پرسمان #روایی
💢رفع قلم💢
آيا حديث رفع قلم در مورد نهم ربيع صحت دارد❓؟
@Porseman_channel
✅پاسخ
1️⃣اولا:
مستند اين مطلب روايتي در كتاب بحارالانوار ج31 ص125 مي باشد.
از نظر سندي ضعيف بوده و در كتب منابع حديثي متقدم وجود ندارد و كتاب بحارالانواركه كتاب متاخر و از جوامع روايي است نه منابع روايي؛ ذكر كرده است.
پس از نظر سندي صحيح السند نمي باشد و در كتب معتبر و منابع اوليه ذكر نشده است...
2️⃣ثانيا:
اينكه بگوييم روز نهم ربيع روز آزادي است و قلم نوشتن گناه برداشته شده ..هيچ محققي از اين حديث چنين برداشتي نكرده است.
چرا كه مخالف نص صريح قرآن و روايات مي باشد...
ضمنا در همان روايت اين روز به عنوان روز تزكيه و دوري از گناه و توبه و انابه و عبادت ذكر شده است.كه با رفع قلم به آن معنا منافات دارد...
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆
اگر ما بخواهيم اين روايت را حمل بر صحت كنيم و دنبال معنا و تفسير درست باشيم بايد بگوييم طبق روايات در ايام ديگر كه مهلت نوشته شدن گناهان براي مومنان هفت ساعت است و بعد از هفت ساعت گناه نوشته ميشود و هفت ساعت مهلتي براي توبه است تا در نامه عمل گناه نوشته نشود.
📕الكافي ج2 ص437
در نهم ربيع الاول كه آغار امامت قطب عالم امكان است.و روز عيد است و مبارك و با عظمت است؛ اين مدت به سه روز افزايش مي يابدو مهلت زيادي داده ميشود...تا شخص در صورت گناه مهلت و فرصت بيشتر براي توبه بيابد.و نامه عملش گناه نوشته نشود...
پس حديث مذكور برفرض صحت سندي هيچ دلالت و بلكه اشاره اي به آزادي گناه وفحاشي و ناسزاگويي و...ندارد و به نظر مراجع تقليد اين اعمال جايز نمي باشند....
@Porseman_channel
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁
پرسمان #احکام
💢حکم استفاده از ماهواره💢
@Porseman_channel
امام : اگر منافع حرام و نامشروع آن بيش از منافع حلال آن باشد- به گونهاى كه منافع حلال بسيار نادر گردد- خريد و فروش آن جايز نيست و اگر قانونى در اين زمينه وجود دارد بايد مراعات گردد.
آيةاللَّه بهجت: با توجه به اينكه استفاده از منافع حرام و نامشروع آن، بيش از منافع حلال است- به گونهاى كه استفاده منافع مشروع آن بسيار نادر است- خريد و فروش آن جايز نيست.
آيات عظام تبريزى و فاضل: خريد وفروش آن درصورتىكه به منظور استفاده حرام نباشد، اشكال ندارد. [و اگر قانونى در اين زمينه وجود دارد] بايد بر طبق آن عمل شود.
آيات عظام خامنه اى و مكارم: دستگاه مذكور، هر چند از آلات مشترك است كه قابليت استفاده حلال را دارد؛ ولى چون غالباً از آن بهرهبردارى حرام مىشود و افزون بر اين بهرهگيرى از آن در خانه، مفاسد ديگرى را هم در بر دارد، بنابراين خريد و استفاده از آن در خانه جايز نيست، مگر براى كسى كه اطمينان دارد از آن استفاده حرام نمىكند و نصب آن در خانه نيز مفسده ديگرى در بر ندارد و اگر قانونى در اين زمينه وجود دارد، بايد رعايت شود.
آيةاللَّه سيستانى: خريد و فروش آن جايز نيست؛ مگر در صورتى كه اطمينان پيدا كند كه خود و يا ديگران از آن استفاده حرام نمىكنند.
آيةاللَّه صافى: خريد و فروش و استفاده مشروع از آن، در صورتى كه مجتهد جامع شرايط به ملاحظه مصالح مهمهاى آن را ممنوع نكرده باشد، اشكال ندارد.
@Porseman_channel
پرسمان #تاریخی
💢ابو لؤلو شیعه بوده؟ غرضش از کشتن خلیفه دوم چه بود؟💢
@Porseman_channel
درباره قتل خلیفه آنچه به صراحت در تاریخ گزارش شده حکایت از آن دارد که این مسئله صرفا مربوط به عمر و ابو لؤلؤ - فیروز - بوده و انگیزه آن این احساس قاتل بوده که در حق او سختگیری شده و پول زیادی از وی دریافت می شده است او در این باره به عمر شکایت کرد, اما خلیفه گفت : در قیاس با توان و مهارت او و طبعا درآمد او مقدار پولی که از او گرفته می شود زیاد نیست , چندی بعد از آن حادثه ترور رخ داد.
مسعودی کیفیت واقعه را چنین گزارش می کند:
عمر اجازه ورود عجمان را به مدینه نمی داد. مغیره به او نوشت : من غلامی دارم که نقاش , آهنگر و نجار بوده و به کار مردم مدینه می آید اگر اجازه دهی او را نزد تو بفرستم و به وی اجازه داد و ابو لؤلؤ به مدینه آمد. مغیره برای هر روز دو درهم از او می گرفت. زمانی ابو لؤلؤ نزد عمر آمد و از زیادی خراج خود شکایت کرد. عمر گفت: چه کاری انجام می دهی؟ ابو لؤلؤ کارهای نقاشی و نجاری و آهنگری خود را شرح داد. عمر گفت: با توجه به کارهایی که انجام می دهی خراج تو زیاد نیست. پس از چندی عمر از وی خواست تا یک آسیاب بادی بسازد. او گفت: برای وی آسیابی خواهد ساخت که همه از آن سخن بگویند. عمر از این سخن بوی تهدید شنید اما به چیزی نگفت . پس از آن بود که عمر را صبح گاهان در یکی از زوایای مسجد به قتل رساند. او دوازده نفر دیگر را نیز مجروح کرد که شش تن آنها مردند بعد از آن خود را با خنجر به قتل رساند. عمر در روزهای پایانی عمر که مجروح افتاده بود, گویا از زندگی دنیای خود چندان رضایتی نداشت . او مرتب می گفت : ((یا لیتنی لم ائک شیئا لیت لم تلدنی امی , لیت کنت نسیا منسیا یا لیتنی کنت حائکا اعیش من عمل یدی ; ای کاش من هیچ بودم ای کاش مادرم مرا نزاییده بود, ای کاش من به فراموشی سپرده شده بودم ای کاش بافنده بودم و از دست رنج خود زندگی می کردم )), (تاریخ خلفا, تاریخ سیاسی اسلام , ج 2, ص 102 و 103, جعفریان , نشر الهادی ).
ابولؤلؤ اهل نهاوند بود که به اسارت رومیان در آمد و مسلمانان در نبرد با روم او را اسیر کردند. (تاریخ طبری (8جلدی) ج3 ص221)البته شاید خراسانی بودن او همانند کاشانی بودنش به دلیل بنای یادبودی است که در یکی از شهرهای خراسان وجود داشته است و یکی از سفرنامه نویسان به آن اشاره می کند.(سفرنامه خانلر خان اعتصام الملک ص135، حماسه کویر ج2 ص794(نشر خرم قم))
اینکه گفته شده خرده حساب شخصی با خلیفه دوم داشته درست است. مورخان گویند: خلیفه دوم از ورود غیر عرب ها به مدینه جلوگیری می کرد. اما وقتی مغیره بن شعبه که ابولؤلؤ را به غلامی گرفته بود از هنر و مهارت ابولؤلؤ نزد خلیفه سخن گفت عمر با آوردن این غلام به مدینه موافقت کرد. اما چون مالیات سنگین مغیره بر دوش ابولؤلؤ سنگینی کرد نزد خلیفه آمده شکایت کرد. عمر گفت با مهارت هائی که تو داری چنین مالیاتی زیاد نیست. سپس از ابولؤلؤ خواست برایش آسیابی بسازد. فیروز ایرانی که از بی توجهی خلیفه به شکایتش ناراحت بود گفت آسیابی بسازم که همه از آن تعریف کنند. چند روز بعد با خنجری دو سر عمر را مجروح کرد و پس از آنکه فرار کرد و افرادی را کشته و مجروح نمود بر روی او گلیمی انداختند و فیروز ابولؤلؤ که راه را بسته دید خودکشی کرد.(انساب الاشراف (13 جلدی) ج10 صفحات 414 و423، مروج الذهب ج2/320)
ابولؤلؤ ارتباطی با حضرت علی ع نداشته و اساسا مسلمان بودن او منتفی است چه رسد به آنکه او را شیعه بدانیم. البته درباره ارتباط او با علی علیه السلام یا احتمال تشیع وی مطالبی گفته شده(ر.ک: ارشاد القلوب دیلمی ج2 ص285، مشارق الانوار ص79، مدینه المعاجز بحرانی چ2 ص44، کامل شیخ بهائی ج2 ص105 و 111) که صحیح نیست.
اینکه می گویند آن حضرت در کنار خانه نشسته بود و ابولؤلؤ را دید و او را با اسب و دلدل فراری داد و با طی الارض به کاشان فرستاد ساخته قرن هفتم به بعد است چون در متون اولیه از آن خبری نیست. دلایل دیگر مانند اینکه برخی او را با استغفار و ترحم نام برده اند(برخی می گوید دعای حضرت زهرا مستجاب شد و عمر به دست قاتل رحمت الله علیه کشته شد ،این مطلب مستند علمی ندارد و هیچ دلیل بر تشیع شخص نمی شود. همچنین ر.ک: ریاض العلماء (چاپ کتابخانه آیت الله نجفی ج4 ص378 و الهدایه الکبری (موسسه البلاغ بیروت) ص162){دلیل تشیع یا ارتباطش با اهل بیت نمی شود و چه بسا مستند آن حدیث مجعول رفع القلم است. علاوه بر اینها اگر امیرالمؤمنین قصد حذف رقیب را داشت وقتی درباره رفتن به عراق و جبهه جنگ با امام مشورت کرد نمی فرمود بهتر است در مدینه بمانی و از دور رزمندگان را هدایت کنی.(نهج البلاغه)بنابر این می توان گفت کشتن خلیفه روش مورد تایید امام علی نبوده و هیچ گونه همکاری و دستوری در این باره نداشته است. چنان که درباره قتل عثمان نیز روش امام علی این چنین بوده است.
@Porseman_cha
💢قبر فیروز در کاشان💢
❔شنیدم که فردی به نام #ابولؤلؤ که در کاشان دفن است قاتل عمربن خطاب بوده و بعد از قتل او نزد امیرالمومنین رفته و ایشان به ابولؤلؤ میگویند به #کاشان برو که دوستاران من آنجایند ❗️❗️
@Porseman_channel
💠#پاسخ💠
👌نام قاتل عمر بن خطاب در میان پارسی زبانان به پیروز #نهاوندی و یا « بابا شجاع الدین » می باشد لکن در میان عرب زبانان به فیروز ایرانی مشهور بوده و به سبب داشتن دختری به نام « #لولوه » با کنیه « ابو لولو » شهرت یافته است .
❕او ابتدا در جنگ میان ایرانیان و رومیان به اسارت رومیان و بعد ها در جنگ رومیان با مسلمانان به اسارت مسلمانان در آمده و در سال 21 هجری به عنوان سهم غنیمت جنگی به غلامی #مغیره بن شعبه در آمده است .
📚تاریخ طبری ج2 ص529
📚الکامل فی التاریخ ج2 ص419
👌او پس از آشنایی با اسلام ، به اسلام گروید و مسلمان شد چنان که بدر الدین #عینی می نویسد ؛
« عمر بن خطاب را شخص قوی و زور مندی فیروز نام با کنیه ابو لولو که غلام مغیره بن شعبه بود و ادعای اسلام داشت به قتل رساند »
📚عمده القاری ج8 ص229
👌کیفیت کشتن عمر توسط #ابولولو را چنین نوشته اند ؛
❕ روزى ابو لولو عمر را در بازار دید و از مغیره شکایت کرد و گفت به فریاد من برس مغیره بر من سخت مى گیرد و در هر روز دو درهم از من باج مى خواهد.
❔عمر پرسید: چه کارهایى مى دانى؟ ابو لولو گفت: نجارى، آهنگرى و نقاشى. عمر گفت: این مقدار در مقابل هنر های تو زیاد نیست، شنیده ام که تو آسیاب هم می توانی بسازی که با باد بچرخد. ابو لولو گفت: آری.
عمر گفت: براى من آسیابى بادى بساز.
👌ابو لولو چون دید عمر به مشکلاتش توجهی نکرد، گفت: باشد، آسیابى برایت خواهم ساخت که مردم مشرق و مغرب از آن سخن گویند، و از نزد وی برفت.
عمر گفت: این برده مرا تهدید کرد، کاش او را مى کشتم.
آن گاه بامداد روز بعد ابولولو به مسجد رفت. چون صف ها بسته شد، و مردم تکبیره الاحرام نمازرا بستند ابو لولو از صف خارج شد و با خنجرى که داشت عمر را شش ضربه زد و آخرین آنها در زیر ناف او بزد و فرار کرد.
❕عمر بر زمین افتاد. مردم دورش جمع شدند و نزدیک بود که نمازقضا شود تا این که گوینده اى گفت: بندگان خدا، نمازرا دریابید، خورشید بر آمد. آن گاه عبد الرحمان بن عوف به جاى عمر به نمازایستاد و عمر را به خانه اش بردند.
📚مصنف عبد الرزاق ، ج 5 ص754
📚مسند ابی یعلی ج5 ص116
📚صحیح ابن حبان ج15 ص332
👌علمای اهل سنت نوشته اند که مردم مدینه ابو لولو را #محاصره کردند و او وقتی دید که راهی برای فرار ندارد خود کشی کرد .
📚الاستیعاب ج3 ص1153
❕عبید الله فرزند عمر به #تقاص خون پدرش دختر خردسال ابو لولو و هرمز ایرانی و جفینه از نزدیکان ابولولو را کشت .
📚مصنف عبد الرزاق ج5 ص479
👌شیخ عباس #قمی به عنوان یک نقل و احتمال می نویسد ؛
« ابولولو فرار کرد از راه و بیراه و خود را به #کاشان ایران رساند و آنجا بود تا از دنیا رفت ، در بیرون کاشان قبری را به او نسبت می دهند و او را بابا شجاع الدین گویند »
📚وقائع الایام ص206
👌در نقل علمای شیعه آمده است که ابولولو ، از #مومنین به اهل بیت بوده است که از ایمان بالایی نیز برخوردار بوده است .
❕در کتاب مستدرک سفینه البحار چنین آمده است ؛
« فیروز ابو لولو که به بابا شجاع الدین لقب گرفته ، اصالتا اهل شهر #نهاوند ایران است و او قاتل عمر بن خطاب است ، او از شخصیت های بزرگ و مجاهدان در راه اسلام و بلکه از یاران #مخلص امیر مومنان است ، برادری داشته به نام ذکوان و برادر زاده ای به نام عبدالله که در علم حساب ، نحو ، شعر ، حدیث ، فقه سر آمد زمان بوده است »
📚مستدرک سفینه البحار ج9 ص214
❕اما این که علی علیه السلام ، ابو لولو را برای فرار به کاشان ، یاری داده است ، بر این مطلب #مستندی نیافتیم.
@Porseman_channel
پرسمان #اعتقادی
💢دیدگاه اسلام در مورد شعر و شاعرى چیست؟💢
@Porseman_channel
ارزیابى اسلام در مورد شعر و شاعرى روى «هدف ها»، «جهت گیرى ها» و «نتیجه ها» است، به گفته امیرمومنان على(علیه السلام) هنگامى که گروهى از یارانش در یکى از شب هاى ماه مبارک «رمضان» به هنگام افطار، سخن به شعر و شاعران کشیدند، آنها را مخاطب ساخته فرمود:
«اِعْلَمُوا اَنَّ مِلاکَ اَمْرِکُمْ الدِّیْنُ، وَ عِصْمَتَکُمْ التَّقْوى، وَ زِیْنَتَکُمْ الاَدَبُ، وَ حُصُونَ اَعْراضِکُمْ الحِلْمُ»؛ (بدانید ملاک کار شما دین است، و مایه حفظ شما تقوااست، زینت شما ادب و دژهاى محکم آبروى شما، حلمو بردبارى است).(1)
اشاره به این که شعر، وسیله اى است و معیار ارزیابى آن هدفى است که شعر در راه آن به کار گرفته مى شود.
اما متاسفانه در طول تاریخ ادبیات اقوام و ملل جهان، از شعر سوء استفاده فراوان شده است، و این ذوق لطیف الهى در محیط هاى آلوده آنچنان به ننگ کشیده شده است که گاه از موثرترین عوامل فساد و تخریب بوده است.
مخصوصاً در عصر جاهلیتکه دوران انحطاط فکرى و اخلاقى قوم عرب بود، «شعر»، «شراب» و «غارت» همواره در کنار هم قرار داشتند!.
ولى چه کسى مى تواند این حقیقت را انکار کند که اشعار سازنده و هدفدار در طول تاریخ، حماسه هاى فراوان آفریده است، و گاه قوم و ملتى را در برابر دشمنان خونخوار و ستمگر آنچنان بسیج کرده که بى پروا از همه چیز، بر صف دشمن زده و قلب او را شکافته اند.
در دورانى که شاهد و ناظر بارور شدن انقلاب اسلامى بودیم، با چشم خود دیدیم که: اشعار موزون و شعارهایى که در قالب شعر ریخته مى شد، چه شور و هیجان و جنبشى مى آفرید، و چگونه خون ها را در رگ ها به جوش مى آورد، و صفوف انسان ها را به خروش وامى داشت؟
و چگونه این اشعار کوتاه و ساده، اما حماسى و هیجان انگیز لرزه بر اندام دشمن مى انداخت، و پایه هاى کاخشان را متزلزل مى ساخت.(2)
و نیز چه کسى مى تواند انکار کند که گاه یک شعر اخلاقى آنچنان در اعماق جان انسان نفوذ مى کند که یک کتاب بزرگ و پر محتوا کار آن را انجام نمى دهد.
آرى، همان گونه که در حدیثمعروف از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده: «اِنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِکْمَهً، وَ اِنَّ مِنَ الْبَیَانِ لَسِحْر»؛ (بعضى از اشعار، حکمتاست، و پاره اى از سخنان، سحر)! گاهى اشعار غوغا به پا مى کند.(3)
گاه، کلمات موزون شاعرانه، برندگى شمشیر، و نفوذ تیر را در قلب دشمن دارد، چنان که در حدیثى از پیامبر اسلام(صلى اللهعلیه وآله) مى خوانیم که در مورد چنین اشعارى فرمود: «وَ الَّذِى نَفْسُ مُحَمَّد بِیَدِهِ فَکَاَنَّما تَنْضَهُونَهُمْ بِالْنَّبْلِ!»؛
(به آن کسى که جان محمّد(صلى اللهعلیه وآله) در دست قدرت او است، با این اشعار، گویى تیرهایى به سوى آنها پرتاب مى کنید)!.(4)
این سخن را آنجا فرمود: که دشمن با اشعار هجو آمیزش، براى تضعیف روحیه مسلمانان تلاش مى کرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور داد: در مذمت آنان و تقویت روحیه مومنین، شعر بسرایند.
و در مورد یکى از شعراى مدافع اسلامفرمود: «اُهْجُهُمْ فَاِنَّ جَبْرَیِیْلَ مَعَکَ!»؛ (آنها را هجو کن که جبرییل با تو است).(5)
مخصوصاً هنگامى که «کعب بن مالک» شاعر با ایمانى که در تقویت اسلامشعر مى سرود، از پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) پرسید: یا رسول اللّه درباره شعر، این آیات مذمت آمیز نازل شده، چه کنم؟ فرمود:
«اِنَّ الْمُوْمِنَ یُجاهِدَ بِنَفْسِهِ وَ سَیْفِهِ وَ لِسانِهِ»؛ (مومن با جان، شمشیر و زبانش در راه خداجهاد مى کند).(6)
از ایمه اهلبیت(علیهم السلام) نیز توصیف فراوانى درباره اشعار و شعراى با هدف، و دعا در حق آنان، و جایزه فراوان به آنها، رسیده است که اگر بخواهیم به نقل آنها بپردازیم سخن به درازا مى کشد.
ولى افسوس که در طول تاریخ، گروهى این هنر بزرگ و ذوق لطیف ملکوتى را که از زیباترین مظاهر آفرینش است آلوده کرده اند، و از اوج آسمان به حضیض مادیگرى سقوطش دادند، آن قدر دروغگفتند که ضرب المثل معروف: «اَحْسَنُهُ اَکْذَبُهُ»؛ (بهترین شعر دروغترین آن است) به وجود آمد.
گاه آن را در خدمت ظالمان و جباران درآوردند و به خاطر صله ناچیزى آنچنان تملق و چاپلوسى کردند که نُه کرسى فلک را اندیشه آنان به زیر پاى نهاد، «تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند»!.
و گاه در وصف عیش، شراب، رسوایى و ننگ آن قدر پیش رفتند که قلم از ذکر آن شرم دارد.
گاه آتش جنگ هایى با اشعار خود برافروختند، و انسان ها را براى غارت و کشتار به جان هم انداختند و صفحه زمین را از خون بى گناهان رنگین ساختند.
ولى در مقابل، شعراى با ایمانو پر همتى بودند که باج به فلک نمى دادند، و این قریحه ملکوتى را در طریق آزادگى انسان ها، پاکى و تقوا، و مبارزه با دزدان و غارتگران و جباران به کار گرفتند و به اوج افتخار رسیدند.
گاهى در دفاع از حق، اشعارى گفتند که: با هر بیتى، بیتى در جنّت براى خود خریدند.(7
)
و گاه در دوران هاى خفقان بارى که حکام بیدادگر همچون «بنى امیه» و «بنى عباس»، نفس ها را در سینه ها حبس کرده بودند با گفتن قصیده اى همچون قصیده «مدارس آیات» قلب ها را جلا دادند، و پرده هاى دروغو تزویر را کنار زدند، گویى روح القدس این اشعار را بر زبان آنها جارى مى ساخت.(8)
و گاه براى ایجاد حرکت در توده هاى رنجدیده که احساس حقارت مى کردند اشعارى مى سرودند و شور و حماسه و هیجان مى آفریدند.
و قرآندرباره اینها مى گوید: «اِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُو».
جالب این که: این گروه از شاعران، گاهى چنان آثار جاودانه اى از خود به یادگار گذاشتند که پیشوایان بزرگ اسلام، طبق بعضى از روایات، مردم را به حفظ اشعار آنها توصیه مى فرمودند، چنان که درباره اشعار «عبدى» از «امام صادق»(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «یا مَعْشَرَ الشِّیْعَهِ عَلِّمُوا اَوْلادَکُمْ شِعْرَ الْعَبْدِى، فَاِنَّهُ عَلى دِیْنِ اللّه»؛
(اى شیعیان! به فرزندان خود، اشعار عبدى را بیاموزید که او بر دین خدااست).(9)، (10)
(1). «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد»، جلد 20، صفحه 461.
(2). مراجعه به روزنامه ايام انقلاب سال 1357 و خواندن شعار و اشعار مردم در آن روز بازگو كننده گفته بالا است.
شعارهائى از قبيل:«مسلمان به پا خيز، برادرت كشته شد»،«ما مسلح به اللَّه اكبريم، بر صف دشمنان حمله مى بريم» يا«خمينى اى امام!، اى مجاهد اى مظهر شرف!» يا «كاخت كنم زير و زبر يابن مرجانه» نمونه هائى از آنها است.
(3). اين حديث را گروه زيادى از دانشمندان اسلام اعم از شيعه و اهل تسنن در كتابهاى خود آوردهاند(به كتاب «الغدير»، جلد 2، صفحه 9، مراجعه فرمائيد).
(4). «مسند احمد»، جلد 3، صفحه 460.
(5). «مسند احمد»، جلد 4، صفحه 299.
(6). تفسير«قرطبى»، جلد 7، صفحه 4869.
(7). از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: «مَنْ قالَ فِيْنا بَيْتَ شِعْرٍ بَنَى اللَّهُ لَهُ بَيْتاٍ فِى الْجَنَّةِ»؛
(هر كس درباره ما بيت شعرى بگويد، خدا خانهاى در بهشت براى او بنا مىكند)( الغدير، جلد 2، صفحه 3).
(8). در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم:«ما قال فِيْنا بَيْتَ شِعْرٍ حَتّى يُؤَيَّدَ بِرُوحِ الْقُدُسِ» (عيون اخبار الرضا).
(9). «نور الثقلين»، جلد 4، صفحه 71.
(10). تفسیر نمونه، ج 15، ص 408.
@Porseman_channel
💢نبأ عظیم💢
@Porseman_channel
در اينكه منظور از اين خبر بزرگ (نبا عظيم) چيست؟
✅مفسران پاسخهاى متعددى گفتهاند: گروهى آن را اشاره به روز رستاخيز، و بعضى اشاره به نزول قرآن مجيد، و بعضى به همه اصول دين از توحيد گرفته تا معاد، و در رواياتى نيز تفسير به مساله ولايت و امامت شده است كه در نكتههاى آينده به آن اشاره خواهد شد دقت در مجموع آيات اين سوره مخصوصا تعبيراتى كه در آيات بعد آمده و جمله إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً كه بعد از ذكر نشانههاى قدرت خداوند در زمين و آسمان آمده، و توجه به اين حقيقت كه شديدترين مخالفت مشركان در مساله" معاد" بود، رويهمرفته تفسير اول يعنى معاد و رستاخيز را تاييد مىكند.
" نبا" به گفته" راغب" در" مفردات" به معنى خبرى است كه" مهم" باشد و داراى" فايده" و انسان نسبت به آن" علم" يا" ظن غالب" پيدا كند، و اين امور
سه گانه در معنى نبا شرط است
بنا بر اين توصيف به" عظيم" تاكيد بيشترى را مىرساند و رويهمرفته نشان مىدهد كه اين خبر كه گروهى در آن ترديد داشتند واقعيتى بوده است شناخته شده، پر اهميت، و با عظمت، و چنان كه گفتيم مناسبتر از همه اين است كه منظور خبر رستاخيز باشد.
📘تفسير نمونه، 28جلد
@Porseman_channel
پرسمان #قرآنی
💢ذوالقرنین کیست؟ 💢
@Porseman_channel
اسم «ذوالقرنین» در سوره کهف آمده است و سرگذشتی از او در مورد «یأجوج» و «مأجوج» بیان شده است.
در این که ذوالقرنین چه کسی بوده است، و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود، در میان مفسران و مورخان بحث و گفت و گو بسیار است.
به نظر می رسد که اول باید خصوصیات فردی ذوالقرنین روشن و بیان شود و بعد ببینیم با کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود.
بهترین منبع برای خصوصیات ذوالقرنین، قرآن کریم است که از آن به خوبی استفاده می شود، ذوالقرنین دارای صفات ممتازی بود:
1. خداوند اسباب پیروزی ها را در اختیار او قرار داد: «ما به او در روی زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش نهادیم».
کهف، 84.
2. او سه لشکرکشی مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه ای که در آن جا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هریک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد.
3. او مرد مؤمن و موحد و مهربانی بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمی شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت.
4. او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.
5. او سازنده یکی از مهم ترین و نیرومندترین سدها است. سدی که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است.
6. او کسی بوده که قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعی از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر (ص) درباره او سؤال کردند، چنان که قرآن می فرماید: «از تو درباره ذوالقرنین سؤال می کنند».
با توجه به خصوصیات ذکر شده در قرآن کریم، ذوالقرنین با کدام یک از کشورگشایان تاریخ منطبق است؟ در این مورد نظریاتی وجود دارد که مهم ترین آنها سه نظریه زیر است:
اول: اسکندر مقدونی: بعضی او را به نام اسکندر ذوالقرنین می خوانند. و بیش از 36 سال عمر نکرد؛ جسد او را به اسکندریه بردند و در آن جا دفن نمودند.
ولی این نظریه مردود است؛ زیرا ا سکندر فردى مشرک و بت پرست بود و حتى در اواخر و در پى پیروزى بر هخامنشیان ادعاى خدایى کرد. و با آنچه در قرآن کریم ذکر شده است منافات دارد.
دوم: جمعی از مورخان معتقدند ذوالقرنین یکی از پادشاهان یمن بوده است. طبق این نظریه، سدّی را که ذوالقرنین ساخته همان سدّ معروف «مأرب» است.
این نظریه هم اشکال دارد؛ زیرا اولاً: سدّ «مأرب» در یمن سدّی است که با هیچ یک از صفاتی که قرآن برای سدّ ذوالقرنین ذکر کرده است تطبیق نمی کند؛ زیرا سدّ ذوالقرنین طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی بوده، در حالی که سدّ مأرب از مصالح عمومی، و به منظور جمع آوری آب و جلوگیری از طغیان سیلاب ها ساخته شده بود. ثانیاً: در یمن چندین پادشاه به ذوالقرنین معروف بودهاند، معلوم نیست که آنان مؤمن باشند یا نه!
سوم: کورش کبیر: این نظریه جدیدی است که دانشمند معروف اسلامی «ابوالکلام آزاد» گفته است؛ و بیشتر روی این نظریه متمرکز شده اند. و کورش هم ایرانی بوده و در زمان ایران هخامنشی، قرن ششم قبل از میلاد می زیسته است. ظرفیّت و زمینه پرورش شخصیّتى الاهى چون ذوالقرنین را داشته و در این میان، آیین و فرهنگ توحیدى کورش یک آیین توحیدى اصیل ایرانى و توحید تحریف نشده مزداپرستى بوده که در آن ایام در فلات ایران و در میان ایرانیان شرقى و غربى به وفور پیدا مى شده است .
دلایل انطباق ذوالقرنین با کورش:
1. کورش مردی مؤمن، خدا شناس و موحد بود.
2. پادشاهی عادل و رعیت پرور و با رأفت و با احسان بود.
3. نسبت به ستمگران و دشمنان، مردی سیاستمدار و سخت گیر بود.
4. خدا به او از هر چیز سببی داده بود.
5. دین و عقل و فضایل اخلاقی و ثروت و شوکت در او جمع بود.
6. کورش به مغرب لشکرکشی کرد و بر « لیدیا » و اطراف آن نیز تسلط یافت.
7. کورش بار دیگر به طرف مشرق حرکت کرد و به «مَطِلعَ الشَّمس» رسید و در آن جا با مردی صحرا نشین و وحشی دیدار کرد.
8. همچنین کورش سدّی بنا کرد و این سد در تنگه «داریال» و میان کوههای قفقاز و نزدیکیهای شهر «تفلیس» است.
گفتنى است که عنوان ذوالقرنین هم در قرآن کریم آمده است و هم در تورات. اساساً، ارتباط این دو منبع در خصوص ذوالقرنین از آن جاست که بنابر روایات شأن نزول آیات مربوط به ذوالقرنین، طراح این سؤال (یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِى الْقَرْنَیْنِ) یا خود یهودى ها بودند و یا قریش به تحریک یهودى ها این سؤال را از پیامبر (ص)پرسیدند و مى خواستند پیامبراکرم (ص) را در برابر سؤال مشکلى قرار بدهند و از این طریق، حضرت را شکست داده، نبوت ایشان را مخدوش کنند. بنابراین، به طور مسلم ذوالقرنینى که در قرآن کریم آمده همان ذوالقرنینى است که در تورات آمده و اوصاف او در قرآن کریم و تورات مشخص ا
ست.
مصداق ذوالقرنین در تورات بسیار روشن است؛ ذوالقرنین کوروش پادشاه پارس است؛ چرا که او در رؤیاى دانیال به صورت قوچ دو شاخى ظاهر شد که با یک شاخ خود شرق، و با دیگرى غرب را شخم مى زد. کنایه از این که او شرق و غرب را مى گیرد، هم چنان که کوروش براساس پیش گویى اشعیا، «عقاب شرق»، یعنى فرمان رواى تیزچنگ و مهاجم شرق است.
ابوالکلام آزاد هندی میگوید: ممکن است رؤیای دانیال یک داستان ساختگی باشد؛ ولی آنچه در قرآن آمده مسلماً دارای اصل و حقیقتی است. مورخان معاصر، به شخصیت والا و عادل و با فضیلت کورش گواهی دادهاند .
{ ابوالکلام آزاد، کورش کبیر(ذوالقرنین)، ترجمه: دکتر باستانی پاریزی، ص 192؛ مجله بشارت، فروردین و اردیبهشت سال 1384، شماره 46؛ حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف (دانستنیهای اسلامی)، حرف «ذ».}
حضرت امام باقر (ع) فرمودند: «ذوالقرنین» پیامبر نبود، لیکن مرد صالحى بود که خدا او را دوست مىداشت.
تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 294 و 295.
توضيح بيشتر در
تفسیر نمونه، ج12، ص 544. (آیات88و 95و 98)
تفسیر المیزان، با ترجمه: موسوی همدانی،محمد باقر، ج 13، تفسیر سوره کهف،
@Porseman_channel
پرسمان #قرآنی
💢اثبات عدم تحریف درقرآن💢
قرآن کتاب هدایت بشر تا قیامت می باشد و با توجه به خاتمیت رسالت؛کتاب ایشان نیز تحریف ناپذیر و بدون تاریخ مصرف می باشد.وگرنه نقض غرض پیش خواهد آمد.
تحریف به این معنا که چیزی برقرآن اضافه شده یا چیزی از آن کم و حذف شده به هیچ وجه قابل قبول نیست و موجب عدم حجیت همه کلام خدامی شود و همه آیات و مطالبش را تحت الشعاع احتمال تحریف و تغییر قرار خواهد داد
@Porseman_channel
💢 فهرست ادله عدم تحریف قرآن💢
1-
برهان حکمت
2-
برهان اعجاز
3-
برهان خاتمیت
4-
برهان تحدی دائمی
5-
برهان جامعیت
6-
شیوه وحیانی قرآن
7-
برهان تواتر
8-
شیوه بیانی قرآن
9-
شیوه نزول قرآن
10-
شیوه تعلیم قرآن
11-
اهتمام مسلمانان
@Porseman_channel
برای دریافت توضیح و تفصیل براهین مذکور به کتب
مصونیت قرآن از تحریف ؛آیت الله معرفت
قرآن هرگزتحریف نشده است؛ علامه حسن زاده آملی
نزاهت قرآن از تحریف علامه جوادی آملی
و...مراجعه فرمایید
@Porseman_channel
نامگذارى دختران به «الهه» و پسران به «رحمان» و«رحيم» چیست ؟
@Porseman_channel
رهبری:
نامگزاری به نام الهه مانعی ندارد هرچند بهتر است از اسمای حضرت زهرا (سلام الله علیها) و یا مادران ائمه اطهار (علیهم السلام) استفاده کنید. و در رابطه با رحمان و رحیم بهتر است با پیشوند «عبد» ذکر شود.
مکارم:
نام الهه را بايد عوض كنند ولى رحمان و رحيم اشكالى ندارد، امّا بهتر است عبدالرحمان و عبدالرحيم بگذارد.
@Porseman_channel
پرسمان #اعتقادی
💢بختک از نظر دینی واقعیت دارد؟💢
@Porseman_channel
ظاهرا منظور شما بختک یا کا بوس است که نام های دیگری چون برخفج و استنبه و بو شاسب و فرنجگ نیز دارد . این حالتی است که به انسان در حال خواب دست می دهد و او می زندارد که شخص یا چیز سنگینی بر سینه او افتاده و او را می فشارد .
در نتیجه نفس او تنگ می شود و می خواهد حرکت کند و فریاد بزند اما نمی تواند . این حالتی هیجان ناراحت کننده ای است که در خواب عارض می شود و معمولا بر اثر خوردن غذایی سنگین و ثقیل که هضم آن مشکل است و یا پس از شنیدن وقایع وحشتناک و ناراخت کننده از قبیل مطالب مربوط به جن و غول و دیو و اژدها و غیره و یا خواندن کتاب ها و قصه های ترسناک و خیالی بر انسان عارض می شود .
فرهنگ معین ، ج 3 ، ص 2778
بختک یک پدیده طبیعی است که عده بسیاری آن را تجربه کرده اند. به این شکل که از خواب بیدار شده و هشیاری خود را به دست می آورند، اما قادر به تکان دادن هیچ کدام از اجزای بدن نیستند و بعد از لحظات کوتاهی این حالت برطرف می شود.
باور خرافی رایج در میان مردم این است که موجودی مثل اجنه بر روی سینه می نشیند و به همین دلیل احساس خفگی ایجاد میشود. حتی نقاشی معروفی توسط هنری فوسلی نیز در این باره کشیده شده است.
بیمار بلغمى بسیار به سنگینى سینه مبتلا مىشود، چنان كه گاهى تخیل چیزى را در روى سینهاش مجسم میكند كه از آن تعبیر به بختك مینمایند.
طب الرضا- طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام، ص: ۱۹۳.
@Porseman_channel
و راه حلی که برای جلوگیری از بختک در افرادی که مبتلا به آن می شوند، می تواند توصیه هایی نظیر: پرهیز از خوردن زیاد غذا و نوشیدن كافئین به مقدار زیاد و كشیدن سیگار پیش از خواب، كاهش سطح استرس، خوابیدن به اندازه كافی، انجام ورزشهای منظم و ... باشد. حتی در برخی موارد از دارو نیز استفاده می شود.
خوردن شام سبک و پرهیز از تماشای فیلم های ترسناک و وحشتناک و کتاب های رمان رعب آور و بی اساس و نیز خوابیدن با ذکر خدا و استغفار و تسبیحات حضرت زهرا -ع- در جلوگیری از چنین حالتی موثر است .
حفظ آرامش قبل از خواب و نداشتن استرس و خيال پردازي هاي ذهني و نيز اهميت ندادن به محتواي کابوس، مي تواند تا حدودي در درمان بختک مؤثر باشد. در منابع اسلامي نيز براي خوابيدن آدابي ذکر شده است و تجربه ثابت کرده که در درمان اين مشکل مؤثر است. بعضي از اين آداب از قرار زير است: 1. خواندن بعضي از سوره هاي قرآن مثل سوره توحيد و فلق و ناس و آيت الکرسي قبل از خوابيدن. 2. تنها نخوابيدن در اتاق، خصوصا مرد تنها نخوابد. 3. نوشتن آيه «بسم الله الرحمن الرحيم» بر روي يک کاغذ و نصب آن در بالاي سر (روي ديوار اتاق) هنگام خواب که تأثير فراواني دارد. 4. قبل از خواب وضو داشتن. 5. امام صادق(ع) فرمود: هر کس در خواب دچار ترس مي شود، قبل از خواب ده مرتبه بگويد: «لا اله الا الله وحده لا شريک له يحيي و يميت و يميت و يحيي و هو حي لا يموت».
@Porseman_channel
پرسمان #مشاوره
💢تکنیکهای درمان کینه و نفرت💢
@Porseman_channel
تكنیک اول: ایمان خود را تقویت كنید
به یقین یكی از عوامل مهمی كه می تواند بسیاری از مشكلات فردی و اجتماعی ما را حل و فصل كند، تقویت روح ایمان و خداباوری در افراد یك جامعه است ،چرا كه قسمت اعظم مشكلاتی كه ما با آنها دست و پنجه نرم می كنیم به دلیل فراموشی خداوند در زندگی و فقدان ایمان واقعی در زنگی افراد است و یكی از مشكلاتی كه باز ایمان در آن حرف اول را می زند در چگونگی تعامل با افراد است كه چگونه با انسان ها ارتباط بر قرار كنیم كه هیچ كینه و نفرتی از آنها به دل نگیریم و به همین جهت خداوند متعال در آیات الهی یكی از ویژگی های افراد مومن را گذشت و به دل نگرفتن كینه و نفرت از افراد بیان می كند و می فرماید:
(وَ الَّذینَ جاۆُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَۆُفٌ رَحیم: و [نیز] كسانى كه بعد از آنان [=مهاجران و انصار] آمدهاند [و] مىگویند: «پروردگارا، بر ما و بر آن برادرانمان كه در ایمان آوردن بر ما پیشى گرفتند ببخشاى، و در دلهایمان نسبت به كسانى كه ایمان آوردهاند [هیچ گونه] كینهاى مگذار. پروردگارا، راستى كه تو رۆوف و مهربانى.)( الحشر : 10)
به این روایت نیز توجه كنید كه امام حسین علیه السلام یكی از ویژگی های شیعیان را دوری از هر گونه كینه و نفرت و .... بیان می كند و می فرماید:
(إنَّ شیعَتَنا مَن سَلِمَت قُلوبُهُم مِن كُلِّ غِشٍّ وَغِلٍّ وَدَغَلٍ؛ بى گمان شیعیان ما دل هایشان از هر خیانت، كینه و فریبكارى پاك است.) (بحارالانوار، ج68، ص156)
تكنیک دوم: از سرزنش كردن افراد خودداری كنید
یكی از مواردی كه در ارتباطات اجتماعی سبب كینه توزی و نفرت می شود سرزنش های مداوم نسبت به افراد است و به همین جهت امیر مومنان علی علیه السلام می فرماید:
(اِحتَمِل أَخاكَ عَلى ما فیهِ وَلاتُكثِرِ العِتابَ، فَإِنَّهُ یورِثُ الضَّغینَةَ؛ برادرت را با همان وضعى كه دارد تحمل كن و زیاد سرزنش نكن، زیرا این كار كینه مى آورد.)((تحف العقول، ص84)
تكنیك سوم: به دیگران هدیه بدهید
هدیه دادن به دیگران یكی از راه كارهای بسیار كاربردی و موثری است كه میتواند كینه ها و نفرت ها را مانند تكه یخی كه در ظهر یك روز گرم تابستانی آب می شود از بین ببرد و آنها را تبدیل به عشق و محبت و دوستی كند ،این نسخه طلایی از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است آنجا كه می فرماید:
(تَهادَوا فَإِنَّها تَذهَبُ بِالضَّغائِنِ؛ به یكدیگر هدیه بدهید، زیرا كینه ها را از بین مى برد.)(كافى، ج5، ص 144، ح14)
هدیه دادن به دیگران یكی از راه كارهای بسیار كاربردی و موثری است كه می تواند كینه ها و نفرت ها را مانند تكه یخی كه در ظهر یك روز گرم تابستانی آب می شود از بین ببرد و آنها را تبدیل به عشق و محبت و دوستی كند ،این نسخه طلایی از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است
تكنیك چهارم: ناراحتی های خود را بیان كنید
بسیاری از كینه ها و نفرت ها از این مساله ناشی می شود كه افراد ناراحتی های خود را بروز نمی دهند و آنها را برای همیشه در دل نگه می دارند، چرا كه ممكن است بعد از اینكه شما ناراحتی خود را ابراز كنید، طرف مقابل یك جواب قانع كننده برای رفتار و سخنانش داشته باشد و به راحتی یك مساله حل و فصل شود، اما تا زمانی كه شما ناراحتی خود را بیان نكنید، طرف مقابل شما متوجه نخواهد شد كه شما برای چه و از چه چیز ناراحت و دلخور هستید و این ناراحتی كم كم تبدیل به یك كینه و نفرتی عمیق می شود كه برطرف كردن آن كمی مشكل خواهد بود و به همین جهت وجود مبارك امام هادی علیه السلام می فرمایند:
(اَلعِتابُ مِفتاحُ الثِّقالِ وَالعِتابُ خَیرٌ مِنَ الحِقدِ؛ گلایه كردن كلید سرسنگینى و بهتر از كینه است.)((بحارالأنوار، ج78، ص369)
تكنیك پنجم: حسادت را برای همیشه از زندگی خود حذف كنید
یكی از ویژگی هایی كه برای افراد حسود در زندگی بیان شده است است كه بر اعصاب خود مدیریت ندارند و در مواقع مختلف زود خشمگین می شوند، همچنین افرادی كه حسادت در زندگی آنها موج می زند از طرفی خیلی سریع از دست دیگران ناراحت می شوند و از آنها كینه به دل می گیرند و به آسانی كینه و نفرت از دل آنها بیرون نمی رود .
اگر می خواهید كینه و نفرت از دل شما بیرون برود ،حسادت به دیگران را برای همیشه از زندگی خود حذف كنید، چرا كه امیر مومنان علی علیه السلام یكی از ویژگی های بارز افراد حسود را اینگونه معرفی می كند:
(اَلحَسودُ سَریعُ الوَثبَةِ، بَطى ءُ العَطفَةِ؛ حسود زود خشمگین مى شود و دیر كینه از دلش مى رود.)(بحارالأنوار، ج73، ص256، ح29)
پرسمان #اعتقادی
💢اسم اعظم چيست ؟💢
@Porseman_channel
در روايات زيادي روي مسأله «اسم اعظم خدا» تكيه شده، و از آنها استفاده ميشود كه اگر كسي خدا را به اسم اعظمش بخواند دعاي او مستجاب ميگردد، و هرچه از خدا بخواهد به او ميدهد، و لذا در ذيل بعضي از اين روايات آمده است «وَالَّذي نَفْسي بِيَدِهِ لَقْد سَئَلَ اَللهَ باسمِهِ الاَعْظَمِ الَّذي اِذا سُئلَ بِه اَعْطاهُ وَ اِذا ادُعِي بِه اَجابَ» (بحار الانوار 93/ 225 مرحوم علامه مجلسي در بحارالانوار روايات زيادي درباره اسم اعظم و اين كه كدام يك از نامهاي خدا است؟ نقل ميكند كه ذكر همه آنها به درازا ميكشد، از جمله در روايتي از امام صادق (ع) آمده است «اسم الله الاعظم در سوره حمد پراكنده است». و نيز در بعضي از روايات ميخوانيم «بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم خدا از سياهي چشم به سفيدي آن نزديكتر است». در روايات ديگري نامهاي مقدس ديگري از نامهاي خداوند و اسماءِ حسني و آيات قرآن ذكر شده كه هريك از ديگري پرمعنيتر ميباشد (بحارالانوار 93/ 223 تا 232)
ولي سخن در اينجا است كه آيا اسم اعظم يك كلمه يا يك جمله يا آيهاي از آيات قرآن مجيد است، و اين همه تأثير و قدرت در الفاظ و حروف آن نهفته شده، بيآنكه هيچ قيد و شرطي داشته باشد؟ يا اين كه اثر از آن اين الفاظ است به ضميمه حالات و شرائطي در گوينده از نظر تقوا و پاكي و حضور قلب و توجه خاص به خدا و قطع اميد از غير او و توكل كامل بر ذات پاك او. يا اين كه اسم اعظم اصولاً از مقوله لفظ نيست، و اگر پاي الفاظ به ميان آمده اشاره به حقايق و محتواي اين الفاظ است، و به تعبير ديگر مفاهيم اين الفاظ بايد در جان انسان پياده شود و او متخلق به معني آن گردد، و به مرحلهاي از كمال برسد كه دعاي او مستجاب و حتي تصرف او در موجودات تكويني به فرمان خدا نافذ گردد. از اين سه احتمال، احتمال اول بسيار بعيد به نظر ميرسد كه حروف و الفاظ بدون تكيه بر محتوا و بدون توجه به اوصاف و حالات گوينده چنان اثري داشته باشد، هرچند در افسانههايي كه به نظم و نثر در بعضي از كتب آمده چنين منعكس است كه حتي اهريمن ميتوانست با در اختيار گرفتن اسم اعظ تكيه بر جاي سليمان زند و كارهاي او را انجام دهد!! اينگونه برداشت از اسم اعظم بسيار از روح تعليمات اسلام دور است، بعلاوه همان داستان «بلعم باعورا» كه نشان ميدهد بعد از انحراف از مسير پاكي و تقوا اسم اعظم را از دست داد، گواه بر اين است كه اين نام رابطه نزديكي با اوصاف و حالات گوينده دارد. بنابراين حق مطلب يكي از دو تفسير اخير است و يا هر دو توأم با هم. مرحوم علامه طباطبائي در تفسير الميزان بعد از اشاره به مسأله اسم اعظم چنين ميگويد «نامهاي خداوندي عموماً، و اسم اعظمش خصوصاً، هرچند در عالم هستي و وسائط و اسباب نزول فيض در اين جهان مؤثر است، ولي تأثير آن مربوط به حقايق اين اسماء است نه خود الفاظي كه دلالت بر آن ميكند و نه به معاني متصوره در ذهن»الميزان 8/ 372) .
اين سخن نيز تأكيدي است بر آنچه در بالا گفته شد.
مرحوم علام طبا طبايي در اين مورد مي فرمايد :
نوع مردم تصور مى كنند كه اسم اعظم الهى , اسمى لفظى از اسماى الهى است كه اگرخدا را با آن بخوانيم , دعاى ما را اجابت مى نمايد . اما از آنجا كه آنها چنين اثرى را در هيچ يك از اسماى معروف خداوند نيافته اند , حتى در اسم اللّه ,معتقد شده اند كه اين اسم مركب است از حروفى ناشناخته و رمزى . برخى از كسانى كه اهل دعا و به ظاهر متخصص در ادعيه اند نيز معتقدند كه دلالت اسم اعظم به طبع است نه به وضع لغوى . البته حروف اسم اعظم با توجه به نياز و مورد تركيبات گوناگون به خود مى گيرد . اما بايد توجه داشت كه خداوند تبارك و تعالى نظام على و معلولى را بر جهان حاكم كرده است . لذا نمى توان گفت صرف لفظ يا صورت يا حتى معنا توانايى خلق كارهاى عظيم دارد . بلكه آنچه تاثير دارد حقايق اسماى الهى است كه از دسترس انسان عادى به دور است . از ايـن رو بـايـد گـفت كه معناى تعليم اسماى اعظم به برخى انبياء (ع ) اين است كه خداوند راه انـقـطاع به سوى خودش را به آنها تعليم داده است ; و در اين مسير اگراسم يا لفظى نيز باشد به ايـن دلـيل است كه الفاظ و معانى آنها وسيله و اسباب اند كه به وسيله آنها حقايق به گونه خاصى حفظ مى گردند .
تفسير الميزان ج 8 ص 354
از اينجا معلوم مي شود كه اگر در مورد آيه و يا آياتي مانند آيات پاياني سوره مبارك حشر گفته شده كه مشتمل بر اسم اعظم است و هر كس آنها را بگويد به خواسته اي خود مي رسد و دعايش مستجاب مي گردد معناي اين سخن صرف گفتن لفظي و به زبان آوردن آن نيست بلكه مقصود محقق شدن به حقيقت آن آيه و محتواي آن و حقايق اسماي الهي موجود در آن است .
@Porseman_channel