فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
✨حافظ
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a
خدایا!
به قلب❤️ کوچکم وسعت ده،
تا بتوانم بزرگیت را درک کنم.
و در دریای بزرگی و پاکی
و مهربانی تو غرق شوم...
به بالهایم توانی ده!
تا بتوانم به سوی تو پرواز کنم،
تو که
آشناترین، آشنایی...
#تلنگر
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a
🍃همیشه که نباید بنشینیم و
بدیهایِ زندگیِمان را مرور کنیم
گاهی باید نشست
خوشیها را شمرد،
چای نوشید☕
و پشت کرد به تمامِ نداشتنها
و غصههایی که عمری با آنها زندگی کردیم...
#حس_خوب
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a
حوالی بهار
عمریست در قفسی که خود ساخته ایم، حبسیم
بس است دیگر
بیا...
تا زندهایم در آسمان پریدن را تجربه کنیم.
✨حولحالنابهظهورالحجه
#تلنگر
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a
پـــروانـگـــــی
🍁🍁🍁 مغــرورِدوستداشتنے ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم. وارد دفتر شدم، سلامی به منشی دادم. سرا
🍁🍁🍁
مغــرورِدوستداشتنے
_شما لطف دارین... آخه، یه قرار دارم دیرم میشه.
_خیله خب... پس برو به قرارت برس! دخترم به امید خدا.
_خدانگهدار..
در لحظهی آخر به سمت کوه غرور برگشتمو گفتم:««خدانگهدار.»
_اگر من مزاحم جلستون شدم ... تشریف داشته باشین! من دارم میرم.
_خیر اصلا اینطور نیست... شما راحت باشین.
_خواهش میکنم خدانگهدار.
از مطب بیرون اومدم به پروندم نگاهی انداختم، نفس عمیقی کشیدم.
بالاخره راحت شدم.
سوار ماشین شدم یه ماشین از پشت خیلی نزدیک ماشینم پارک کرده بود به هر سختی بود از پارک خارج شدم اما در حین خارج شدن چراغ ماشین جلوییم یه کوچولو شکست، زیاد نه هاااا فقط یه کوچولو.
از یه طرف نمیتونستم بدون اینکه رانندهی ماشینو ببینم، برم از طرف دیگه بیتا از بس زنگ میزد... دیوونم کرد.
روی یک برگه شمارمو نوشتم و بعد از توضیح روی شیشهی جلویی ماشین که یک پورشهی مشکی رنگ بود، گذاشتم.
امیدوارم این کاغذ یادداشت رو ببینه.
از دور دستی برای بیتا و بقیهی بچهها تکون دادم.
با همشون سلام و احوالپرسی گرمی کردم و دور هم نشستیم...همه بچههای کلاس خودمون بودن.
سارا متاهل، اسم شوهرش حمید که من شناختی رو شوهرش ندارم؛ چون از بچه های دانشگاه نیست،
مبینا، مجرد حسابی شوخ،
باران متاهل که شوهرشم از بچههای دانشگاه خودمونه و البته حسابی غیرتی و در مقابل مهربون و آخرین نفر بیتا که نیازی به توضیح نداره...
#پارت_160
#ادامه_دارد..
🍁🍁🍁🍁
لبخند زدن؛
بهترین راه
برای مواجه شدن با هر مشکلی،
برای از بین بردن هر ترسی،
و برای پنهان کردن هر درد و رنجی است.
#تجربه
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a
"این داستان عشق مثل مخملک است
مرضی است که همه باید بگیرند،
وقتی گرفتی، خیالت راحت میشود. "
✨لئو_تولستوی
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a
"اين جا كسیست پنهان؛
همچون خيال در دل ...!"
✨مولانا
🍃🌸کانال پروانگی👇
https://eitaa.com/joinchat/1501364478C8d20a8595a