eitaa logo
تنهامسیریهای قم
2.1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
5.3هزار ویدیو
119 فایل
به تنها مسیر آرامش قم خوش آمدید❤ آیدی نظرات و پیشنهادات 👇 @Mahdiar140
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃راحت جان من از مرگ می‌ترسم. مرگ را برایم شیرین کن. ترسی که از مرگ دارم، هر لحظه از زندگی را برایم پر از وحشت کرده. هول مرگ را بگیر از من. من از مرگ می‌ترسم. مرگ را برایم زیبا کن. با تصویری که من از مرگ دارم، زندگی هر لحظه‌اش زهر هلاهل است به کامم. شیرین شدن مرگ و زیباشدنش، یک راه بیشتر ندارد؛ آن هم عشق توست. مرا عاشق کن تا عاشقانه با مرگ روبرو شوم. کسی که عاشق توست، به مرگ همان طور نگاه می‌کند که به زندگی. عاشقان تو مرگ را بوییدن گل می‌دانند. کسی از بوییدن گل هراس ندارد. نگذار از ترس عاشق نبودن بمیرم. شبت بخیر راحت جان!
📝 گاهی توی فراز و فرودهای زندگی؛ ممکنه همه‌ چیز رویِ‌ سر تو خراب بشه، اونم وقتی که مقصر نبودی❗️ اونجایی که مظلوم واقع میشی؛ اما به «أحسن‌ِ وجه» برخورد می‌کنی، کوتاه میای و نادیده می‌گیری، تا خدا، وکالتش رو بموقع انجام بده؛ ⚡️سرت رو برای بالا بگیر؛ تو در ابتدای ماجرای بزرگ شدنت قرار گرفتی! 🌛
🍃بهار خدا پاییزِ برگ‌ریزان با تو حرف‌ها دارد و ما نمی‌شنویم! پاییز تجسّم یک انتظارِ به مقصد نرسیده است. زرد و بی‌جان شدن یعنی توانم برای انتظار به انتها رسیده است و تا از دست نرفته‌ام فکری کن به حالم. من این روزها همان پاییزم و حرف‌ها دارم با تو. تا از دست نرفته‌ام، فکر به حالم کن آقا! شبت بخیر بهار خدا
🍃بهار خدا پاییزِ برگ‌ریزان با تو حرف‌ها دارد و ما نمی‌شنویم! پاییز تجسّم یک انتظارِ به مقصد نرسیده است. زرد و بی‌جان شدن یعنی توانم برای انتظار به انتها رسیده است و تا از دست نرفته‌ام فکری کن به حالم. من این روزها همان پاییزم و حرف‌ها دارم با تو. تا از دست نرفته‌ام، فکر به حالم کن آقا! شبت بخیر بهار خدا
📝 ؛ مسیر *من* تا *خدا*؛ مسیری سربالایی‌ست! نه میتونیم با نیم کلاج، مدتهای طولانی، اتومبیل رو نگه داریم، و نه میتونیم پدال گاز رو رها کنیم... سقوط حتمی است! اینجا، فقط باید تخته گاز بریم ❗️ برای همین قرآن گفته؛ السابقون السابقون، اولئک المقربون! تأخیر، توقف، عقب‌گرد ممنوع ⛔️ 🌛
📝 وقتی تصمیم می‌گیریم ؛ یه خُلقِ زشت و آزاردهنده رو از روحمون، بِکَّنیم و بندازیم دور ؛ ☄️شیطان پرکار میشه و همه‌ی تلاشش رو می‌کنه، تا هم تو ناامید بشی وهم اون به هدفش برسه. پس اگر تصمیم گرفتی عصبانی نشی؛ و بسرعت اتفاقی برای عصبانیتت پیش اومد، و از کوره در رفتی ... مطمئن باش؛ هدفت درسته❗️ خودت رو سریع ببخش و از اول شروع کن ! مقاومت در ابتدای راه، شرط اولِ حرکته! 🌛
🍃ارباب عشق در دل خستگی‌ها وقتی دلم می‌گیرد، احساس می‌کنم که تحمّل خستگی برایم سخت‌تر شده. دل‌گرفتگی‌هایی که سراغ من می‌آید، روحی آهنین می‌خواهد تحمّلش. حالا تو بگو با این همه خستگی، چطور تاب بیاورم دل‌گرفتگی‌های کمرشکن را؟ کاش تقسیم می‌کردی مرا میان خستگی و دل‌گرفتگی. خسته که می‌شدم، به دلم فرمان می‌دادی که نگیرد، دلم که می‌گرفت، خستگی را ممنوع می‌کردی! من مرد میدان این دو با هم نیستم. اگر من میان این دو تقسیم‌پذیر نیستم، کاش عشق را به من اضافه می‌کردی. عشق که بیاید شاید دل‌گرفتگی بماند؛ اما بی‌شک خستگی، منها می‌شود. جنس دل‌گرفتگی‌های من عاشقانه نیست که این قدر سنگین است. دل‌گرفتگی اگر عاشقانه باشد، آدم را سبک می‌کند. خدا را شکر که هنور حس التماس عشق را از من نگرفته‌ای. اگر بنا نیست عاشق بمیرم، مرا ملتمس عشق نگه دار تا در زمرۀ گدایان عاشقی محشور شوم. شبت بخیر ارباب عشق!
📝 ➖ چرا تو زنگ زدی بهشون آخه؟ ... ما بزرگتر بودیم، اونا اول باید زنگ میزدن! ➖ ما اول بریم خونه شون؟ ... نه!! ما بزرگتریم، اونا اول باید بیان. ➖ چرا اینهمه به بچه شون عیدی دادی؟ ... مگه اونا چقدر به دختر ما عیدی دادن؟ ➖ و چرا .... 🔺 آقاجان / خانم جان ؛ بزرگی به سن و سال نیست! به وسعتِ روح شماست، که چقدر قادرید بی‌حساب و کتاب، و بی‌توقع جبران، به پای بقیه، مهر بریزید ... حتی اگر قدرتون رو ندونند، یا در حقتون ظلم کنند! 💥 اگر اهلِ چرتکه انداختن در محبت هستید، یعنی در یک حصار تنگ و تاریک به اسم "مــن" محصورید! زودتر بشکافیدش و بیاید بیرون! بیرون هوا آزادتر و روح‌تون بانشاط تره. ❌ چجوری بشکافید؟ دقیقاً برخلاف میل‌تون ، رفتار کنید، جوری که دردتون بیاد ... بزودی طعمِ شیرینِ شکافتن این پوسته‌ی سخت رو حس می‌کنید ! 🌛
نیکی به پدر و مادر مشقی است که تو آن را می نویسی و فرزندانت آن را برایت پاکنویس می کنند، پس زیبا بنویس...
🍃 موعود جمعه ها جمعه‌های بی‌خبر، دل‌های منتظر را آزار می‌دهند و وقتی که می‌خواهند بروند، شرمندۀ روی کسانی هستند که لحظه‌ها را برای حلول جمعه شمرده بودند و حالا ملول‌اند از جمعه‌ای که تو را نیاورد و خودش رفت. چقدر عاشق‌اند کسانی که بعد از هر بی‌خبری، باز هم تا جمعۀ بعدی به انتظار خبر آمدنت می‌نشینند و چقدر خوب‌اند جمعه‌ها که با شنیدن انبوه گلایه‌ها باز هم به امید آوردن خبر آمدنت، از پیوستن به آخر هفته ناامید نمی‌شوند. آقا مرا مثل این جمعه‌ها و آن منتظران، عاشق کن! شبت بخیر موعود جمعه‌ها! ✍محسن عباسی ولدی
🍃 موعود جمعه جمعه‌های دلگیر را دریاب! از دل این جمعه‌ها بوی فراق می‌آید، و نمی‌شود بوی فراق را استشمام کرد و با همۀ وجود خوشحال بود. عاشقان تو از وقتی رفته‌ای، جمعه‌ها را روز تعطیلی خوشحالی نام گذاشته‌اند. جمعه‌ها اگر برای مردم روز استراحت است،‌ برای عاشقان تو روز استقامت است؛ استقامت در برابر بار فراقی که هر هفته سنگین‌تر از هفتۀ پیش می‌شود. تو باید مدد کنی تا سد این استقامت نشکند. چه روزی است جمعه‌ای که تو می‌آیی و فلسفۀ استقامت در برابر فراق تو از میان می‌رود. شبت بخیر موعود جمعه!
🍃ارباب بنده نواز خاک پای تو آقا! از مطهِّرات است. روی سر هر کسی که بپاشد از هر چه آلودگی پاک می‌شود. حتّی یک ذرّه از غبار خاک پای تو کافی است برای پاک کردن یک دنیا آلودگی. در رسالۀ عشق‌بازی نوشته است: هر کسی که آلوده شد و آلودگی‌اش از حد گذشت واجب است که پی جوی خاک پای تو باشد. من آلوده‌ام به همان اندازه‌ای که خودت می‌دانی. آلودگی‌ام از حد گذشته، تو بهتر از من می‌دانی. پس بر من واجب است که پی جوی خاک پای تو باشم و گرنه مرگ اگر همین حالا به سراغم بیاید آلودۀ آلوده از دنیا می‌روم. تو کجایی آقا!؟ مرا صدایم کن. هر جا که ایستاد‌ه‌ای، بایست تا به تو برسم. وقتی که رسیدم پایت را بلند کن تا خاک پایت را بر سر بریزم. اگر نمی‌خواهی مرا ببینی به من بگو کجا بوده‌ای و پا روی کدام خاک نهاده‌ای تا جای پایت را پیدا کنم و خودم را طاهر کنم. اگر نمی‌خواهی جای پایت را ببینم به یکی از دوستانت بگو خاک پایت را برایم بیاورد. کاری کن برایم آقا! محتاج خاک پایت هستم. شبت بخیر ارباب بنده‌نواز! @Qomtanhamasiri
🍃همۀ زندگی در حساب‌های زندگی، گاهی واقعیت‌ها کارشان کشتن آدم است. امروز حساب کردم زندگی را و با خودم گفتم زندگی منهای تو مساوی است با:... در جوابش ماندم. می‌دانستم جوابش چیست امّا دوست نداشتم باور کنم. آنچه را که دوست داشتم نوشتم زندگی منهای تو مساوی است با مرگ. این جواب را از من قبول کن خودم را می‌کُشم تا محقّق شود. شبت بخیر همۀ زندگی! @Qomtanhamasiri
🏴 مزار مادر داشتی می‌رفتی سر قبر مادر مرا هم خبر می‌کردی. مگر چه می‌شد؟ می‌خواستی کسی از مزار مادرت خبردار نشود؟ خب چشم بسته مرا می‌بردی تازه این طور برایم بهتر بود چون خودت باید دستم را می‌گرفتی تا سر مزار مادر. دست در دست تو لذتی بالاتر از این هم هست؟ سر مزار مادر هم که می‌رسیدیم قول می‌دادم سرم پایین باشد و نگاهم تنها به خاک مادرت خیره. اصلاً چرا این طور قول بدهم تا خیالت آسوده شود تو اگر یک روز مرا ببری کنار مزار مادرت قول شرف می‌دهم همان جا بمیرم. مرده که نمی‌تواند رازی افشا کند. مگر می‌شود کنار مزار مادر تو نفس کشید؟ تو خودت اگر بر سر مزار می‌نشینی و بعدش باز نفس می‌کشی برای آن است که از خدا اجازۀ رفتن نداری. مزار مادر تو، قتلگاه است. عاشقانه اگر بخواهم بگویم این چنین می‌گویم: اگر چه راز پنهان ماندن مزار مادر تو اثبات مظلومیت و حقانیت اوست امّا حکمتی دیگر هم در آن نهفته است: مادرت مزارش را پنهان کرد تا نسل شیعیانش باقی بماند. مزار مادر تو اگر آشکار بود و ما اگر توفیق زیارتش را می‌یافتیم مدینه بزرگ‌ترین قبرستان شیعیان جهان می‌شد. چه مادر مهربانی! پیش از رفتنش نگران جان بچه‌هایش بود. آقا! کنار مزار مادر یاد ما هم باش. تو جان مایی وقتی برای مادرت گریه می‌کنی مراقب جان ما هم باش. شبت بخیر جان جهان!
🍃عزیز خدا ما را چه شده که وقتی به دیگرانی که تو را قبول ندارند‌ می‌رسیم، خودمان را می‌بازیم؛ ولی وقتی به تو فکر می‌کنیم، خودباخته‌ات نمی‌شویم؟ مگر بالاتر از تو روی زمین کسی هم هست؟ چرا عظمت تو را در یاد نگه نمی‌داریم و ادعای کبریایی آنهایی را رنگی از خدا ندارند، باور می‌کنیم و به عزت خدایی تو ایمان نمی‌آوریم؟ ما در غفلت از مرز هشدار رد شده و به میدان بحران وارد شده‌ایم. حال و روزمان خراب است، کاری برایمان کن آقا! شبت بخیر عزیز خدا!
🍃حقیقت عالم تو محور حقایق عالمی. با تو معنای همۀ واژه‌ها به هم می‌ریزد. واژه‌ها اگر به تو نگاه نکنند، با خودشان غریبه می‌شوند. اگر حرف تو در میان نباشد، قهرمان را نمی‌شود معنا کرد. قهرمان‌ها در نسبت با تو تعریف می‌شوند. حاج قاسم قهرمان است؛ امّا نه فقط برای این که رسم جنگیدن را خوب بلد بود و جنگ‌ها را یکی یکی فتح می‌کرد. او قهرمان است چون کارش برداشت بارهای غم تو را از روی دلت برداشت. کسی اگر دنیا را فتح کند؛ بی آن که لبخندی به لب تو بنشاند، ضعیف‌ترین آدم دنیاست. خوش به حال حاج قاسم به خاطر همۀ لبخندهایی که به تو هدیه کرد. کاش من هم قهرمان لبخندهای تو می‌شدم. شبت بخیر حقیقت عالم! @QomTanhamasiri
🍃سردار کار برخی‌ها نشان دادن کوچکی ماست. اصلاً انگار خدا مأمورشان کرده که به فرد فرد ما بفهمانند ما هیچیم. این روزها سالروز شهادت یکی از سربازان توست که پیش ما بود برای آن که بدانیم حقیریم و رفت تا یقین کنیم که هیچیم. چه قدر سوختی برایش؟ چه اندازه اشک ریختی در فراقش؟ به اندازۀ آه‌هایی کشیدی و قطره‌هایی که بر گونه‌ات جاری شد، شهادت سلیمانی پیام‌آور هیچ بودن ما شد. اگر او سرباز تو بود؛ ما کیستیم؟ در میان اوصاف حاج قاسم تو، من مبهوت مانده‌ام در این وصفش. او چگونه خودش را این اندازه هیچ می‌انگاشت؟ از هیچ انگاری حاج قاسم فهمیدم هر کسی که خودش را هیچ بشمارد، به قدری بزرگ می‌شود که خدا او را مأمور می‌کند دیگران را به هیچ بودن برساند. این چه سرّی است در آدم‌هایی که به هیچ بودن خویش می‌رسند که رفتنشان حتّی بیشتر از بودنشان ما را به آدم شدن نزدیک‌تر می‌کند. با رفتنش تنهاتر شدی. کاش حاج قاسمی بودم برای تو! شبت بخیر سردار!
وقتی جنازه‌های بی‌جان نوزادان و زنان و پیران و جوانان را افتاده بر زمین می‌بینیم و عکس جوی جاری خون در مردمک چشمانمان می‌افتد، یاد تو می‌افتیم و آمدنت. این روزها چقدر احساس نیاز می‌کنیم به آمدن یک منتقم! ما هر چه قدر هم که انتقام خون این مظلومان را بگیریم، دلمان به اندازۀ انتقام گرفتن تو از این ظالمان آرام نمی‌گیرد. تو که بیایی، ریشۀ ظلم را می‌کَنی و تنها با ریشه‌کَن شدن ظلم است که دل‌ها تسکین می‌یابد. کی می‌آیی آقا؟! بگو تا کی باید داغ بر دلمان بنشیند؟! می‌خواهی اگر ما مانع آمدنت هستیم، دعا کنی که خدا ما را از زمین بردارد تا راه آمدنت باز شود؟! بیا آقا! برای خاطر دل‌های پر از درد مظلومان هم که شده، بیا آقا! شبت بخیر حضرت منتقم!
🍃حضرت منتقم آقا! ما که سایۀ امنیت روی سرمان است، حال مادری را که نمی‌داند یک لحظه بعد، فرزندش شیر می‌خورد یا تیر، چه می‌فهمیم؟! ما نمی‌دانیم چه می‌کشد پدری که هر چشم بر هم زدنی را لحظۀ آخر زندگی فرزندانش می‌بیند و فرزندانی که نمی‌دانند در دم بعدی، یتیم‌اند یا جنازه‌شان در آغوش پدر. و چه می‌فهمیم حال کودک خردسالی را که روی جنازۀ مادر به گریه افتاده و او را التماس می‌کند از خواب بیدار شود. یک روز می‌آیی و ورق را برمی‌گردانی. آن روز باشیم یا نباشیم روز عید زمین است. کاش عید زمین زودتر فرا برسد! شبت بخیر حضرت منتقم!