عاشورا و تاسوعا به چه معناست؟وچه روزی بوده است؟
@Porseman_channel
✅عاشورا از ریشه عشر به معنای ده و دهم است.
و در عرف مردم به دهمین روز محرم الحرام (که روز شهادت امام حسین ع و اصحابش است)اطلاق میشود.
تاسوعا از ریشه تسع به معنای نه و نهمین گرفته شده است و در اصطلاح عرف مردم به روز نهم ماه محرم اطلاق میشود.
و البته در روایات نیز این الفاظ استعمال شده است.
تَاسُوعَا يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ وَ أَصْحَابُهُ بِكَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّام...
أَمَّا يَوْمُ عَاشُورَاءَ فَيَوْمٌ أُصِيبَ فِيهِ الْحُسَيْنُ ع صَرِيعاً بَيْنَ أَصْحَابِهِ وَ أَصْحَابُهُ صَرْعَى حَوْلَهُ عُرَاةً
تاسوعا روزى است كه امام حسين عليه السلام و يارانش در كربلا محاصره شدند و اهل شام در اطراف آنان اجتماع نمودند...
سپس امام صادق عليه السلام فرمود:
اما روز عاشورا، اين روزى است كه امام حسين دچار مصيبت شد و در ميان ياران خود افتاد و اصحاب آن حضرت هم با اجساد برهنه در اطراف آن بزرگوار افتادند.
📚الكافي / ج4 / 147
اما اینکه عاشورا در چه روزی واقع شد؛ اختلاف وجود دارد
لیکن روز جمعه بودن آن واقعه درمشهور و قوی می باشد
📘منتخب التواریخ باب5ص231
و اما اینکه مصادف با کدام ماه شمسی بوده و چندم ماه بوده است...
با نرم افزارهای تبدیل تاریخ میتوان به این سوال پاسخ داد...
ولی بزرگانی با محاسبه هایی که کرده اند فرموده اندکه
این واقعه مصادف با بیستم یا بیست و یکم میزان یعنی مهرماه سال 58 یا 59 شمسی بوده است.
در شهر حسین ع ؛مدرسی؛ص247
📙اکلیل المصائب ص89
📕درمحضرعلامه طباطبایی ره ص178
بهرحال کسی که در محیط و فضای عراق و کربلا بوده باشد؛ به وضوح شدت گرما و حرارت را حتی در این ایام تجربه کرده و مقر خواهد بود...
@Porseman_channel
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
🔴🔴🔴🔴🔴🔴
اصحاب امام حسین ع چند نفر بودند؟
@Porseman_channel
✅نقلهای مختلفی در این مورد وجود دارد
1⃣اول
تعداد لشکریان امام حسین ع ؛72 نفربودند که 32 سواره و 40 نفرپیاده بوده است...
📘تاریخ طبری ج4ص348
📚ارشادمفیدج2ص186
2⃣دوم
به روایت دیگر؛82نفر بودند که 32 نفرسواره و 50 نفرپیاده بودند
📙مناقب ابن شهرآشوب ج4ص98
3⃣سوم
مجموع زن و مرد در طرف امام حسین ع ؛150 نفر بلکه 200 نفر بوده اند.
📘مقتل الحسین ع مقرم ص204
4⃣چهارم
87 نفر در روز عاشورا رکاب حضرت؛ به شهادت رسیدند.
📙مروج الذهب ج3ص61
5⃣پنجم
تعداد نفرات حضرت؛145 نفر بودند که 45 سواره و 100نفر پیاده بودند
📘تاریخ طبری ج5ص389
📚بحارالانوارج45ص4
6⃣ششم
تعداد سرهای مطهر شهدای کربلا 78 سر بودند.
18( سر اهل بیت ع و 60 سر یاران حضرت)
📕اخبارالطوال ص260
📚بحارالانوارج45ص62
7⃣هفتم
ابومخنف گفته:
72سر همراه شمر وقیس بن اشعث ؛ مجلس ابن زیاد وارد شدند
📘تاریخ طبری ج4ص349
این نقل و عدد با نقل اول سازگاری دارد که تعداد سرها و جنجگویان مطابق می باشندو ضمنا بودن 72 نفر ،قولی قوی و مشهور بلکه مسلم می باشد.
📙منتخب اکلیل المصائب ص99
به طور کلی حداقل لشکر حضرت ؛ 72 نفر و حداکثر آن 1100 نفرذکر شده است.
🔴اما منشا این اختلاف نقلها چیست؟
جناب شمس الدین نویسد:
عدد دقیق لشکر حضرت مشخص نیست و این اختلاف بخاطر عدم دقت گزارشگران که حوادث و اسامی شخصیتهای کربلا را نقل کرده اند؛ ناشی میشود.
راویان و ناقلان تک تک افرادرا نشمرده اند بلکه تخمینی که مستند به مشاهده است؛ بیان کرده اند...
📘انصار الحسین ع ص
55
و برخی از بزرگان فرموده اند:
این اختلاف بخاطر اختلاف در زمان نقل است ابتدا حرکت لشکر حضرت زیاد بود و به تدریج که به عاشورا نزدیک شد؛ کمتر گردید..
و درتاسوعا و برداشته شدن بیعت، تعداد نفرات به کمترین حد خود رسید...
📕فروغ شهادت ص276
@Porseman_channel
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
پرسمان #قرآنی
💢فلسفه جواز تعدد زوجات 💢
@Porseman_channel
اولا ازدواج یک امر طبیعی است. لکن در فرهنگهای متعدد، دارای شرایط خاص می شود. مثلا در برخی از فرهنگها، اگر مرد، دارای تک همسر باشد، همسرش او را سرزنش می کند. پس برای پاسخ خود، اول باید خود را در شرایط فرهنگی آن زمان قرار دهید. در فرهنگ آن زمان، چند همسری، امری رایج بود. همچنین ازدواج سبب ایجاد پیوند بین قبائل می شد. الذا با توجه به احکام شرعی، مردانی که توان جسمی و مالی مناسب داشتند، تا 4 بار ازدواج دائم و گاهی چند بار ازدواج موقت می نمودند. البته ازدواحج متعدد در آن عصر فواید دیگری نیز دارد که در بخش سوم بیان خواهد شد.
ثانیا در برخی از منابع تاریخ تعداد همسران امام حسین ع را 5 تا ذکر نموده اند.
ثالثا قبل از پاسخ به سئوال جواز چند همسری باید به چند نکته توجه داد:
تعدد زوجات قبل از اسلام، امر عادی بوده و محدوده و ضابطه مشخصی نداشته است. اسلام آن را در چارچوب ضرورتهای زندگی انسان محدود ساخته و برای آن قید و شرایط سنگینی قرار داده است. قوانین اسلام براساس نیازهای واقعی بشر و مصلحت تمام جامعه وضع شده است. در جامعه بشری واقعیت های زیر انکار ناپذیر است:
1. مردان در حوادث گوناگون زندگی، بیش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگها و حوادث دیگر، قربانیان اصلی را آنها تشکیل میدهند.
2. بقای غریزه جنسی مردان از زنان طولانیتر است.
3. زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتی از دوران حاملگی، عملاً ممنوعیت آمیزش دارند، در حالی که در مردان این ممنوعیت وجود ندارد.
4. زنانی هستند که به علل گوناگونی همسران خود را از دست میدهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آنها باید برای همیشه بدون همسر باقی بمانند.
این عوامل موجب بر هم خوردن تعادل میان مردان و زنان میشود و برای حفظ سلامت جامعه و افراد آن ناچاریم یکی از سه راه ذیل را انتخاب کنیم:
أ. مردان تنها به یک همسر در همه موارد قناعت کنند و زنان بیوه تا پایان عمر بدون همسر باقی بمانند و تمام نیازهای فطری و خواستههای درونی و احساسی خود را سرکوب کنند.
ب. مردان فقط دارای یک همسر قانونی باشند، ولی روابط آزاد و نامشروع جنسی را با زنانی که بی شوهر ماندهاند، به شکل معشوقه برقرار سازند. این مسئله در غرب سبب بحران تولد فرزندانی شده است که پدر و مادر آنان معلوم نیست. در نتیجه در گرند استراتژی، بیان شده است که غرب در آینده با نسلی وسیع روبرو است که به همین علت محبت پدر و مادر را درک ننموده اند.
ج. کسانی که قدرت دارند بیش از یک همسر را اداره کنند و از نظر جسمی و مالی و اخلاقی مشکلی برای آنها ایجاد نمیشود، نیز قدرت بر اجرای کامل عدالت میان همسران و فرزندان دارند، به آنها اجازه داده شود که بیش از یک همسر انتخاب کنند.
از میان این سه راه، اسلام راه سوم را اختیار کرده است. تا تعادل در جامعه حفظ گردد.
از سوی دیگر؛ اگر چند شوهری را برای زنان جایز نمی داند به خاطر آن است که
اولاّ: چند همسری خلاف طبیعت و روحیات است. اگر چه ممکن است بر اثر تبلیغات سوء فرهنگی، نوعی ذائقه کاذب ایجاد شود، اما این ذائقه کاذب همانند دوپینگ برای یک ورزشکار است و در مدت زمان خاص، سبب آسیب دیدن شخص می گردد. لذا برای این نوع از ذائقه های کاذب هم آسیب های جسمی و روحی فردی و هم آسیب های اجتماعی همانند فروپاشی نظام اجتماعی، مشاهده شده است.
ثانیا: بدین وسیله بهداشت و سلامت نسل به خطر میافتد. زن دارای ظرفیت خاص در رابطه جنسی با همسر خود است. اگر از آن حد فراتر رود، دچار آسیب رحم و همچنین افسردگی روحی می گردد.
ثالثا: شناخت انساب از بین خواهد رفت. انساب شخص، نوعی پیوند اجتماعی و نظام منسجم اجتماعی را ایجاد می نماید. در گرند استراتژِی، یکی از بحرانهای 2035 در غرب، همین مسئله انساب است که سبب فروپاشی نظام اجتماعی غرب می شود. اسلام با این تدبیر، از فروپاشی جامعه جلوگیری نموده است.
🌺
@Porseman_channel
هدایت شده از پرسمان دینی
#فراخوان_مسابقه
باسلام
👇👇👇👇
دوستان همراه مستحضر باشند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بحول و قوه الهی امشب سوال مسابقه به مناسبت عاشورا و شهادت سیدالشهداء علیه السلام؛از ساعت 21 تا23؛در گروهها و کانالهای ما قرار میگیرد.
دوستان فعال و مشتاق شرکت در مسابقه میتواننددر ساعت مذکور سوال را دریافت و گزینه درست را به آیدی که ارائه میگردد؛ ارسال نمایند.🌷
در بین اصحاب امام حسین ع ایرانی نیز وجود داشت؟
@Porseman_channel
✅در میان یاران سیدالشهداء ع از هر تیره و رنگ و سن و قبیله و جنسیت بوده است
🔴در مورد بودن ایرانی بین شهدای کربلا:
برخی موخین ذکر کرده اند:
پدر یکی از شهداء کربلا از فرزندان ملوک عجم بود؛ به نام نصر که بعد از علی ع و امام حسن ع در خدمت امام حسین ع بود و با حضرت از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا آمد و به فیض شهادت رسید...
ایشان از شهدای حمله اول بودند.
📙قصه کربلا ص288
قاسم بن حبیب را فارسی شجاع و دلیر معرفی کرده اند.او در لشکر عمرسعد بود که در کربلا به حضرت ملحق شد و درحمله اول به شهادت رسید در زیارت ناحیه مقدسه و رجبیه نامشان ذکر شده است.
السلام علی قاسم بن حبیب الازدی
📕فرسان الهیجاء ج2ص26
نویسنده آلمانی کورت فریشلر در کتاب خود نویسد:
سی نفر ایرانی از کوفه آمدند و شبانه به اصحاب امام حسین ع ملحق شدند و شهید گشتند...
(که اسناد و مدارک این مطلب در کتاب زیر ذکر شده است)
📚شاهکار آفرینش ص134
با توجه به مطالبی که ذکر شده وجود شخص یا اشخاص ایرانی الاصل در بین شهدا کربلا منتفی نمی باشد
@Porseman_channel
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
🌕🌕🌕🌕🌕🌕
اولین و آخرین شهید کربلا که بود؟
@Porseman_channel
✅طبق نقل تاریخ اولین تیر را عمرسعد پرتاب کرد و با آن تیر جنگ شروع شد...
حمله دسته جمعی انجام شد و نقل شده در این اولین حمله دسته جمعی 41 تن از و به قولی 50 نفر از یاران حضرت شهید شدند
📙نفس المهموم ص215
📘الدمعه الساکبه ص295
📕منتهی الامال ج1ص249
از جمله شهدای این حمله؛ نعیم بن عجلان و عمران بن کعب بن حارث و حنظله بن عمرو و...بودند
مناقب ابن شهر آشوب ج4ص113
📚عوالم ج17ص341
بنابراین اولین شهید کربلا دقیق مشخص نیست
🔴اما آخرین شهید کربلا
سوید بن ابی المطاع خثمعی بود که در نبرد خود با لشکر عمرسعد زخمی و بیهوش شده بود چون به هوش آمد دید امام حسین ع به شهادت رسیده است.
دوباره جنگید و توسط عروه بن بکار وزید بن ورقاء به شهادت رسید
📙تاریخ طبری ج4ص346
📘الکامل فی التاریخ ج2ص573
📙انساب الاشراف ج3ص204
📕مقتل الحسین ع مقرم ص254
@Porseman_channel
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
🔴🔴🔴🔴🔴🔴
💢خروج یمانی💢
@Porseman_channel
خروج یمانی از روشن ترین علایم است که بیش از چهارده ماه فاصله با ظهور آن حضرت نخواهد داشت.
آنگاه که یمانی قیام کند فروش اسلحه به مردم حرام است. و آنگاه که خروج کند به سوی او بشتاب که درفش هدایت است و بر هیچ مسلمانی سرپیچی از آن روا نیست. اگر کسی سرپیچی کند از اهل آتش خواهد بود؛ زیرا که او مردم را به راه حق دعوت می کند.(امام باقر)
امام صادق(ع) میفرمایند: «در میان درفشها (پرچمها)، هدایتگرتر از درفش یمانی وجود ندارد، چون درفش حق است و شما را به سوی صاحبتان دعوت میکند».
و خاستگاه خروج یمانی سرزمین صنعای یمن است. امام باقر علیه السّلام می فرمایند:
سفیانی از شام و یمانی از یمن خروج می کند.
که خروج این دو خیلی سریع و به دنبال هم می باشد، یعنی در ماه رجب المرجّب. امام صادق علیه السّلام می فرمایند:
خروج یمانی و سفیانی همانند دو اسب مسابقه است که همزمان با هم و به دنبال یکدیگر است
همراه با یمانی 2نفر از خراسان قیام میکنند1-سید حسنی 2-سید خراسانی که این سه نفر در یک ماه یعنی رجب قیام میکنند.
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله می فرماید:
سه پرچم در یک سال و یک ماه و یک روز خروج می کند: سفیانی، خراسانی و یمانی، که در میان آن ها خالص تر از پرچم یمانی نیست. او مردم را به سوی حق فرا می خواند.
در خصوص پرچم نهضت یمانی، از امام صادق(ع) نقل شده است: «یمانی از یمن با پرچمهای سفید خروج میکند»
روایات می گویند: یمانی در پی نبرد سفیانی با وی وارد عراق می شود. یمانی با مدد از نیروی خراسانی وارد صحنه کارزار با لشگریان سفیانی می شود. لسان روایات دلالت بر این مطلب دارد که در این نبرد سپاه یمنی پشتیبانی سپاه خراسانی را بر عهده دارد.
✅نکاتی در مورد یمانی
از بلاد یمن خروج میکند
از اولاد زید عموی امام صادق ع است
هم زمان با سفیانی قیام میکند
@Porseman_channel
🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
🔴🔴🔴🔴🔴
💢حضور حسنین ع در جنگهای خلفاء💢
@Porseman_channel
هيچيك از منابع و مآخذ معتبر شيعى از حضور حسنين در فتوحات ايران، چه در طبرستان و چه در غير آن و حتى در ديگر مناطق دنيا مانند شام و يا آفريقا سخنى نگفتهاند. اما برخى از منابع اهل سنت از حضور امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در بعضى از فتوحات آن هم در زمان خلفا (و نه زمان امام على (ع)) خبر دادهاند كه به بررسى آن مى پردازيم:
✅بررسى و نقد گزارشهاى اهل سنت:
بخشى از گزارشها فاقد هرگونه سندى مىباشند (مانند نقل بلاذرى كه به آن بعدا مى پردازيم)
آن دسته از گزارشهاى تاريخى اهل سنت هم كه سند ارائه كرده اند، (كه مهمترين آنها طبرى است) سندشان معتبر نمىباشد بدين معنا كه نقل كننده آن خبر يا فردى دروغ گو و جاعل است و يا فردى ناشناخته و مجهول و يا اينكه اصلا تضاد عجيبى در بين روايات آن ديده مى شود. (كه بعدا به اين مورد هم مى پردازيم)
دستهاى از گزارشهاى تاريخى نيز فقط اشاره به حضور امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در ايران دارند و در آنها هيچ گونه اشارهاى نشده كه حضور آنان براى جنگ بوده است.
افزون بر ايرادهايى كه بيان شد، دو مسئله ديگر نيز وجود دارد كه درستى گزارشهاى ياد شده را در اين باره، سخت مورد ترديد و حتى غير قابل قبول مىكند:
يكى آن كه تمام روايات تاريخى كه متعرض سال شركت حسنين (ع) در فتوحات شدهاند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظراند. عصرى كه امير مومنان حتى در حد مشاوره حاضر به همكارى با عثمان در امر فتوحات نبود تا چه رسد به اينكه فرزندان خويش را جهت انجام فتوحات به همراه لشكريان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسيل دارد.
مسئله ديگر آنكه على بن ابىطالب (ع) در عصر امامت و خلافت خويش حسنين (ع) را از شركت در معركه صفين باز ميداشت و چون در يكى از روزها آن حضرت متوجه شد كه امام حسن آماده كارزار است فرمود: «از طرف من جلوى جوان را بگيريد تا با مرگش پشت مرا نشكند كه من از رفتن اين دو (امام حسن (ع) و امام حسين (ع)) به ميدان نبرد دريغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا (ص) قطع شود».
حال با چنين اكراه و امتناعى از سوى حضرت نسبت به حضور حسنين (ع) در نبردهايى كه به فرمان پيشواى عادلى همچون خويش صورت مىگرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر مى شود كه تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خويش را كه پيشوايان آينده جامعه اسلامى هستند به جبهه جنگ بفرستد؟
بنابر اين با توجه به وجود چنين اشكال هاى سندى و محتوايى و نيز استبعادهايى كه بيان شد، حضور حسنين (ع) در فتوحات عصر خلفا نميتواند مورد پذيرش قرار گيرد.
به گمان قوى، دست تحريفگران و وارونه نويسان حقايق تاريخى در جعل چنين گزارشهايى بى تاثير نبوده است. با اين همه اگر بر فرض پذيرفته شود كه حسنين (ع) در ايام جوانى به برخى از شهرهاى ايران همانند اصفهان و گرگان و... مسافرت كردهاند به سبب امور ديگرى (غير از شركت در فتوحات) بوده است و يا اصلا در عصر خلافت امام على (ع) بوده است همچنانكه يكى از مورخين قديمى به نام سهمى در: تاريخ جرجان ص 19 نيز به اين مطلب اشاره كردهاست.
(جهت كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه اين پرسشتان مىتوانيد به: مجله «تاريخ در آيينه پژوهش، پيش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام على (ع) در برابر فتوحات خلفا»، مراجعه فرماييد).
حال به بررسى ريشه اى در مورد سند اين مطالب مى پردازيم: در اين ادعاها حضور امام حسن و حسين (عليهما السلام) تنها در دو بن مايه وجود دارد، كه شامل فتوح البلدان و تاريخ طبرى است بنابر اين صحت اين روايات را بررسى ميكنيم، تا صحت ادعا روشن گردد:
بن مايه اول: فتوح البلدان جبلاذرى:
در فتوح البلدان- البلاذرى- ج 2- ص 411 و ترجمه آن صفحه 468 آمده است: جرجان وطبرستان ونواحيها قالوا: ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعيد بن العاصى بن سعيد ابن العاصى بن أميه الكوفه فى سنه تسع وعشرين. فكتب مرزبان طوس إليه وإلى عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعه بن حبيب بن عبد شمس، وهو على البصره، يدعوهما إلى خراسان، على أن يملكه عليها أيهما غلب وظفر. فخرج ابن عامر يريدها، وخرج سعيد. فسبقه ابن عامر، فغزا سعيد طبرستان، ومعه فى غزاته فيما يقال الحسن والحسين أبناء على بن أبى طالب عليهم السلام.
گرگان- جرجان- و طبرستان: گفته اند كه عثمان بن عفان (خليفه سوم) سعيد بن العاصى بن اميه را در سال 29 (هجرى) والى كوفه قرار داد. پس مرزبان توس بدو و عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعه بن حبيب بن عبد شمس، والى بصره، نامه اى نگاشت و آنان را بسوى خراسان دعوت نمود... پس سعيد و عامر هر دو آهنگ خراسان نمودند اما عامر برو پيشى گرفت پس سعيد آهنگ طبرستان نمود در حاليكه گفته ميشود حسن و حسين فرزندان على بن ابيطالب در شمار همراهان وى بوده اند.
ايرادهايى كه بر اين روايت وارد است:
ما وقتى به تاريخ رجوع مى كنيم دليل جاعلان اينگونه مطالب را در اين زمينه را خواهيم ديد: اعراب در طبرستان نبردهاى سخت و طولانى و خونينى داشتند، و اكثر اين نبردها به دستور خليفه دوم و سوم و لشكريان معاويه بود، در اواخر دوره امويان ايرانيان به ائمه شيعه خيلى علاقه پيدا كردند به طورى كه طبرستان كه روزى مركز مخالفت با اعراب بود و دژى در مقابل انان بود به يك پايگاه شيعى تبديل شده بود از آنجا كه اين كتب بعد از دوره امويان است در نتيجه احاديث بسيارى كه به گفته همه در دوره امويان جعل شده بود به آنها راه پيدا مى كند. احتمالا اين روايتها براى اين بوده كه مردم طبرستان را از ائمه شيعه دور كنند با اين حربه كه آنها در جنگ با شما شركت داشتند حال آنكه ديديم در كتب خودشان هم اين روايتها ضعيف است.
🔴پس در نتيجه با وجود چنين تناقضات و اسناد نامعتبرى نمى توان قائل به حضور امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در جنگ ايران شد و آنچه كه در طبرستان اتفاق افتاده اصلا هيچ ربطى به امام حسن و امام حسين عليهما السلام ندارد بلكه خلفا و دست نشانده هاى آنان براى سرپوش گذاشتن به جنايات خود و بد نام كردن اهل بيت دست به اينگونه تحريفات تاريخى زده اند.
@Porseman_channel
1- در اينجا واژه گفته ميشود بكار رفته كه ناقل و راوى آن دقيق مشخص نشده و اين كار روايت را ازاعتبار ساقط مى كند چون سلسله سند دقيقا ذكر نشده است.
2- اما اگر مو شكافانه روايت را به نقد بكشيد ميبينيد در ابتداى روايت نويسنده ميگويد: گفته اند سپس آنگاه كه به حضور حسنين در تبرستان رسيده زيركانه و در يك چرخش مينويسد: ميگويند به عبارتى ابتدا فعل قالوا كه فعل ماضى- گذشته- است آورده ميشود و سپس فعل مضارع ج حال و آينده ج آورده شده است يعنى كسانى كه نويسنده اصل روايت را از آنها گرفته كسانى بوده اند كه در گذشته ميزيسته اند و اين روايت بدانها منتقل شده اما درباره حضور حسنين بكار بردن فعل مضارع حاكى از آنستكه كسانى هم عصر نويسنده ج بلاذرى- كه هم عصر عباسيان است- به او گفته اند كه احتمالا حسنين حضور داشته اند و اين كار بكلى و به يكباره روايت را از هستى ساقط ميكند چنانكه دانشمندان علم رجال و درايه دقيقا چنين شيوه اى را در آناليز نهايى صحت يك روايت بكار ميبرند.
اما بن مايه دوم: تاريخ طبرى
تاريخ الطبرى- الطبرى- ج 3- ص 324 ج 325 مى نويسد:
وحدثنى عمر بن شبه قال حدثنا على بن محمد قال أخبرنى على بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبى قال غزا سعيد سنه ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثنى علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفره فإذا أكلوا أمرونى فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطونى باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبى عقيل الثقفى جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدرى أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفه فمدحه كعب بن جعيل فقال فنعم الفتى إذ جال جيلان دونه* وإذ هبطوا من (دستب)؟ ثم أبهرا صفحه 325 تعلم سعيد الخير أن مطيتى* إذا هبطت أشفقت من أن تعقرا كأنك يوم الشعب ليث خفيه* تحرد من ليث العرين وأصحرا تسوس الذى ما ساس قبلك واحد* ثمانين ألفا دارعين وحسرا
حنش بن مالك تغلبى گويد:... سعيد سال سيام آهنگ غزا كرد و سوى گرگان و طبرستان رفت. عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر وابن زبير و عبدالله بن عمرو بن عاص با وى بودند...
همانطور كه در اين روايت مشاهده مى كنيد طبرى در اينجا باز جريان لشكر كشى سعيد را به گرگان و طبرستان مطرح ميكند و حال آنكه اساسا نامى از امام حسن امام حسين (عليهما السلام (و حضور آنها در اين جنگ نميبرد. و اين در حالى است كه طبرى بر خلاف بلاذرى
سلسله سند روايت خويش را دقيقا بيان داشته است ولى با اين حال نامى از امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) نمى برند. بهر روى نشانگر آنستكه راوى اوليه سخنى از حضور حسنين به ميان نياورده است
اما در جاى ديگر از تاريخ الطبرى (تاريخ طبرى ج 3- ص 323 ج 325) مى بينيم كه در صفحه 323 مى نويسد: حدثنى عمر بن شبه قال حدثنى على بن محمد عن على بن مجاهد عن حنش بن مالك قال غزا سعيد بن العاص من الكوفه سنه ثلاثين يريد خراسان ومعه حذيفه ابن اليمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعه الحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبير وخرج عبد الله بن عامر من البصره يريد خراسان فسبق سعيدا ونزل....
حنش بن مالك گويد: سعيد بن عاص به سال سى ام از كوفه به منظور غزا آهنگ خراسان كرد. حذيفه بن يمان و كسانى از ياران پيمبر خدا (ص) باوى بودند حسن و حسين و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو بن عاص و عبدالله بن زبير نيز با وى بودند...
اما در صفحه 325 مى نويسد: وحدثنى عمر بن شبه قال حدثنا على بن محمد قال أخبرنى على بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبى قال غزا سعيد سنه ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثنى علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفره فإذا أكلوا أمرونى فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطونى باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبى عقيل الثقفى جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدرى أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفه....
در اين دو روايت باز تناقضاتى مى بينيم كه بسيار عجيب است، در اين دو روايت ميبينيم كه طبرى در صفحه 323 كتاب خود اشاره به همراهان سعيد در جنگ تبرستان دارد و در آن نام حسنين (ع) را مى برد اما در روايتى ديگر و اتفاقا با همان سلسله سند در صفحه 325 نامى از حسنين در حضور در تبرستان نميبرد
و اين همان چيزى است كه فرضيه اضافه شدن نام امام حسن و امام حسين در شمار همراهان را بعدها و در زمانى معاصر خود نويسندگان- بلاذرى و تبرى- بيش از پيش تقويت ميكند
پرسمان #اعتقادی
استفاده از واژه «ارباب» براي امام حسين (عليه السلام) مناسب نيست؟
@Porseman_channel
قطعاً در به كار بردن الفاظ و تعابیری كه ما در بیان ارادت خویش به ائمه اطهار علیهم السلام استفاده میکنیم كمال دقت را باید به كار ببریم و تمامی زوایای عبارات بکار برده شده را بررسی کنیم تا خدای ناكرده هم كلامی خلاف شأن آن بزرگواران نباشد و هم بهانه به دست دشمنان اهلبیت علیهم السلام داده نشود.
ارباب از ریشه (ربب) گرفته شده و جمع (ربّ) است، ارباب اگر چه جمع است اما غیر عرب این کلمه را در مفرد نیز بکار می گیرند، برای مثال در گذشته که مسئله ارباب و رعیتی مطرح بود، «بنده» به مولای خود ارباب میگفته است.
این کلمه به معنای مالک، صاحب و غالب است و اگر در موضوع اسمای افعالیه خدا مورد بحث قرار گیرد، به معنای «مربی، منعم، متمم» است؛ پس اگر فرمود: «الله رب العالمین»، یعنی آن تنها پرستش شوندهای که عقول از شناخت او در حیران هستند و مالک، صاحب، منعم و تربیتکنندههمهامور عالم است.
ربّ اسم عام است و در مورد غیر خدای سبحان هم بکار برده می شود؛ به عنوان نمونه:
«وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ» (یوسف/42) و به آن يكى از آن دو نفر، كه مىدانست رهايى مى يابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [سلطان مصر] يادآورى كن!» ولى شيطان يادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد و بدنبال آن، (يوسف) چند سال در زندان باقى ماند.
«وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَليمٌ» (یوسف/50) پادشاه گفت: «او را نزد من آوريد!» ولى هنگامى كه فرستاده او نزد وى [يوسف] آمد گفت: «به سوى صاحبت بازگرد، و از او بپرس ماجراى زنانى كه دستهاى خود را بريدند چه بود؟ كه خداى من به نيرنگ آنها آگاه است.»
علاوه بر مستندات قرآنی در کتب لغت نیز عبارت «ربّ» به معنی صاحب و مُنعِم نیز آمده است «يطلق الرب على السيد أيضا و المربي و المتمم و المنعم و الصاحب (كتابالعين ج : 8 ص : 256)
بنابراین با توجه به اینکه عبارت «ربّ» در مورد غیر خدا هم بکار گرفته می شود، می توان گفت وقتی به امام حسین علیه السلام ارباب گفته می شود منظور این است که امام حسین علیه السلام صاحب اختیار ماست و ما غلام وی هستیم، یقینا کسانی که امام حسین علیه السلام را ارباب می خوانند این معنی مدّ نظرشان هست. در زبان فارسی هم ارباب ابدا به معنی خدا به کار نمی رود و به معنای سرور و شخصی که امرش مطاع باشد استعمال می گردد.
لیکن
در آيه 80 سوره آل عمران به صراحت بيان شده است كه چنين تعبيري را براي فرشتگان و انبياء و به طريق اولي براي فرزندان ايشان به كار نبريد. استخدام اين كلمه براي وجود مقدس امام حسين (عليه السلام) علاوه بر اين كه خلاف فصاحت است، بهانهاي به دست مخالفان تشيع خواهد داد كه شيعيان، امامان خود را پرستش ميكنند.
نه تنها ائمه معصومين (عليهم السلام) بل كه هيچ عرب زباني در گذشته و حال، ذوات مقدسهي ايشان را با چنين تعابيري در ادعيه و منثورات مورد خطاب قرار نداده است. آن گونه كه خود از نزديك شاهد بودهام، شيعيان عراق در عاشقانهترين و خاضعانهترين حالات، امام حسين و حضرت ابوالفضل (عليهما السلام) را سيد و مولا خطاب كردهاند.
نوع رابطه شيعيان با امامان امت، مطابق آيات و احاديث وارده منطبق بر الگوي امام-شيعه يا رهبر-پيرو است و آن چه در قرآن از شيعيان خواسته شده است، محبت ورزيدن به اهل بيت و تبعيت از دستورهاي ايشان است...
@Porseman_channel
هدایت شده از پرسمان دینی
#سوال_مسابقه_ششم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
📅28شهریور97
⭕️کدام گزینه یا گزینه ها؛ صحیح می باشد؟
گزینه 1⃣: به نظر همه مراجع تقلید، اعاده نماز به دلیل عدم حضور قلب، جایز است
گزینه 2⃣: ازدواج در ماه محرم و صفر؛شرعا اشکال دارد
گزینه 3⃣: جمله کل یوم عاشورا کل ارض کربلا؛ از معصوم نقل شده است
گزینه 4⃣:فلسفه واقعی احکام تعبد می باشد لذا نباید از فلسفه واقعی احکام سوال نمود
گزینه 5⃣: به استقبال عاشورا رفتن(ده روزاول محرم عزاداری کردن)از معصوم نقل نشده وزاییده فرهنگ عرف می باشد
.
📩 لطفا فقط شماره گزینه صحیح را به آیدی @ebadi_porseman 🆔 ارسال کنید 📩
⏲مهلت ⏳ارسال گزینه ✅صحیح ✅؛ازالان تا سه ساعت ⌛️ می باشد.⏰
🌹 به چند نفر که پاسخ صحیح ارسال کنند به قید قرعه ؛کارت شارژ گوشی📱 ؛هدیه داده میشود 🌹
➖➖➖➖➖
✅✅ #کانال_پرسمان_دینی
@Porseman_channel
#پاسخ _سوال_مسابقه
باسلام
با عرض تسلیت بمناسبت شب عاشورای حسینی و التماس دعا از همه کاربران همراه
🍂🍂🍂
با توجه به اینکه
جوازاعاده نماز بخاطر عدم حضورقلب؛ نظر همه مراجع نیست.
ازدواج در ماه محرم و صفر شرعا اشکال ندارد
جمله کل یوم عاشورا کلام معصوم نیست
استقبال عزاداری دهه محرم سیره امام کاظم ع می باشد...
🍂🍂🍂🍂🍂
فقط
گزینه4⃣صحیح می باشد.
چراکه علت واقعی احکام چیزی جزتعبد و تسلیم فرمایشات شارع مقدس نمی باشدلذا وجهی برای پرسش از فلسفه واقعی احکام وجود ندارد...
👇👇👇👇👇👇
4⃣ نفر از کاربران محترم پاسخ صحیح دادند که شارژ مستقیم 5⃣هزاری برای هرکدام از عزیزان تقدیم میشود🌷
کاربران
Dr.mahdavi.
شهیدحمیدباکری
تلخ
میثاق الهی
🍁🍁🍁🍁🍁
التماس دعا
چرا امام علي(ع) از قبول خلافت پس از عثمان امتناع كرد؟
@Porseman_channel
عثمان در ذيحجه سال ۳۵هجرى كشته شد، در عين حال اين نكته مسلم است كه بين قتل او و بيعت مردم با على ع دست كم چهار پنج روز فاصله بوده است. در اين چند روز مردم در تحير و بلاتكليفى به سر مى بردند.
'گاهي پرسش ميشود كه در منابع تاريخي آمده است؛ اميرالمومنين (ع) از قبول خلافت پس از عثمان امتناع ميفرموده است؛ علت اين امر چيست؟
در جواب اين پرسش ميتوان گفت: عثمان به دنبال فساد مالى و ادارى، تصرفهاى غيرمجاز در بيت المال و همچنين گماشتن افراد نالايق از بنى اميه و خويشان خود و سپردن مقدرات امت اسلامى به دست بنى اميه، خشم مردم را برانگيخت و چون به اعتراضها و درخواستهاى مكرر و مشروع مسلمانان در مورد تغيير استانداران و فرمانداران، ترتيب اثر نداد، سرانجام شورش و انقلاب بر ضد حكومت وى به وجود آمد و منجر به قتل او گرديد.
بنابر ادله قطعيه تاريخي اميرمومنان (ع) تلاش فراواني براي نجات عثمان به عمل آورد و حتي شخصا به ميان محاصره كنندگان رفته و آب به ايشان رساند. بالاخره پس از قتل وي، مردم با على (ع) به عنوان خلافت بيعت كردند. از اين لحاظ حكومت على (ع)، يك حكومت انقلابى و حاصل شورش مردم بر ضد مظالم بود.
يكى از نمونه هاى فساد حكومت عثمان اين بود كه وى «حكم بن ابى العاص» را با پسرش «مروان» كه پيامبر اسلام (ص) وى را به طائف تبعيد كرده بود و حتى ابوبكر و عمر در زمان حكومتشان جرات برگرداندن وى را پيدا نكرده بودند، به مدينه برگرداند و دختر خود را به مروان تزويج كرد و حتى مسئوليت دفتر دارى خلافت را به مروان سپرد، و اين موضوع خشم مردم را برانگيخت.
خانه عثمان به مدت چهل و نه روز از طرف انقلابيون در محاصره بود. (۱) هر موقع عثمان مى خواست نرمش نشان بدهد، مروان بيشتر خشم مردم را بر مى انگيخت. سرانجام مسلمانان خشمگين به خانه عثمان ريختند و او را به قتل رساندند.
انقلابيون تنها در فكر كنار زدن عثمان بودند و هر چند در مدت محاصره خانه عثمان اسم على (ع) بر سر زبانها بود، اما برنامه روشنى براى آينده نداشتند، لذا وقتى كه عثمان را كشتند تازه با مشكل انتخاب خليفه روبرو شدند.
از طرف ديگر، از ميان اعضاى شوراى شش نفرى كه عبارت بودند از: على (ع)، عبدالرحمن بن عوف، عثمان، طلحه، زبير و سعد بن ابى وقاص، دو نفر از آنان يعنى عبدالرحمن بن عوف و عثمان از دنيا رفته بودند و در بين چهار نفر موجود، على (ع) از همه محبوبتر بود و از حيث فضيلت و سابقه درخشان در اسلام هيچ كدام از آنان به پايه او نمى رسيدند، و همين معنا مردم را بيشتر به سوى على (ع) مى كشانيد.
على (ع) با ارزيابى اوضاع و ملاحظه دگرگونيهايى كه در زمان عثمان رخ داده بود، و نيز دورى و بيخبرى فاحش مسلمين از اسلام اصيل نخستين، خوب مى دانست كه حكومت كردن بعد از فساد و آلودگى دوران حكومت عثمان بسيار مشكل است و مردم، بويژه سران قوم، زيربار اصلاحات مورد نظر او نمى روند و عدالت او را تحمل نمى كنند. از اينرو وقتى كه انقلابيون به حضرت پيشنهاد بيعت كردند، نپذيرفت.
به اتفاق مورخان عثمان در ذيحجه سال ۳۵هجرى كشته شد، اما در مورد روز واقعه اختلاف دارند. (۲) در عين حال اين نكته مسلم است كه بين قتل او و بيعت مردم با على ع دست كم چهار پنج روز فاصله بوده است. (۳) در اين چند روز مردم در تحير و بلاتكليفى به سر مى بردند.
در اين مدت، رهبران انقلاب به حضرت مراجعه مى كردند، ولى او چندان خود را نشان نمى داد، و چون درخواست قبول بيعت مى كردند، از آنجا كه اوضاع را براى قبول خلافت نامساعد مى ديد و با اين پيشنهاد حجت را بر خود تمام نمى دانست، مى فرمود:
«مرا واگذاريد و به سراغ شخص ديگرى برويد، زيرا ما به استقبال وضعى مى رويم كه چهره هاى مختلف و جهات گوناگونى دارد (اوضاع مبهم و پيچيده است)، دلها بر اين امر استوار و عقلها ثابت نمى مانند، ابرهاى فساد، فضاى جهان اسلام را تيره و راه مستقيم ناشناخته مانده است.
آگاه باشيد كه اگر دعوت شما را اجابت كنم، بر طبق علم خويش با شما رفتار خواهم كرد و به سخن اين و آن و سرزنش ملامتگران گوش فرا نخواهم داد، اما اگر مرا رها كنيد، من هم مانند يكى از شما خواهم بود، شايد من شنواتر و مطيعتر از شما نسبت به خليفه شما باشم، و من وزير و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه امير و رهبرتان گردم. » (۴)
اما چون رفت و آمدها زياد شد و درخواستهاى مصرانه مسلمانان افزايش يافت و سيل مردم خسته از مظالم پيشين و مشتاق عدالت، به درخانه حضرت سرازير گرديد، امام احساس وظيفه كرد و ناگزير بيعت مردم را پذيرفت.
امام در چند جاى نهج البلاغه از استقبال پرشور و پافشارى مردم هنگام درخواست بيعت ياد نموده است. از آن جمله مى فرمايد: