eitaa logo
| پـٰاتـوق‌مهدویـون |
1.9هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
187 فایل
بی‌توآوارم‌‌و‌بر‌‌خویش‌‌فروریخته‌‌ام ای‌همه‌‌سقف‌و‌ستون‌و‌همه‌آبادی‌من(:🌿 . [ وقف لبخند آسیدمهدی💚 ] . _سعی داریم مفید باشیم! .. گوش شنوای حرفاتون🌚 : https://daigo.ir/secret/1796928
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صَـــل الله و عَــلــیـک یـہ سَـلام کـہ مـیـدَم رو بـہ حَـرَم بـہ حَــرَم مـیـرسـہ پـاۍ دِلَـم بــہ حَـرَم مـیـرسـہ پـاۍ دِلَــم😍 @Patoghemahdaviyoon|•^
27.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الحمدلله الذی خلق الحسیــــــــــــــــن @Patoghemahdaviyoon💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد با سعادت ارباب عالمین حضࢪت‌ اباعبدالله‌الحسین‌(؏) برتمام شیعیان مبارڪ🍃🌺 ⌈.💐 @Patoghemahdaviyoon•.⌋
... ♥️| • • مهریہ ما یك جلد کلام الله مجید بود 📖 و یك سکہ طلآ سکہ را کہ بعد عقد بخشیدم 🙂 اما آن یڪ جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خـرید و در صفحہ اولش اینطور نوشت✍🏻: امید بہ این است کہ این کتاب اساس حرکت مشترکِ مآ باشد و نہ چیز دیگر ؛ کہ همہ چیز فنا پذیر است جز این کتاب 🍃 حالا هر چند وقت یکبار وقتے خستگے بر من غلبہ مےکند این نوشتہ ها را مےخوانم و آرام مےگیرم..♥️ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷 @Patoghemahdaviyoon 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ ‌ ❤️☘ •|آلوده ایم، حضرٺ باران ظهور ڪن •|آقا تورا قسم بہ شهیدان ظهور ڪن •|گاهے دلم براے شما تنگ مےشود •|پیداترین ستاره‌ے پنهان ظهور ڪن ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💚کپی‌با ۲صلوات‌ مجاز‌است @Patoghemahdaviyoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طنزسیدرضانریمانےمخصوص‌مجردا..😅 اگر زنشـون نمیدۍ لاقعأ بفرستشـون بشن..😂🍃 💙
+حال‌خوبت‌روپخش‌کن حال‌بدت‌رونگہ‌داربرای‌خودت این‌وظیفہ‌ست امااگہ‌توباحال‌بدت،حال‌دیگران‌رو خوب‌ڪردی مصداق‌جوانمردیہ!:)
محب‌ارباب‌چرا‌نارحتۍ🧐 شب‌عیده‌هاااااااا😄 خوشحال‌باش😉 ازارباب‌بخواه‌کمکت‌کنہ☺️
یه‌مولودۍ‌گوش‌ڪنیم😃🎉🎊🎈
خیالِ‌خوبِ‌تو لبخندمےشودبہ‌لبم... وگرنہ‌این‌دلِ‌دیوانہ‌غصہ‌هادارد💔 💛🌿 @Patoghemahdaviyoon
دو برادر بودند👱‍♂👨 كه يكي از آنها معتاد🚬 و ديگري مردي موفق💫 بود. ✨🌈 براي همه معما بود🤔 که چرا اين دو برادر👨👱‍♂ كه هر دو در يك خانواده🏠 و با يك شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتي متفاوت داشته اند؟ از برادرِ معتاد،🚬 علت را پرسيدند.؟؟!!! پاسخ داد: علت اصلي شكست من،🕳 پدرم بوده است.👴 او هم يك معتاد بود.🚬 خانواده اش را كتك مي زد👊🏻 و زندگي بدي داشت.❌ چه توقعي از من داريد؟😒 من هم مانند او شده ام.😓 از برادر موفق💫 دليل موفقيتش را پرسيدند.؟؟!!! در كمال ناباوري😯 او گفت::) علت موفقيت من پدرم است.!👴 من رفتار زشت و ناپسند پدرم👊🏻 با خانواده و زندگي اش🏠 را مي ديدم👀👁 و سعي كردم💪🏻 كه از آن رفتارها درس بگيرم📝 و كارهاي شايسته اي✅ جايگزين آن ها كنم.😌 💠طرز نگاه👀 هر کس به زندگی،🎆 دنیای او را می سازد...🌏 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @Patoghemahdaviyoon ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
| پـٰاتـوق‌مهدویـون |
عـــاشقــــان وقــــــت نمـــــاز اســــت اذان میــــــــــگوینـــــد🍃🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درعجبم‌از‌کسانی‌که‌هزاران‌گناه‌وحق‌‌الناس می‌کنند‌ولی‌معتقدند‌یک‌قطره‌اشک‌برای‌ حسین‌ضامن‌بهشت‌آنها است. ‹شھیدچمران›
بیابان هم که باشـے حسین؏ آبادت می کند ؛ مثل کربلا !
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادٺ امام حسیݩ﴿؏﴾🎉🎊
به وقت رمان 🌺
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 ❤️ 🍃 دستامو گزاشتم روے چشمامو بلند بلند زار زدم... زار زدم از بے ڪسے..؛ از غریبے..؛ یڪدفعہ انگار ے نفر صِدام زد... نمےدونم ڪے بود..! ولے می‌دونم خیلے وقتا صِدام میڪرد و جوابشو نمےدادم... گوشمو سپردم بہ حرفاش و رفتم دنبال صداش..،دنبال صداے اذان! رفتم تا رسیدم بہ ے مأمن! به ے مأوا! یہ دنیاے دیگہ... دستامو دوختم به پنجره های ضریح؛ اشڪ بـے امون از چشمام جارے میشد... _سلام! شناختمت..، چرا دوباره صِدام ڪردے؟! دیدے ڪہ تو بی وفایی ڪم نذاشتم..! دیگہ روم نمیشه سرمو جلوت بالا بیارم... دیگہ روم نمیشہ صدات ڪنم،جناب~خ-دال-الف~ ! حالا ڪہ آوردیم مهمونے؛ چرا اینجا؟! چرا امامزاده بچگیام؟! چرا همونجایی ڪہ وقتے بچہ بودم چادر گل گلیمو سر میڪردم و با مامان بزرگم میومدم..؟! چرا همون امام زاده اے ڪہ مامانم تو حیاطش خوابیده؟! شرم میکنم صدات ڪنم... ولی حالا ڪہ صِدام ڪردے بزار منم بگم... •°خداااا°•... چرا اینجا؟! 🍁به قلم بانو ح.جیم♡ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 ❤️ 🍃 *°•°*°•°*°•°*°•°*°•°*°•°*°•°*°•°*°•°*°•°* سریع بنداے کتونیمو بستمو داد زدم«مامان من میرم بیرون،زود برمےگردم خدافظ.» مامان داد زد«ڪجااا؟!» جوابشو ندادم در خونہ رو بستم رفتم سر ڪوچہ، در ماشین رو باز ڪردم نشستم صندلی جلو؛ افشین گفت«ڪجا بودی تا حالا؟!» _من بہ بچہ ها گفتہ بودم بوستان لالہ قرار نذارن حالا ڪہ گذاشتنو تو قبول ڪردے بیاے دنبالم دیگہ منت نذار،باشه؟!.. فرمونو چرخوند و گفت «باشہ بابا! اعصاب نداریا...» در داشبوردو باز ڪردمو گفتم«باشہ من اصن بی اعصاب...» اسپرے رو برداشتم و خالے ڪردم رو لباسم! _اوهوے علامہ اون مردونس! شڪلڪ در آوردم و گفتم « نه بابا!نمیدونستم!! ول ڪن...» گذاشتمش تو داشبورد و درشو بستم،رسیدیم نزدیڪ بوستان... ستاره و هستے و دنیا، من و افشین و شایان و شاهرخ؛ همون جمعے ڪہ دوس داشتم! بیشتر از این دور هم جمع می‌شدیم لوس بازے میشد تَهِشَم ختم میشد به دعوا...! دیدم نشستن رو زمین و قلیون چاق ڪردن..! گفتم«سلام!» ستاره گفت«بہ بہ! شازده ڪوچولو!قدم رنجہ فرمودی..!» ریزخندیدم و گفتم «دختر بو دماغ سوختہ میاد! زیرشو ڪم ڪن..!» شاهرخ گفت«نمیڪشے؟!» _من ڪِے ڪشیدم ڪہ بخواد بار دومم باشہ؟! 🍁به قلم بانو ح.جیم♡ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃