خشم تو از آن بيشتر شود: 🌹 ديدم پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله) ـ حسن را بر ران راستش نشانده بود، و حسين را بر ران چپ. پس دست خود را بر سر آنها گذارد، و گفت: ▪️«اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَوْدِ عُهُما اِيّاكَ وَ صالِحَ الْمؤمِنينَ»؛ ▪️خدايا من اين دو و صالح المؤمنين (على) را نزد تو وديعه و سپرده گذاردم. (۱) 👈🏻 پس وديعه رسول خدا در نزد تو چگونه است اى پسر زياد؟ 🔥 ابن زياد در خشم شد، و تصميم به قتل زيد گرفت! 📚 پی نوشت: ۱ـ الاتحاف، ص ۱۷، تذكرة الخواص، ص ۲۶۷، كنوز الحقايق، ج ۱، ص ۴۳، كنزالعمال، ج ۶، ص ۲۲۱ ح ۳۹۰۶. 📕 پرتوئی از عظمت امام حسين (ع)، آيت‌ الله العظمی لطف اللّه صافی گلپايگانی
🩸 پس از فاجعه ، پیرزنی عصا به نزد اُسرای آمد، چشم او به زینب کبری (صلوات الله علیها) افتاد عرضه داشت از کجا هستید؟ 🌹 فرمود: از اسيران کربلا! ❓پرسید: از کدام شهرید؟ 🌹فرمود: مدینه الرسول (صلی اللّه علیه وآله) ❓پرسید: از کدام طايفه هستید؟ 🌹فرمود: از بنی هاشم! ✋🏻 عرضه داشت من و شوهرم در زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کوفه (حتماً مدینه بوده که نساخ اشتباه نوشتند) آمدیم، شوهرم فقیر بود از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پولی طلب کرد... 🌷فرمود: ای فرزندم حسین، قرض این فقیر را بده..‌‌. 🌴 با حسین او (صلوات الله علیه) رفتیم به در خانه فاطمه زهرا (صلوات الله علیها)، دیدم فاطمه زهرا (صلوات الله علیها) به دخترکی کوچک که زینب (صلوات الله علیها) نام داشت، فرمود: ▪️گردنبند خود را بده به این فقیر! ⚜ آن دختر چنین کرد، به برکت آن گردنبند تاکنون فقیر نشده ام، به من بگو آیا زینب کبری صلوات الله علیها به سلامت است؟ 💔 یک مرتبه ام کلثوم صلوات الله علیها به گریه درآمد فرمود: آن زینب که تو می گویی همین زن است که با او صحبت می کنی. 📔 منبع: مقتل خطی جامع المجالس، ص۷۵ م اول 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🔥 مروری بر جنایات این زیاد ملعون در کوفه نسبت به اهل بیت امام حسین (علیهم السلام) و پاسخ کوبنده ولی جانسوز زینب کبری (سلام الله علیها) 📚 شیخ صدوق (ره) به سندش روایت می‌کند: 🏰 حاجبِ ابن زياد (لعنت الله) گوید: چون سر حسين عليه السلام را براى ابن زياد آوردند، دستور داد آن را در طشتى طلا برابرش نهادند و با چوب دستى به دندانهايش ميزد!!! و ميگفت: زود پير شدى اى اباعبداللّه!! 👳🏼‍♂✋🏻 مردى از حاضران گفت: من رسول خدا را ديدم كه جاى چوب دستى تو را مي بوسيد! 🔥 جواب گفت: امروز به تلافی روز بدر است؛ سپس دستور داد على بن الحسین را به زنجير كشيدند و با زنها و اسيران به زندان بردند و من همراهشان بودم. به هر كوچه رسيديم، از زن و مرد پر بود و همه سيلى به رخ ميزدند و ميگريستند؛ آن‌ها را به زندان افكندند و درب به روى آنها بستند. 🏰 سپس ابن زياد لعنت الله، على بن الحسين و زنان را با رأس مطهر حسين علیه السلام احضار كرد و زينب دختر على علیهاالسلام با آنها بود. 🔥 ابن زياد گفت حمد خدایی را كه شما را رسوا كرد و احاديث شما را دروغ از آب درآورد!!! 🌹 زينب (عليها السلام) فرمود: ▪️«حمد خدایی را كه ما را به محمد (ص) گرامى داشت و به خوبى پاكيزه كرد، همانا فاسق رسوا شود و فاجر دروغ گويد». 🔥‌‌ ابن زیاد گفت: خدا با شما خاندان چه كرد؟! 🌹زینب عليهاالسلام فرمود: ▪️«سرنوشت آنها شهادت بود و به آرامگاه خود برآمدند و محققا خداوند متعال تو را با آنها روبرو كند و نزد او محاكمه شويد». 🗡 ابن زياد خشم كرد و قصد كُشتن زينب عليها السلام را نمود و عمرو بن حريث او را آرام ساخت. 🌹حضرت زينب فرمود: ▪️«آنچه از ما كُشتى تو را بس است، مردان ما را كُشتى و ريشه ما را كَندى و حريم ما را مباح شمردى و زنان ما را اسير كردى با كودكان ما، اگر مقصودت خنک شدن دلت بود تو را كافى است!» ⛓ابن زياد دستور داد آنها را باز به زندان بردند و مژده كشتن حسين علیه السلام را به اطراف نوشت و دستور داد اسيران را با رأس به شام برند. 🌌 جمعى كه با آنان رفته بودند، گفتند: شبها نوحه جن را تا صبح برای آنان مي شنيدند... 📓 أمالی مجلس ۳۳، ح ٣. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🦉گريه پرندگان برای امام حسين عليه السلام 🩸 داستان شگفت انگیز شفای یک دختر یهودی از قطره خون سیدالشهداء علیه السلام ⚔ شيخ طريحى در منتخب از طريق اهلبيت روايت كرده كه وقتى (ع) شهيد شد و جسم شريفش بر خاك افتاد و خون بدنش بر روى زمين ريخت مرغى سفيد آمد، پر و بال خود را به خون آن حضرت آغشته كرد و پرواز نمود، در شاخه درختى جماعتى از مرغان را ديد كه از دانه و علف و آب ميل می کنند. 🏝 به آنها گفت: واى بر شما به لهو و لعب مشغوليد و در طلب دنيا مي باشيد، حال آنكه حسين (ع) در زمين كربلا در اين هواى گرم به روى زمين افتاده و خون از بدنش جارى گشته؟! 🕊 چون مرغان اين را شنيدند همگى هم آواز شده به جانب كربلا پرواز كردند و چون رسيدند ديدند حسين (ع) سر بر بدن ندارد، بى غسل و كفن بر روى خاك و خاشاك كربلا افتاده است. 🩸مرغان چون اين منظره را ديدند صيحه زده و گريه و زارى نمودند و خودشان را بر خون حضرت ماليدند و سر تا پاى خود را خون آلود كرده و هر كدام به جانب شهرى رفتند تا اهل عالم را از فاجعه جانسوز آگاهى دهند! 🕌 آن مرغى كه به مدينه آمد قبر پيغمبر را طواف كرد قطرات خون از او مي چكيد و مي گفت: ▪️«الا قد قتل الحسين بكربلا» 🕊🕊 مرغان ديگر اطراف او جمع شدند و بانگ نوحه برآوردند. 🌴 آنگاه آن مرغ خون آلود در شاخ درختى از باغ مرد يهودى بنشست و آن مرد يهودى دخترى داشت كور و كر و زمين گير و جذامى... 🧕🏻 آن دختر را زير درختى در آن باغ گذاشته و از براى انجام امرى با مادر او بشهر مدينه رفته بودند، اتفاقا آن شب نتوانستند از مدينه مراجعت كنند... 🌌 چون قدرى از شب گذشت ناله آن مرغ بلند شد دختر يهودى خود را كشان كشان روى زمين كشانيد تا به زير آن درخت رسيده با آن مرغ هم ناله گشت... 🩸ناگاه قطره اى از خون بال او بر يك چشم دختر و قطره اى ديگر بر چشم ديگرش افتاد و آن دو چشم كور بينا گشت و همچنين دو دست و دو پايش ببركت آن قطره خون شفا يافت و بكلى چون صبح پدر و مادر او از مدينه آمدند دخترى ديدند كه در ميان باغ گردش ميكند و قدم ميزند... ❓گفتند تو كيستى و از كجا آمده اى؟ ما دختر بيمارى در اين باغ داشتيم كه اكنون او را نمى بينيم؟! 🧕🏻گفت: اى پدر قسم به خدا كه من همان دخترم... 👳🏻‍♂ مرد يهودى چون اين بشنيد افتاده بيهوش گشت چون بهوش آمد دختر پدر را زير آن درخت برد و مرغ خون آلود را بر او نشان داد مرد يهودى گفت اى مرغ ترا به آن كسى كه آفريده قسم ميدهم كه با من سخن گويى و ازين قصه مرا آگهى دهى... 🕊 به قدرت الهى مرغ به سخن آمد و قصه خود را از اول تا آخر براى مرد يهودى شرح داد. ✋🏻 مرد يهودى گفت اگر اين حسين نزد خدا داراى مقام رفيعى نبود خون او موجب شفاء دختر نمي شد، پس او با خانواده اش و پانصد تن از يهودى ها مسلمان شدند. 🩸همين خوني كه يك قطره او شفاء دختر يهودى است در مجلس ابن زياد يك قطره خون از سر مطهر حضرت بر زانوى ابن زياد مي چكد زانوى او را سوراخ مي كند و بوى تعفنى مي گيرد كه هميشه ابن زياد عطرهاى زيادى استعمال مي كرد كه بوى او را مردم نشنوند ابراهيم پسر مالك اشتر چون ابن زياد را در جنگ كشت از بوى بد او دانست كه اين بايد ابن زياد باشد. ▪️«و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا» 📖 سوره الاسرا، آیه ۸۰ 📗 شرح زيارت عاشورا، حضرت آيت الله حاج سيد احمد ميرخانى (ره) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🔥 راضی بودن به ظلم 👳🏼‍♂ اباصلت هروی نقل کرده است: روزی از امام رضا علیه السلام پرسیدم: ✋🏻 «یابن رسول الله، از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که هنگامی که خروج فرماید، فرزندان قاتلین علیه السلام را به خاطر کار پدرانشان می‌کشند، نظر شما در این باره چیست؟» 🌹امام رضا علیه السلام فرمودند: «بله، همین طور است!!» 👳🏼‍♂ من با تعجب پرسیدم: «پس این آیه قرآن چه معنا می‌دهد که می‌فرماید: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»؛ هیچکس، بار گناه دیگری را بر دوش نمی‌کشد. 🌹 علیه السلام چنین توضیح فرمودند: ▪️«خداوند در همه فرمایش‌هایش راست و درست فرموده است؛ لكن فرزندان قاتلین امام حسین از کاری که پدرانشان کرده‌اند، راضی و خشنودند و به آن افتخار می‌کنند و هر کسی که از کاری راضی و خشنود باشد، مانند کسی است که آن کار را انجام داده باشد. اگر کسی در مشرق کشته شود و دیگری در مغرب و از این کار راضی باشد، این شخص راضی، در پیشگاه خدا شریک قاتل محسوب می‌شود و هرگاه قائم آل محمد خروج کند، به همین دلیل، فرزندان قاتلین امام حسین را خواهد کشت». (۱) 🌷 امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: ▪️«إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ، فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا، فَقَالَ سُبْحَانَهُ «فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ»؛ ▪️ماده شتر قوم ثمود را یک نفر کشت؛ ولی خداوند همه را عذاب کرد ؛ زیرا همه از کشتن آن خشنود بودند. از این رو قران کریم تمام افراد آن قوم را شریک در جرم معرفی کرده است و می فرماید: همه او را کشتند». (۲) 📖 در زیارت امام حسین علیه‌السلام ضمن آنکه بر قاتلان آن حضرت و ظالمان به اهل بیت لعنت می‌فرستیم، می‌گوییم: ▪️«...وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِه»؛ ▪️و خدا لعنت کند امت و جماعتی را که آن ظلم‌ها و کشتارها را شنیدند و به آن‌ها راضی بودند. 🔥 رضایت بر ظلم ظالم، از مصادیق ظلم است. 📚 پی نوشت ها: ۱. عیون اخبارالرضا محمد بن‌ علی‌ بن‌ بابویه‌ قمی (شیخ صدوق)، ج ۱، ص ۱۳۷ ۲. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱. 📕 برشی از کتاب زیبایی‌ها و زشتی‌های کربلا 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌹 حماسه يك غلام سياه در كربلا 🌴 جون در مدينه غلام و برده بود، حضرت على (ع) او را از صاحبش خريد و به ابوذر غفارى بخشيد، او در خدمت ابوذر بود، و پس از شهادت ابوذر در تبعيدگاه ربذه، در خدمت امام حسن (ع) بود، و پس از شهادت امام حسن (ع) در خدمت (ع) بود، و همراه كاروان حسينى از مدينه به سوى آمد. ✋🏿 جون، در روز به حضور امام حسين (ع) آمد و اجازه رفتن به ميدان براى جنگ با دشمن را طلبيد، امام به او فرمود: ▪️اى جون، تو بخاطر آسايش در زندگى، به ما پيوسته اى، اينك آسايشى در ميان نيست، اجازه دارى كه از اينجا بروى و خود را از معركه نجات دهى. 👣 جون خود را روى دو پاى امام حسين عليه السّلام انداخت و پاهاى آن حضرت را مى بوسيد و مى گفت: ✋🏿اى پسر پيامبر! آيا سزاوار است كه من در رفاه، كنار سفره شما بنشينم و اكنون شما را رها سازم، بدن من بدبو، و خاندانم ناشناخته، و رنگ بدنم سياه است، به من لطفى كن، آيا مى خواهى شايستگى بهشت را نيابم و در نتيجه بدنم خوشبو، و سفيد و خاندانم شريف نگردند؟! 🩸سوگند به خدا از شما جدا نمى شوم، تا خون سياه من با خون شما درآميزد. 🌷 وقتى كه امام حسين (ع) آمادگى جون را دريافت، به او اجازه رفتن به ميدان را داد. 🗡 جون چون قهرمانى بى بديل به سوى ميدان تاخت و همچنان پياپى بر دشمن حمله مى كرد و مى جنگيد، به گونه اى كه بيست و پنج نفر را به هلاكت رساند، سپس به شهادت رسيد. 🌷 امام حسين (ع) به بالين او رفت و در كنار جسد پاك و بخون طپيده اش اين دعا را كرد: 🤲🏻 «خدايا چهره جون را زيبا، و پيكرش را خوشبو گردان و او را با محمد و آلش (ع) محشور فرما و بين او و محمد و آلش آشنائى بيشتر عطا كن». 🌹به بركت دعاى امام، آنچنان بدن پاكش خوشبو شد، كه در قتلگاه، بوى خوش پيكر او خوشبوتر از مشك و عنبر به مشام مى رسيد. 🌷 و از امام سجاد (ع) نقل شده فرمود: ▪️آن قبيله اى كه پيكرهاى شهداى كربلا را دفن كردند، بعد از ده روز، بدن جون را يافتند كه بوى مشك از آن ساطع بود. ✨اين بود حماسه يك غلام سياه، و سرانجام درخشان و نورانى او. 📗 داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 قداست تربت امام حسین علیه السلام ✋🏻 ابی بصیر، از حضرت ابی عبد الله الصادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: ⚜ جبرئیل علیه السلام نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد در حالى که علیه السلام در مقابل آن حضرت بازى می‌کرد پس به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر داد که به زودی امت شما حسین را خواهند کشت! 💧پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از این خبر به جزع و ناله آمدند. ⚜ جبرئیل علیه السلام محضر مبارکش عرضه داشت: مایل هستید سرزمینی که حسین علیه السلام در آن کشته می‌شود به شما نشان دهم؟ 🌍 در این هنگام فاصله بین مکان رسول خدا صلی الله علیه و آله و جایی که حضرت سیدالشهداء علیه السلام در آن کشته شدند فرو رفته به طورى که دو مکان مزبور با هم ملاقات کرده سپس حضرت مقدارى از تربت و خاک آن مکان را برداشتند و سریع‏‌تر از چشم به هم زدن زمین گسترده شد. 🌹 پس جناب رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن مکان خارج شده در حالی که می‌فرمودند: ▪️«خوشا به تو از خاکی که داری، خوشا به حال کسى که در اطراف و حوالى تو کشته می‌شود». 🌍 صاحب و وزیر سلیمان نیز چنین کرد یعنى به کمک اسم اعظم بارى تعالی در زمین خسف پدید آورد و بین تخت سلیمان علیه السلام و عرش فرو رفت و تمام پستى و بلندی‌های آن پائین رفت به طوری که این دو قطعه از زمین (جاى تخت و عرش) با هم تلاقى شدند پس عرش چنان کشیده شد که تصور نمودم از زیر تخت من خارج گشت و سریع‏‌تر از چشم به هم زدن زمین گسترده شد». 📚 کامل الزیارات، ابن قولویه قمی، باب ۱۷، حدیث ۱، صفحه ۱۳۵ - ۱۳۶، چاپ دار الحجة - بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۲۳۵، ح ۲۲ دارالاحیاء تراث العربی ✍🏻 پی‌نوشت: 🔺 مطابق متن روایت، پیامبر پس از آن که مقداری از تربت را برداشتند، آن تربت را مدح کرده و بر قداست تربت و بر قداست مکان شهادت امام حسین علیه السلام (کربلاء) تصریح کردند و این تاییدیه‌ای محکم از پیامبر بر قداست کربلاء و تربت پاک محل شهادت امام حسین علیه السلام است. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🏳 پيروزى سيدالشهداء در صفين و گريه حضرت امير عليه السّلام ⚔ عبدالله بن قيس گويد: در جنگ با اميرالمؤمنين عليه السّلام بودم كه ابو ايوب اعور (از سران سپاه معاويه و دشمنان حضرت على عليه السّلام كه حضرت در قنوت نماز او را نفرين مى كرد) آب را تسخير كرد و لشكر حضرت را از آب منع نمود. 👥👥 سپاهيان حضرت از تشنگى شكايت كردند، اميرالمؤمنين عده اى را فرستاد تا آب را آزاد كنند اما نتوانستند، حضرت ناراحت شد. ✋🏻 اباعبدالله الحسين عرض كرد: پدر اجازه مى دهيد من بروم و آب را آزاد كنم، حضرت فرمود: برو پسرم... 🏝 عليه السّلام بر آن سپاه حمله برد و آب را آزاد كرد، و پيروزمندانه نزد پدر آمد و خبر پيروزى را آورد. 💧(اما مردم ديدند كه) حضرت گريه كرد! 👥👤 گفتند: يا اميرالمؤمنين چه چيزى شما را مى گرياند؟ با اينكه اين پيروزى از بركت حسين عليه السّلام است؟ 🌹 حضرت فرمود: به ياد آوردم كه او كشته مى شود در سرزمين با حال تشنگى، اسب او همهمه كنان مى گريزد و مى گويد: ▪️«الظليمة الظليمة لامة قتلت ابن بنت نبيها»؛ امان، امان، از ظلم امتى كه پسر دختر پيامبرشان را مى كشند. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. بحار، ج ۴۴، ص ۲۶۶. 📘 پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام، سيد محمد نجفى يزدى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
⛪️ میهمان دیر راهب 🐪🐫🐪 مأموران ابن زياد، به همراه سر عليه‏السلام در منزلى به نام «قنسرين» (۱) فرود آمدند، مرد راهبى از صومعه خود بيرون آمد و مشاهده كرد كه از آن سر مقدس نورى به سوى آسمان ساطع است! 🧔🏽‍♂ راهب به نزد حاملان سر آمد و ده هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد، پس صدائى شنيد كه هاتفى مى‏ گفت: ✨«خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنكه حرمت اين سر را شناخت!» 🤲🏽 راهب سر را برداشت و گفت: يا رب! بحق عيسى، اين سر مقدس را اجازه فرما كه با من سخن بگويد... 🌷 در اين هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود: اى راهب! چه مى‏ خواهى؟! 🧔🏽‍♂ راهب گفت: تو كيستى؟! 🌷 آن سر مقدس فرمود: ▪️«انا ابن محمد المصطفى و انا ابن على المرتضى و انا ابن فاطمة الزهراء، انا المقتول بكربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از اين جملات سكوت كرد. 🧔🏽‍♂ آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت: صورت از صورتت بر نمى دارم تا اينكه بگويى كه شفيع من خواهى بود در روز قيامت. 🌷 باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: «به دين جدَم محمد باز گرد». 🧔🏽‍♂✋🏽 پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله» پس آن حضرت شفاعت او را قبول كرد. 🌄 چون آن گروه صبح كردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حركت كردند، و هنگامى كه به ميان وادى رسيدند ديدند كه آن ده هزار درهم به سنگ مبدل شده است. (۲) 📚 بحارالأنوار، ۴۵/۳۰۳. 📔 در صواعق المحرمة، صفحه ۲۳۱ اين جريان را به اين شكل نقل كرده است: ⛪️ راهب در دير خود، آن سر مقدس را ديد كه نورى از آن ساطع است پس به نزد آن لشكر و نگاهبانان آمده و گفت: 🧔🏽‍♂ از كجا آمده‏ ايد؟ 👥 گفتند: از عراق، با حسين جنگ كرده‏ ايم! 🧔🏽‍♂ راهب گفت: با پسر دختر پيغمبر و فرزند پسر عم رسول و پيغمبر خودتان؟!! 👥 گفتند: آرى! 👈🏽 گفت: واى بر شما! اگر عسيى بن مريم را فرزندى بود ما او را بر چشمان خود مى‏ نشانديم! ✋🏽از شما تقاضايى دارم! 👥👤 گفتند: چيست؟ ☝️🏽گفت: به امير خود بگوئيد، ده هزار درهم نزد من است كه از پدرانم به ارث برده‏ ام آن را از من بگيرد و اين سر مقدس را تا هنگام رفتن از اين جا در اختيار من بگذارید. 💰 و آنان جريان را به امير خود گفتند و او موافقت نمود و درهم ها را گرفت و سر مقدس را به او سپرد. 💧راهب آن سر مقدس را به مشك و كافور، معطر كرد و در پارچه اى قرار داد و در دامن خود نهاد و زار زار گريست تا هنگام رفتن آن راهب به سر مقدس گفت: 🧔🏽‍♂✋🏽 فرداى قيامت مرا نزد جدت شفاعت كن و من به يگانگى خدا و رسالت محمد شهادت داده و مسلمان شدم. 👈🏽 آنگاه به آن لشكر گفت: من مى‏ خواهم با امير شما صحبت كنم! 🧔🏽‍♂☝️🏽پس نزديك او آمد و گفت: تو را به خدا و بحق محمد سوگند مى‏ دهم آنچه با اين سر مقدس تا كنون كرده‏ ايد، ديگر مكنيد! و اين سر مقدس را از صندوق بيرون نياوريد! 👤 امير گفت: چنين خواهيم كرد! ⛰ پس سر را به آنها تسليم كرد و خود از دير به زير آمد و به يكى از كوهستانها براى عبادت رفت ولى آنان با آن سر مقدس همانند گذشته عمل كردند! 💰 و چون به دمشق نزديك شدند ديدند كه آن درهم ها تبديل به خزف شده است! و هر يك جانب آن نوشته شده: ▪️«وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» (۲)، و بر جانب ديگر آيه «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» نفش گرديده است. 📚 پی نوشت ها: ۱. قنسرين شهرى است در شام بين حلب و حمص واقع شده است، و كوهى در آنجا وجود دارد كه مى‏گويند قبر حضرت صالح پيامبر در آنجاست و در آن آثار پاى شتر ديده مى‏شود. معجم البلدان ۴/۴۰۳. ۲. آیه ۴۲، سوره ابراهیم. ۳. سوره شعراء، آیه ۲۲۷. 📗 قصّه كربلا‏، على نظرى ‏منفرد 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🤲🏻 استجابت دعا در هلاكت دشمن 📚 محدّثين و تاريخ ‌نويسان آورده اند: 🚩 پس از واقعه دلخراش ، و بعد از وقوع تحوّلاتى در حكومت بنى اميّه، مختار ثقفى روى كار آمد. 🗡 يكى از فرماندهان مختار شخصى به نام ابراهيم فرزند مالك اشتر بود، كه بعد از آن كه عبيداللّه بن زياد ملعون را دست گير كردند، توسّط ابراهيم، فرمانده لشكر مختار در كنار رودى به نام خارز به هلاكت رسيد و سپس سر آن خبيث را به همراه چند سر ديگر از جنايت كاران و قاتلين - در صحنه عاشوراى حسينى سلام اللّه عليه - را براى مختار فرستاد. 🏇 و مختار نيز بى درنگ و بدون فوت وقت، سر عبيداللّه ملعون را براى ، حضرت زين العابدين عليه السّلام و همچنين عمويش محمّد حنفيّه إرسال داشت. 🍲 هنگامى كه سر آن ملعون را حضور امام سجّاد عليه السّلام آوردند، آن حضرت كنار سفره طعام نشسته بود و غذا تناول مى نمود. 🌹و چون چشم حضرت بر آن سر افتاد، فرمود: 🏰 هنگامى كه ما را به مجلس ‍ عبيداللّه بن زياد وارد كردند، آن ملعون با اصحاب خود مشغول خوردن غذا بود و سر مقدّس و مطهّر پدرم، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام را نيز مقابلش نهاده بودند. 🤲🏻 و من در همان حالت از خداوند متعال تقاضا كردم: پيش از آن كه از اين دنيا بروم، سر بريده ابن زياد ملعون را ببينم. شكر و سپاس خداوند متعال را به جا مى آورم كه دعاى مرا مستجاب نمود. 📿 پس از آن، امام سجّاد عليه السّلام سر آن ملعونِ خبيث و پليد را به دور انداخت و سر بر سجده شكر نهاده و چنين اظهار داشت: ▪️«حمد مى گويم و سپاس به جا مى آورم خداوند متعالى را كه دعاى مرا به استجابت رساند و در اين دنيا انتقام خون به ناحقّ ريخته پدرم را از دشمن گرفت». ✋🏻 و سپس افزود در پايان: خداوند، مختار را پاداش نيك و جزاى خير عطا فرمايد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. اعيان الشّيعة، ج ۱، ص ۶۳۶. 📔 چهل داستان و چهل حديث از إمام زين العابدين عليه السّلام، عبداللّه صالحى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 سخن از غيبت، بعد از پيشگويى شهادت سه امام 🌊 در غيبت نعمانى از حضرت صادق عليه السلام روايت مى كند كه در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام وقتى آب فرات زياد شد حضرت با دو فرزندش و عليهما السلام سوار شده و از قبيله ثقيف گذشتند. 👥👥 مردم گفتند: على آمده است آب را برگرداند. 🌹حضرت فرمود: ▪️«قسم به خدا كه حتماً من و اين دو پسرم كشته خواهيم شد و خداوند به يقين مردى از فرزندانم را در آخرالزمان برانگيخته خواهد كرد. او خونخواه ما خواهد بود و حتماً از مردم پنهان خواهد شد تا اهل گمراهى تميز يابند. (كار به جايى خواهد رسيد) تا اين كه جاهل گويد: خدا را به آل محمد نيازى نيست!!» (۱) 📚 پی نوشت: ۱. الغيبة، ص ۱۷۳، ح ۸. 📗 برگى از آسمان، شرحى بر توقيعات حضرت مهدى (ع)، حجت الاسلام ميرزا على بابائى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🔥 نفرین ام کلثوم در حق مردم بعلبک 🌘 امروز ۲۸ سال ۶۱ هجری قمری است. بنابر برخی روایات امروز کاروان اسرا به شهر بعلبک رسید. 📜 چون اهل بیت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) را به بعلبك نزدیك كردند، به حاكم بعلبك نوشتند كه: اینك سرهاى خوارج و اهل بیت ایشان است كه به درگاه یزید حمل مى دهند، علف و آذوقه مهیا كن و به استقبال ما بیا. 🥁 حاكم بعلبك فرمان داد تا جاى آسایش و آرامش از بهر ایشان مهیا ساختند و از سویق و سكر و دیگر مشروبات و ماكولات فراهم آوردند و دف ها بنواختند و پرچمها برافراختند و در بوق ها بدمیدند و آن كافران را استقبال كردند و به شهر در آوردند. 🌹 در این وقت علیه السلام فرمود: نام این بلند چیست؟ ✋🏻 گفتند: بعلبك! 🌹 فقالت: اباد الله تعالى خضرائهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ایدى الظلمه عنهم؛ ▪️آن مخدره در حق آنها نفرین كرد كه خداى تعالى نابود كند وسعت معیشت شما را و خوشگوار نگرداند آب شما را و دست ظالمان را از سر شما كوتاه نكند». ✍🏻 و ابومخنف گوید: اگر همه دنیا را عدالت و رفاه فرا گیرد، در بعلبك جز آثار ظلم و بیچارگى چیز دیگر نیست. 📗 ستاره درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین (ع)، حجة الاسلام آقاى حاج شیخ على ربانى خلخالى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌒 امروز ۲۹ سال ۶۱ هجری قمری است. کاروان اسرای کربلا امروز به حوالی شهر رسیدند. یزید دستور داد تا خاندان رسول‌الله پشت دروازه‌های شهر بمانند تا شهر آذین‌بندی شود. 🕌 (ع) و زنان و دختران اهل‌بیت قرار است ۳ روز معطل شوند تا شامیان بتوانند خوب مهمان‌نوازی کنند. شام در شادی و خرمی غرق است؛ همه به هم تبریک می‌گویند و بساط آواز و طرب و شراب‌خواری شامیان به راه است. 🐪🐪 پس از آنكه سپاه كفرآئين كوفه و شام از عسقلان خارج شدند به سرعت تمام بطرف شام روانه گشته و همه جا قطع منازل و طى طريق مى‏ كردند تا به چهار فرسخى شام رسيده در آنجا اقامت كردند و از اينكه به مقصد نزديك شده‏ اند بسى شادمان و مسرور بودند 📜 از آنجا نامه‏ اى به يزيد ملعون نوشته و در آن اظهار نمودند كه از كوفه آمده و سرها را با خيل اسيران آورده و اينك منتظر فرمان بوده كه چه روز اسراء را با سرها وارد شهر كنيم. 🏇 قاصد خود را به شهر رساند و همه جا آمد تا به نزد يزيد پليد رسيد، زمانى بود كه آن طاغى با اعيان از بنى اميه مشغول صحبت بود، قاصد از در در آمد و سلام كرد و گفت: چشمت روشن و سرت سلامت، سر دشمنت وارد شد. 📜 پس نامه را به حضار در مجلس نشان داد و گفت: ملاحظه كنيد پسر مرجانه قسى القلب بدون اطلاع و اذن من چه‏ ها كرده، حضار نامه را خواندند و گفتند: كار خوبى نكرده البته قبل از اين نامه ابن زياد يك نامه ديگرى براى يزيد فرستاده بود و او را از كارهاى خود مطلع ساخته بود و يزيد آن را از انظار ديگران مخفى داشته و ابراز نمى‏ نمود و اساسا به حكم آن پليد ابن زياد مخذول اسراء و سرها را به شام فرستاد. 👈🏻 پس از آنكه خبر رسيدن اهل بيت به چهار فرسخى شام به سمع يزيد رسيد امر كرد لشگريان كوفه و شام در همان منزل توقف كنند و اسراء و سرها را مراقبت نمايند تا خبر ثانوى از او به ايشان برسد. 👑 سپس امر كرد برايش تاجى جواهرنشان ساخته و تختى مرصع به سنگ‏هاى قيمتى بسازند و سر كرده‏ها و كد خدايان و بزرگان هر صنف و حرفه‏اى را فرا خواند و به آنها دستور داد كه شهر را در كمال زيبائى زينت كرده و آئين ببندند و تمام اهل شهر را مؤظف و مكلف نمود كه لباس‏هاى زينتى پوشيده و خود را بيارايند. و مردم در كوچه‏ ها و محله‏ ها و خيابان‏ها بطور دسته جمعى رفت و آمد كرده و به هم تبريك و تهنيت بگويند. 🎀 بارى پس از آنكه شهر زينت شد و مراسم آئين‏بندى به اتمام رسيد و تاج و تخت آن پليد آماده گشت روزى را براى ورود اهل بيت و ذرارى بتول اطهر سلام الله عليها تعيين كرد و دستور اكيد داد كه در آن روز خلايق به استقبال رفته و طبل و ساز و شيپور بنوازند و امر كرد كه جارچيان در سطح شهر جار بزنند جماعتى از اهل حجاز عَلَم مخالفت با ما را برافراشتند و به قصد براندازى ما به طرف عراق حركت كردند ولى عامل و والى كوفه عبيدالله بن زياد آنها را كشته و سرهاى ايشان را با زنان و اطفالشان امروز وارد اين شهر مى‏كنند هر كس دوست ما است امروز شادى و خوشحالى بنمايد. 🗡 چون كمتر كسى بود كه از واقع مطلع بوده و علم به شهادت حضرت و اسيرى اهل بيت پيغمبر (صلى الله عليه و آله) داشته باشد بلكه اساسا احدى چنين احتمالى را هم نمى‏داد كه امام (عليه السلام) و اصحاب و فرزندان آن حضرت به چنين بلائى مبتلا شده باشند فقط لشگرى كه از كوفه به شام مى‏آمد و خواص يزيد پليد از واقعه مطلع بودند لاجرم اهل شام جملگى اين طورى پنداشتند كه شخص خارجى و اجنبى از دين بدست عمال تبه كار يزيد ملعون كشته شده از اينرو با شعف دل و سرور كامل خود را براى استقبال و اظهار برائت از اسراء آماده نموده بودند. 🪘لذا از هر گوشه و كنار شهر آواز طبل و نقاره و ساز و دهل بگوش مى‏رسيد بر فراز بام‏ها علم‏ها و بيرق‏هاى رنگارنگ افراشته بودند و بر هر گذرى بساط شراب پهن كرده و انواع و اقسام نغمه‏هاى مغنيان بلند بود دسته دسته، گروه، گروه و فوج، فوج از زن و مرد دست بچه‏ها و كودكان را گرفته و به تماشا آمده بودند خلاصه كلام آنكه داخل شهر و بيرون دروازه شهر شام از جمعيت مردم همچون روز محشر بود صحرا و بيابان از زن و مرد و بچه موج مى‏زد صداى همهمه مردان و زنان و اطفال با صداى دبدبه طبل‏ها و طنطنه كوس‏ها گوش فلك را كر مى‏كرد 👥👤 همه چشم‏ها بطرف كوفه دوخته و منتظر رسيدن كاروان اسراء بودند و ساعت بلكه ثانيه شمارى مى‏كردند كه چه وقت آنها را خواهند ديد و شوق و اشتياق وافر و بى اندازه‏اى داشتند كه سرهاى بريده و بر نيزه زده شده كسانى را كه خارجى به آنها معرفى كرده بودند ببينند. 📕 مقتل الحسين (ع) از مدينه تا مدينه، آيت الله سيد محمد جواد ذهنى تهرانى (ره) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🏰 حكايت سهل بن سعيد شهرزورى از ورود کاروان اسرای آل الله به شهر شام 📚 مرحوم طريحى در كتاب منتخب از سهل بن سعيد شهرزورى نقل نموده كه وى گفت: 🐪 از شهر زور به عزم بيت المقدس بيرون آمدم و خروج من از شهر مصادف شد با ايام قتل حضرت (عليه السلام)، رسيدم به شهر ... 🪅 روز ورودم ديدم در شام غوغاى عظيمى برپا است مشاهده كردم دروازه‏ها همه باز بوده و دكاكين را بسته‏ اند و شهر را آئين بسته مردم فوج فوج با لباسهاى فاخر در كوچه و بازار خندان و شادمان مى‏ گردند و چون به هم مى‏ رسند مبارك باد مى‏ گويند!! 👳🏼‍♂ من از يكى پرسيدم امروز چه خبر است؟ 👤گفت: مگر غريبى؟ 👳🏼‍♂ گفتم: آرى، امروز وارد شده‏ ام. 👤 گفت: شادى مردم براى فاتح شدن يزيد بر خارجى است كه در عراق خروج كرده بود، الحمدلله و المنة كشته شد!! 👳🏼‍♂ گفتم: آن خارجى نامش چيست؟ 👤 گفت: حسين بن على بن ابيطالب عليهم السلام. ✋🏻 گفتم: حسينى كه مادرش فاطمه اطهر دختر پيغمبر (صلى الله عليه و آله) است؟!! 👤 گفت: آرى. 👳🏼‍♂✋🏻 گفتم: انالله و انا اليه راجعون. اين فرح و شادى از براى قتل پسر دختر پيغمبر است، آيا كشتن او شما را بس نبود كه اسم خارجى نيز بر او گذارده‏ ايد؟!! 👤گفت: اى مرد از اين مقوله سخنان بر زبان مياور و بر جان خويش رحم كن زيرا اگر كسى نام حسين را به خوبى ببرد گردنش را مى‏ زنند. 🚩 سهل مى‏ گويد: زبان بستم و دم فرو كشيدم گريان و محزون به دروازه رسيدم ديدم علم‏هاى بسيار از در دروازه وارد شد، پشت سر طبالان با كرنا و طبل شادى وارد شدند به يكديگر مى‏ گفتند: سر را از اين دروازه وارد مى‏ كنند!! 👏🏻 مردم پيش مى‏ دويدند هر قدر به سر مطهر نزديك‏تر مى‏شدند فرح و سرورشان زياده‏ تر مى‏ شد و صدا به هلهله بلند مى‏ كردند. 🌷 در اين اثنا ديدم سر پر نور امام حسين (عليه السلام) پيدا شد نور از لب و دهان آنحضرت ساطع بود مثل صورت نورانى پيغمبر (صلى الله عليه و آله) در نظر من جلوه كرد. 👁 سهل گفت: چون سر منور سلطان مظلومان را به آن وضع بر نيزه ديدم طاقت و تاب از دستم رفت، نتوانستم خوددارى كنم، دو دستى بر صورت خود زدم و گريبان دريدم جامه بر خود پاره كردم صدا به گريه و ناله بلند كردم. ✋🏻 گفتم: اى آه و واويلاه از اين ريش خون آلود آه و وا مصيبتاه از اين صورت غبار آلود،وا كرباه از آن بدنهاى در بيابان افتاده بى غسل و كفن مانده، آه يا رسول الله كجائى سر پسرت حسين (عليه السلام) را ببينى؟! اى پيغمبر خدا كاش مى‏ بودى و مى‏ ديدى دخترانت را چطور بر شتران و ناقه‏ هاى عريان نشانده‏ اند؟! همه با لباسهاى پاره و گريبانهاى دريده سر برهنه مردم نظاره گر تماشاى دختران را مى‏كنند! کجاست على ابن ابيطالب؟! كجاست آن امير بدر و حنين كه پاره‏هاى جگر خود را در ميان دشمن خوار ببيند؟! 👥👤 از اين سخنان عنان گريه را رها كردم هر كه سخنان مرا شنيد بگريه افتاد وليكن از بس كه جمعيت بود كسى بر من برنخورد همه مشغول فرح و عيش و سرور و نشاط خود بودند و صداى خود را بلند داشته. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 ترتيب ورود اسراء و سرهای شهدا به شام 📓 در مقتل ابومخنف آمده كه سرهاى شهداء را از دروازه خيزران وارد كردند سهل مى‏گويد: 👳🏼‍♂ من از جمله مردم بودم كه ديدم نود و نه علم از دروازه وارد شد پس از سرها اسرا وارد شدند سر آقا (عليه السلام) را بر رمح بلندى زده بودند و خولى آن رمح را مى‏كشيد و به آواز بلند مى‏گفت: انا صاحب الرمح الطويل انا صاحب المجد الاصيل، منم آن كسى كه دشمنان يزيد را كشتم و بخون آغشتم!! 🌹 عليا مكرمه ام كلثوم با چشم گريان فرمود: ▪️«اى دشمن خدا فخر مى‏كنى به كشتن كسى كه جبرئيل گهواره جنبان او بوده و ميكائيل ذكر خواب گوينده و اسرافيل بدوش كشنده و اسمش در عرش خدا نوشته جدش خاتم الانبياء بوده و مادرش فاطمه زهراء است و پدرش قاتل مشركين است». 🔥 خولى گفت: اى ام كلثوم حقا كه دختر شجاع و خودت شجاعه مى‏باشى. 👈🏻 سهل گويد سرهاى جوانان را شماره كردم هيجده سر بود بعد از سر امام حسين (عليه السلام) سر على اكبر (عليه السلام) را آوردند پس از او سر عباس بن على (عليه السلام) بر نيزه بود و حامل آن سر قشعم جعفى بود بعد از او سر عون بود نيزه دار سنان بن انس نخعى بود همين نحو سرها را پشت سر هم مى‏كشيدند و مى‏بردند. 🐪 سهل مى‏گويد: پشت سرها اسيران آمدند پيشاپيش آنها زين العابدين (عليه السلام) با تن خسته بر شتر بغير وطاء نشسته و پشت او مخدره بر ناقه سوار كه برقع از خزادكن داشت و هى ناله مى‏كرد و ابتاه وا محمداه وا علياه وا حسناه وا حسيناه وا عباساه وا حمزتاه از روز سياه خود مى‏ناليد. 👁 من نگاه مى‏كردم ناگاه ديدم صيحه بر من زد چنانچه بند دلم گسيخت 👳🏼‍♂✋🏻 پيش رفتم گفتم بى بى براى چه بر من صيحه زدى؟ 🌹 فرمود آخر حيا نمى‏كنى اينقدر به حرم پيغمبر (صلى الله عليه و آله) نظر مى‏نمائى؟!! ✋🏻 من عرض كردم خاتون من چشمم بركنده باد اگر نگاه بريبه به صورت شما كرده باشم. 🌹فرمود كيستى؟ ✋🏻 عرض كردم: سهل بن سعد شهرزورى از جمله غلامان شما و دوستان شمايم. 👳🏼‍♂ رو كردم به امام بيمار (عليه السلام) عرض كردم: ✋🏻 آقا من يكى از موالى و شيعيانم چكنم كاش در كربلا بودم و جان فدا مى‏كردم اكنون فرمايشى داريد بفرمائيد تا اطاعت كنم؟ 🌷 فرمود آيا پول همراه دارى؟ ✋🏻 عرض كردم بلى هزار درهم موجود است. 🌷 فرمود قدرى از آنها را به آن حامل سر بده و بگو قدرى از پيش حرم دورتر ببرد تا مردمان اينقدر بما تماشا نكنند ✋🏻 عرض كردم بچشم... رفتم پول را دادم و برگشتم 🤲🏻 امام بيمار دعاى خير درباره من كرد و اين اشعار را با سوز و گداز مى‏فرمود. ▪️اقاد ذليلا فى دمشق كاننى و جدى رسول الله ▪️فى كل مشهد فياليت امى لم تلدنى ولم اكن ▪️من الزنج عبد غاب عنه نصيره و شيخى ▪️اميرالمومنين وزيره يرانى يزيد فى البلاد اسيره ▪️ما حصل اين كلمات اين است كه اى كاش مرده بودم و روى يزيد را نمى‏ديدم و او مرا اسير خود نمى‏ديد. 📗 مقتل الحسين (ع) از مدينه تا مدينه، آيت الله سيد محمد جواد ذهنى تهرانى (ره) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌹 هدایتگری امام سجاد علیه‌السلام در شام 🌷 حسن عاقبت پیرمرد شامی 🕌 اولین سخن حضرت سجاد علیه السلام بعد از اسارت، در شهر ، آن هنگامی بود که اسرا روی پله های مسجد دمشق ایستاده بودند. 👳🏼‍♂ پیرمردی از اهالی شام نزد آنها آمد و گفت: ✋🏻 «سپاس خدای را که شما را کشت و هلاک کرد. شهرها و روستاها را از آسیب مردان شما آرامش برقرار ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شما مسلط گردانید!!» 🌹 سیدالساجدین علیه السلام به آن پیرمرد فرمودند: ❓«آیا قرآن خوانده ای؟» 👳🏼‍♂ گفت: بلی! 🌹فرمود: «آیا این آیه را می شناسی: {قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛ بگو ای پیامبر! در مقابل ابلاغ رسالت، مزدی از شما نخواستم مگر اینکه خویشانم را دوست بدارید؟} ✋🏻 گفت: آری خوانده ام! 🌹 امام علیه السلام فرمود: «ای پیرمرد! ما همان «قربی» هستیم!» ❓سپس پرسید: آیا این آیه را قرائت کرده ای که خدای سبحان فرموده است: ▪️«و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی؛ ▪️و بدانید هر چیزی که به غنیمت گرفتید، یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و از آن خویشاوندان اوست؟» ✋🏻 گفت: بلی! 🌹امام فرمود: ما همان «ذی القربی» هستیم ای پیرمرد! ❓امام بار دیگر پرسید: آیا این آیه را تلاوت کرده ای: ▪️«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ همانا خدا می خواهد آلودگی را از شما خاندان بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند؟ 👳🏼‍♂✋🏻 پیرمرد پاسخ داد: آری! این آیه را هم خوانده ام. 🌹حضرت سجاد علیه السلام فرمود: ای پیرمرد! ما همان اهل بیتی هستیم که خداوند آیه تطهیر را مخصوص ما قرار داد. 👳🏼‍♂ پیرمرد ساکت شد و از سخنانی که گفته بود، شرمنده و پشیمان شد و با تعجب پرسید: شما را به خدا! شما همان‌هایید؟ 🌹سپس علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: ▪️«بدون هیچ شکی به خدا ما همانها هستیم و به حق جدمان سوگند، ما همان هاییم!» 👳🏼‍♂ با سخنان علیه السلام پیرمرد منقلب شد، شروع به گریه کرد، عمامه اش را به زمین انداخت، سر به آسمان بلند کرد و گفت: 🤲🏻 خدایا! من از دشمنان آل محمد، اعم از جن و انس، بیزارم... 🧔🏼‍♂✋🏻 سپس به امام زین العابدین علیه السلام عرض کرد: آیا راهی برای توبه من هست؟ 🌹امام فرمود: بله! اگر بازگردی، خداوند توبه تو را می پذیرد و تو با ما خواهی بود. ✋🏻 پیرمرد گفت: من توبه می کنم. 🩸هنگامی که خبر گفتگوی امام علیه السلام و پیرمرد به یزید رسید، دستور داد آن پیرمرد را به شهادت رساندند. 📓 ترجمه لهوف سید بن طاووس ۱۷۶. 📓بحار ۴۵/۱۲۹. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🏴 زائر امام حسين عليه السلام ✋🏻 احمد پسر داود مى گويد: همسايه اى داشتم، به نام على پسر محمد، نقل كرد: 🌕 ماهى يك مرتبه از كوفه به زيارت قبر عليه السلام مى رفتم، چون پير شدم و جسمم ناتوان شد، نتوانستم به زيارت امام بروم. 👣 يك بار پاى پياده به راه افتادم، پس از چند روز به زيارت قبر مطهر امام مشرف شدم و سلام كردم و دو ركعت نماز زيارت خواندم و خوابيدم. 🌷 در عالم رؤيا ديدم امام حسين عليه السلام از قبر بيرون آمد و فرمود: ❓اى على! چرا در حق من جفا كردى؟ در صورتى كه تو به من مهربان بودى؟ 👳🏼‍♂✋🏻 عرض كردم: سرورم! جسمم ضعيف شده و پاهايم توان راه رفتن ندارد و احساس مى كنم عمرم به پايان رسيده است و اكنون كه آمده ام چند روز در راه بودم و با سختى بسيار به زيارتت مشرف شدم، دوست دارم روايتى را كه نقل كرده اند از خود شما بشنوم! 🌷 حضرت فرمود: بگو كدام است؟ ✋🏻 عرض كردم: روايت كرده اند؛ كه فرموده ايد: هر كس در حال حياتش مرا زيارت كند، من او را پس از وفاتش زيارت خواهم كرد؟ 🌷 امام عليه السلام فرمود: «بلى من گفته ام، (افزون بر اين) هرگاه ببينم زوار من گرفتار آتش جهنم است، او را از آتش جهنم بيرون مى آورم». (۱) 📚 پی نوشت: ۱. بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۱۶. 📔 داستانهاى بحارالانوار، جلد چهارم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🏴 عزادارى امام حسين در مهد حكومت اموى! 🌴 چگونگی حضور اسیران آل الله در کربلا 🩸پـس از آنكه يزيد دريافـت برنامه قتل حسين برخلاف تصورات قبليش نتوانست محبت اهل بيت را از دلها خـارج كند و نه تـنها حكومت اموى را مستحكم نساخت بلكه با واكنش قـتـل حسين عـليه السلام مـواجه گـرديده و حكومـتـش را مـتزلزل مى بيند در مقام راضی کردن خاطر اهل بيت حسين علیه السلام بر آمد و آنان را در مجلسى خصوصى احضار كرد و گفت: ❓شما دوست داريد در بمانيد و معزز و محترم زندگى كنيد و همواره مـشمول الطاف و جوائز حكومتى باشيد يا به مدينه برگرديد و سه حاجت شما برآورده گردد؟ 🌹اهل بيت گفتند: ما براى عليه السلام عزادارى نكرديم فعلا مى خواهيم عزادارى كنيم! 🏛 يزيد اجازه داد و خانه مجللى در اختيارشان قرار داد و هفت روز در دمشق پايتخت حكومت بنى امـيه به عـزادارى پرداختند، تمام زنان قريشى و هاشمى كه در شام زندگى مى كردند حتـى زنان بنى اميه و خانواده يزيد لباس سياه پوشيدند و در عزا خانه حسينى شركت كردند. (۱) ☑️ نكته: آرى حقيقت آشكار مى شود و از طريق ظلم و گناه هيچكس به هدف نمى رسد. 🐪 مراجعت اهل بيت به مدينه: 🏰 پـس از آنكه مـردم شام خـاندان رسول خـدا را شناخـتـند و مخصوصا سخنرانى امام زين العابدين در مسجد دمشق يزيد و حكومت بنى اميه را به افتضاح كشانيد و انقلاب فكرى در مـردم شام به وجود آورد، يزيد را طلبيد و اظهار داشت: 🔥خدا لعنت كند پسر مـرجانه را بخـدا قـسم اگـر مـن با پـدرت روبرو مـى شدم تـمام پيشنهادات او را مى پـذيرفـتـم و با تـمام قدرت مرگ را از او دور مى ساختم ليكن مقدرات الهى است كه مى بايد انجام گيرد، اكنون هر حاجتى دارى بخواه! 🌹امام زين العابدين فرمود: حاجت اول من آن است كه سر بابايم حسين را به من نشان دهى تا او را ديدار و با او وداع نمايم، دوم آنكه دستور بده آنچه را كه از اموالمان غارت كردند به مـا برگـردانند، سوم آنكه اگر قصد كشتنم دارى كسى را همراه اين زنان بنما تا ايشان را به حرم جدشان برگرداند. 🔥 يزيد گـفـت: سر پـدر را هرگـز نخـواهى ديد و از قـتـل تو گذشتم تو خود آنها را به وطن مى رسانى و به جاى آنچه كه از شما گرفته اند چند برابر به شما خواهم داد. 🌹امـام سجاد فـرمود: چـشم داشتـى به مـال تـو نداريم بلكه در مـيان اين امـوال لباسهائى است كه جده ام فـاطمـه زهرا دخـت رسول خـدا آنرا رشتـه و بافـتـه است و مـخصوصا روسرى و پيراهن و گوشواره هاى فاطمه دختر رسول خدا در آنها است. 💰 يزيد دستور داد آنها را برگردانند و دويست دينار بر آنها افزود كه زين العابدين آنرا ميان فقرا و مساكين تقسيم كرد. 👳🏻‍♂ آنگاه يزيد نعمان بن بشير را كه صحابه رسول خـدا بود مأمور كرد تا وسيله حركت اهل بيت را فراهم نمايد و شخص امينى همراه آنان نموده ايشان را محترمانه به مدينه برساند فرستاده يزيد همراه سى نفر نيرو با اهل بيت حسين عـليه السلام بسوى مـدينه حركت كردند و در مـسير جلودار كاروان اهل بيت بودند و در هر منزلى كه فرود مى آمدند در رفع نيازهاى آنان كوشش داشتند تا وارد مدينه شدند. 🌴 در نزديكى مـدينه فاطمه دختر على عليه السلام به خواهرش زينب عرض ‍ كرد: اين مرد به ما خدمت كرده شايسته است كه از او تقدير كنيم؟ 🌷 زينب فرمود: به خدا قسم چيزى نداريم كه به او بدهيم مگر زيور آلات خود را... من دستبند و گـوشواره ام را بيرون آوردم و خواهرم زينب نيز دستبند و گوشواره خود را بيرون كرد و به نزد او فرستاديم و از كمى آن عذرخواهى نموديم. ✋🏻 دليل گـفـت: اگـر كارم براى دنيا بود به كمـتـر از اين خـوشحال مـى شدم ليكن جز خـدا هدفـى نداشتـم كه بخـاطر خـويشاوندى شما به رسول خدا خدمت كردم و هدايا را به ما برگردانيد. (۲) 🥀 ورود اهل بيت به ميعادگاه عاشقان: 🐫🐪 هنگـامـى كه اهل بيت ابى عبدالله عليه السلام در مسير به سوى مدينه به سرزمين عراق رسيدند به دليل و راهنمـا گـفـتـند: مـا را از طريق ببريد كه در روز عاشورا نتوانستم عزادارى كنيم. 👳🏼‍♂ و چـون به قـتـلگـاه ابى عـبد الله عـليه السلام رسيدند جابر بن عبدالله انصارى و جمـاعتى از بنى هاشم و مردانى از خاندان پيامبر را ملاقات كردند كه براى زيارت حسين بن عـلى عليهماالسلام آمده بودند اين دو گروه در يك زمان وارد كربلا شدند، مردم مدينه كه چشمشان به خاندان ابى عبدالله افتاد صدا را به شيون و زارى بلند كردند، لطمه به صورت مـى زدند و عـزاى حسين را برپـا كردند و آنچـنان عـزاخـانه اى تـشكيل شد كه زنان قبايل نزديك اجتماع كردند و سه روز عزادارى ادامه داشت و پس از آن به قصد مدينه حركت كردند. (۳) 📚 پی نوشت ها: ۱- نفس المهموم ص ۴۵۵. ۲- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۴، نفـس المـهمـوم (بنقل از اخبار الدول، ص ۱۰۹)، ص ۴۶۴ و ۴۷۰ - ارشاد، ص ۲۴۷. ۳- مقتل مقرم ص ۴۵۴ - بحار، ج ۴۵، ص ۱۴۶، نفس المهموم، ص ۴۶۷.
🦋 فرشته ها ملازم زوار ⚜ مفضّل بن عمر نقل كرده كه: حضرت ابوعبداللّه - امام صادق - (ع) فرمودند: 🏴 گويا مى بينم كه فرشتگان با مؤمنين بر سر قبر حضرت حسين بن على (ع) ازدحام كرده اند. ✋🏻راوى مى گويد: عرضه داشتم: آيا مؤمنين فرشته را مى بينند؟ 🌹 حضرت فرمودند: هرگز، هرگز، آنها به خدا قسم ملازم و همراه مؤمنين بودند، حتّى با دست هايشان به صورت هاى آنها مسح مى كشند. 🍎 سپس امام (ع) فرمودند: خداوند منّان هر صبح و شام از طعام بهشت بر زوّار (ع) نازل مى فرمايد و خدمتكاران ايشان فرشتگانند. ▪️هيچ بنده اى از بندگان خداوند حاجتى از حوائج دنيا و آخرت را از خداوند متعال درخواست نمى كنند، مگر آنكه خدا به او عطاء مى فرمايد. ✋🏻 راوى مى گويد: عرض كردم: به خدا قسم اين كرامت مى باشد! 🌹امام (ع) به من فرمودند: اى مفضّل: برايت بيشتر بگويم؟ ✋🏻 عرضه كردم، بلى سرور من! 🕌 حضرت فرمودند: گويا مى بينم تختى از نور را كه گذارده اند و بر روى آن قبّه اى از ياقوت سرخ زده شده كه با جواهرات آن را زينت نموده اند و حضرت امام حسين (ع) بر روى آن تخت نشسته اند و اطراف آن حضرت نود هزار قبه سبز زده اند و مؤمنين آن حضرت را زيارت كرده و بر آن جناب سلام مى دهند. ✨پس خداوند متعال به ايشان مى فرمايد: ▪️اى دوستانم از من سؤال كنيد و بخواهيد، پس زياد اذيّت شديد و خوار و مقهور گرديديد، امروز روزى است كه حاجتى از حاجات دنيا و آخرتتان را از من درخواست نكرده، مگر آنرا روا نمايم. ▪️پس خوردن و آشاميدنشان در بهشت مى باشد، پس به خدا قسم كرامت و احسانى كه زوال نداشته و انتهاء آن را نمى توان درك كرد همين است. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. ترجمه كامل الزيارات، ص ۴۴۳. 📕 داستانهايى از فضيلت زيارت امام حسين (ع)، على ميرخلف زاده 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌘 ۲۳ ماه صفر سالروز وفات حضرت فاطمه بنت اسد مادر گرامی مولا علی علیه السلام تسلیت باد 💚 سوال از ولایت و امامت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام در قبر ⚜ ابوالحسن بدیهی روایت کرد که... یکی از اهل علم به اصحاب خویش گفت: آیا شخصی از صحابه را می‌شناسید که از او روایت نقل شود و به او گفته شود اسد بن عبد مناف؟ ✋🏻 گفت او علی بن ابی‌طالب است که مادرش فاطمه بنت اسد او را به نام پدرش نامگذاری کرد. 🕯 و خبر داد که پیامبر (صلی الله علیه و‌آله‌) وقتی که متولی دفن فاطمه بنت اسد شد، قبل از آن پیراهن خود را به تن فاطمه کرده بود، مردم شنیدند که پیامبر فرمود: «پسرت»! 👥👤 از رسول خدا (صلی الله علیه و‌آله‌) سؤال کردند فرمود: 🌹 از او در مورد پروردگارش سؤال شد و جواب داد؛ در مورد پیامبرش سؤال شد و جواب داد؛ و از امامش سؤال شد و زبانش بند آمد؛ ▪️به او گفتم: 👈🏻 «پسرت، پسرت». 📚 الازمنه والامكنه نویسنده: المرزوقي الأصفهاني، أبو علي، ج ۱، ص ۴۷۳. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq