eitaa logo
کانال اداره قرآن،عترت و نماز استان قم
1.7هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
143 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج... 🌸 سلام علیکم🌸 این کانال به منظور اطلاع رسانی ✅ برنامه ها ✅ بخشنامه ✅ گزارش فعالیتهای ستادی اداره قرآن، عترت و نماز ✅ گزارش ادارات، مراکز دارالقرآن و مدارس تابعه استان قم ایجاد شده است... ارتباط با ادمین @sohrabian_parvareshi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ همیشه شنیدی آدم باید توی مفاهیم قرآنی عمیق بشه ولی نمی‌دونی باید از کجا شروع کنی؟ 🤔 موسسه تدبر در کلام وحی همونجاییه که دنبالش می‌گردی🌿 این موسسه قرآنی که از سال ۱۳۸۲ تاسیس شده، تا حالا ۲۰ جلد کتاب توی این زمینه منتشر کرده و ۵ هزارتا مربی به جامعه قرآنی تحویل داده اگه می‌خوای از برنامه‌هاشون با خبر بشی و تدبر در قرآن رو شروع کنی سایتشون رو ببین 👈 www.tadaborquran.com •┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•      https://eitaa.com/QENqom1402
بین بچه‌ها حرفش پیچیده که دل و جرات‌ش را ندارم. که بچه ننه‌ام و دهنم بوی شیر می‌دهد. توی این گرما، چند تا لباس را از روی هم پوشیده‌ام و دارم شر و شر عرق می‌ریزم. نمی‌دانم این فکر ابلهانه که چند لایه لباس، می تواند جلوی مشت و لگد و قمه و چاقو را بگیرد، از کجا به سرم زد. اکبر گفت ابی‌خان زده توی دهنشان و گفته حرف اضافه نزنید. بعدش هم دعوتم کرد به قهوه‌خانه و گفت: «ابی نمرده که کسی بچه محل‌ش رو دست بندازه، دعوای بعدی، جلودار خودمون وایمیسی، بیینم دیگه کی وجودش رو داره، زرت و پرت اضافه کنه» گوش داده بودم و چای‌م یخ کرده بود. عرق کلافه‌ام کرده‌. شروع می کنم دانه‌دانه لباس‌ها را در آوردن. اکبر دیشب زنگ زده بود و گفته بود ساعت ۵ با موتورش می‌آید دنبالم. ماجرا درگیری نبود، قرار بود بریزیم مغازه‌ی یک نفر را که ابی دستور داده بود، بشکنیم و خراب کنیم و فرار کنیم. یک ماهی بود که به فرمان ابی برای خودم برو و بیا و احترامی بین‌شان پیدا کرده بودم و حالا وقت امتحان پس دادن بود. صدای پیچیدن موتور اکبر که توی کوچه می‌آید، بدون اینکه فکر کنم، از پله‌ها می‌دوم پایین. تازه یک ماه بود که بعد از چندسال از شرِ توسری و کتک خوردن توی مدرسه و کوچه خلاص شده بودم. نمی‌توانستم با آن شوخی کنم. کلاه هودی‌ام را می‌گذارم سرم و می‌پرم ترکِ اکبر. یک زنجیر ضخیم و بلند می‌دهد دستم و می‌گوید: «تا رسیدیم بپر پایین، چشماتو ببند و فقط بزن بشکن، بچه‌ها هم پشتِ سرت می‌ریزن تو مغازه» 🔸ادامه دارد... •┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•      https://eitaa.com/QENqom1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 📽 یه تیکه فیلم خدا را صدا بزن... تو می‌توانی... 🔸یه ویدیوی جذاب ببینیم از فیلم ملک سلیمان (علیه السلام) که به آیه ۶۰ سوره یاسین هم ارتباط نزدیکی داره 🎥 ‌‌🌙 برای دیدن محتوای کانال مسطورا، اینجا کلیک کنید. •┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•      https://eitaa.com/QENqom1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینجا کلی جــذاب همراه با کلی کـــاردســتی و بــازی و قـــــصه و مــــحتوای چند رســانه‌ای جـذاب برای دهه‌ نودی هــا و هــشتادی‌ها هـست🤩 اگر محتوای ناب قرآنی برای اجرای تو خونه یا کلاس قرآن میخوای حتــــما یه سر بزنـید 🔻🔻🔻🔻 کافیه روی سوره‌ی مورد نظر کلیک کنی👇 🌱طرح درس سوره مبارکه نصر 🌱طرح درس تدبر سوره فیل 🌱طرح درس سوره مبارکه زلزال 🌱طرح درس سوره مبارکه قارعه 🌱طرح درس سوره مبارکه کوثر 🌱طرح درس سوره مبارکه تکاثر 🌱طرح درس سوره مبارکه علق 🌱طرح درس سوره مبارکه فلق 🌱طرح درس سوره مبارکه قریش 🌱طرح درس سوره مبارکه عادیات 🌱طرح درس سوره مبارکه عصر 🌱طرح درس سوره مبارکه همزه 🌱طرح درس سوره مبارکه ماعون 🌱طرح درس سوره مبارکه قدر 🔻 اگه قـــرآنـــی هــــستی بیا 🔻 و اگر میخواهید جذاب و پرهیجان رو در کلاس هــاتون یا خونه‌هاتون پخش کنید و با بچـه‌هــا هـمــخـــوانی کـــنید و لـــذت ببـــرید 😍 فقط کــافیه روی 👈 زندگی با آیه ها کلیک کنید ✅ ┄┅┅┅┅┄❅🌙❅┄┅┅┅┅┄ @raahebehesht_ir کانال تدبر در قرآن |کودک ونوجوان •┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•      https://eitaa.com/QENqom1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال اداره قرآن،عترت و نماز استان قم
#داستانک بین بچه‌ها حرفش پیچیده که دل و جرات‌ش را ندارم. که بچه ننه‌ام و دهنم بوی شیر می‌دهد. توی
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ دستهام یخ کرده‌اند و چسبیده‌اند به زنجیر. پیچ خیابان سوم را که می‌پیچیم. اقاجان را می‌بینم. دو تا نان بربری زده زیر بغلش و توی صف ایستاده تا برای افطار حلیم بخرد. چقدر چهره‌‌ی پیر و افتاده‌اش، به چشمم شکننده می‌آید. تازه صدای درهم «اللهم انی اسئلکِ» دعایی که از بلندگوی چند مسجد، توی خیابان در هم شده، به گوشم می‌رسد. درِ مغازه که می‌رسم. محکم جلوی ویترین می‌ایستم. حس می‌کنم دیگر از هیچ چیز نمی‌ترسم. از پشت سر یکی داد می‌زند: «یالا دیگه، گفتم کار رو نسپرید به این ترسوی بچه ننه» برمی‌گردم. زنجیر را پرت می‌کنم جلویشان. بلند و رسا فریاد می‌زنم: «آره! من می‌ترسم. از آهِ آقاجونم می‌ترسم، از خدای آقاجونم می‌ترسم. من یه ترسوام.» کلید را که توی در می‌چرخانم، بابا از همان آشپزخانه با صدای بلند می‌گوید:«اومدی پسرم؟ گفتم به مامانت بوی حلیم، پسرت رو از هر جایی که هست می‌کشونه خونه!» صدای خنده‌اش خانه را پر می‌کند. 💠 پایان پی نوشت: اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را نپرستيد، زيرا وى دشمن آشكار شماست؟ سوره یاسین، آیه ۶۰ •┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•      https://eitaa.com/QENqom1402