✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_الیاس_عليه_السلام
✨#قسمت_اول
👈مختصری درباره حضرت الیاس علیه السلام
🌴يكى از پيامبران مرسل، حضرت الياس عليه السلام است كه نام مباركش در قرآن در دو مورد آمده است، در يك جا به عنوان انسانى شايسته در رديف زكريا و عيسى ويحيى عليهم السلام ذكر شده (انعام / 85) و در جاهاى ديگر به عنوان پيامبر مرسل ياد شده است (صافات/ 123)
🌴گرچه طبق بعضى از اقوال الياس عليه السلام همان ادريس، يا خضر يا ايليا است، ولى از ظاهر آيات قرآن استفاده مى شود كه او به طور مستقل، يكى از پيامبران است.
و در آيه 130 سوره صافات مى خوانيم: سَلامٌ عَلى اِلياسِين؛ سلام بر الياسين.
🌴سپس در آيه 132 مى فرمايد: اءِنَّه كانَ مِن عِبادِنا المومنينَ؛ او از بندگان مؤمن ما است.
🌴كلمه الياسين همان الياس است كه يا و نون بر آن افزوده شده است، و نيز احتمال دارد نظر به اين كه پدرش ياسين نام داشت، او را الياسين خواندند.
🌴الياس از پيامبران بنى اسرائيل و از نواده هاى هارون عليه السلام(به اين ترتيب: الياس بن ياسين بن فنحاص بن عيزار بن هارون، (مجمع البيان، ج 8،ص 457)برادر موسى عليه السلام است، و از امام صادق عليه السلام نقل شده كه الياس از پيامبران عابد بنى اسرائيل بود(اصول كافى، ج 1،ص 227)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_الیاس_عليه_السلام
✨#قسمت_دوم
👈شيوه دعوت الياس عليه السلام
🌴حضرت الياس عليه السلام از طرف خدا مأمور هدايت بت پرستان شد، كه به قول بعضى، آنها در بعلبك (كه اكنون در كشور لبنان قرار گرفته) بودند.
🌴الياس عليه السلام آنها را به تقوى و پاكسازى دعوت كرد، و از بت پرستى و پرستش بت بَعل (كه بت بزرگ آنها بود) برحذر داشت، و قوم بت پرست را به خاطر پرستش بت، سخت نكوهش نمود و به آنها فرمود: خداى يكتا و بى همتا پروردگار شما و پدران پيشين شما است، مربى و تربيت كننده شما او است، همه نعمت هايى كه داريد از او است، و حل هر مشكلى به دست با كفايت او مى باشد، چرا جز او را مى پرستيد؟ دست از تقليد كوركورانه برداريد، و روش نياكان خود را دنبال نكنيد، خداى حقيقى را بپرستيد.
🌴ولى قوم خيره سر و خودخواه او، گوش به اندرزهاى او ندادند، و به هدايت هاى منطقى و دلسوزانه او اعتنا نكردند، و به تكذيب او پرداختند، خداوند به آنها هشدار داد كه روزى خواهد آمد كه آنها در دادگاه عدل الهى قرار خواهند گرفت و در عذاب دوزخ، احضار خواهند شد.(سوره صافات/آیات 124تا127؛ بحار، ج 13،ص 392)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_الیاس_عليه_السلام
✨#قسمت_سوم
👈ايمان گروه اندكى به دعوت الياس عليه السلام
🌴تبليغات الياس عليه السلام باعث شد كه عده اى از بندگان خالص خدا، به او ايمان آوردند، و بر خلاف مسلك جامعه، سنت شكنى نموده، و باطل را رها كرده و به حق پيوستند.
🌴با اين كه چنين كارى در شرايط سخت آن عصر، بسيار دشوار بود، ولى آنها سنت باطل تقليد كوركورانه و جمله بى اساس خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو را رها كرده، و دعوت به حق الياس عليه السلام را باور كردند و جزء ياران او شدند.(سوره صافات/آیه 128)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_الیاس_عليه_السلام
✨#قسمت_چهارم
👈مبارزه الياس عليه السلام با طاغوت زمانش
🌴از ابن عباس روايت شده: هنگامى كه يوشع بن نون بعد از موسى عليه السلام بر سرزمين شام مسلط شد، آن را بين طوايف سبطى ها تقسيم نمود، يكى از آن گروهها كه الياس عليه السلام در ميانشان بود، در سرزمين بعلبك (كه اكنون يكى از شهرهاى لبنان است) سكونت نمودند. خداوند الياس عليه السلام را به عنوان پيامبر، براى هدايت مردم بعلبك فرستاد.
🌴بعلبك در آن عصر، شاهى به نام لاجب داشت كه مردم را به پرستش بت فرا مى خواند كه نام آن بعل بود. طبق سخن خدا در قرآن (آيات 124 تا 128 سوره صافات) مردم بعلبك، سخن الياس را تكذيب كردند و از دعوت او اطاعت ننمودند.
🌴شاه بلعبك همسر بدكارى داشت كه وقتى شاه به سفر مى رفت، او جانشين شوهرش شده و بين مردم قضاوت و حكومت مى كرد، آن زن، منشى حكيم و با ايمانى داشت كه سيصد مؤمن را از حكم اعدام او نجات داده بود، و در سراسر زمين زنى زشتكارتر از همسر شاه نبود. با شاهان متعددى همبستر شده بود و از آنها داراى فرزندان بسيار بود.
🌴شاه همسايه اى صالح داشت كه داراى باغى در كنار قصر شاه بود، و در گوشه اى از آن باغ زندگى مى كرد. شاه به او احترام مى نمود، ولى همسر شاه در غياب شاه، آن مؤمن صالح را كشت، و باغ او را غصب و تصرف كرد. وقتى كه شوهرش از سفر آمد، زن ماجرا را به او گفت، شوهرش به او گفت: كار خوبى نكردى (بيش از اين، او را سرزنش نكرد)
🌴خداوند متعال الياس عليه السلام را به بعلبك فرستاد، الياس به آن شهر وارد شد و مردم آن جا را از بت پرستى بر حذر داشت و آنها را به سوى خداى يكتا و بى همتا فرا خواند.
🌴بت پرستان، آن حضرت را تكذيب كردند، و به ساحت مقدسش توهين نمودند، و او را از خود راندند و تهديد نمودند، ولى او با كمال مقاومت به دعوت و مبارزات خود ادامه داد، و آزار آنها را تحمل كرد، و آنها را به سوى توحيد دعوت نموده، ولى آنها بر طغيان خود افزودند و عرصه را بر حضرت الياس عليه السلام تنگ كردند.
🌴الياس عليه السلام خدا را سوگند داد كه شاه و همسر بدكارش را، اگر توبه نكردند، به هلاكت برساند، و به آنها هشدار داد.
🌴اين هشدار باعث شد كه شاه و طرفدارانش خشونت بيشتر نمودند و تصميم گرفتند تا الياس عليه السلام را شكنجه داده و به قتل رسانند.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_الیاس_عليه_السلام
✨#قسمت_پنجم
👈هفت سال زندگی مخفیانه
🌴الياس عليه السلام از دست آنها گريخت و به پشت كوهها و درون غارها رفت و در آن جا هفت سال مخفيانه زندگى كرد، و از گياهان و ميوه درختها مى خورد و ادامه زندگى مى داد.
🌴در اين ميان پسر شاه به بيمارى سختى مبتلا شد و بيمارى او درمان نيافت. با توجه به اين كه شاه در ميان فرزندانش، او را از همه بيشتر دوست داشت، براى شفاى او به بتها متوسل شدند، ولى نتيجه نگرفتند.
🌴بت پرستان به شاه گفتند: بت بَعل به تو غضب كرده، از اين رو پسرت را شفا نمى دهد، كسانى را به نواحى شام بفرست. در آن جا خدايان ديگرى وجود دارد بايد آنها را نزد بت بَعل واسطه قرار دهى، بلكه بت بعل او را شفا دهد.
🌴شاه گفت: چرا بت بعل به من غضب كرده است؟
🌴بت پرستان گفتند: زيرا تو الياس را كه بر ضد خدايان برخاسته بود، نكشتى و او هم اكنون سالم است و در كوهها زندگى مى كند.
🌴بت پرستان كنار كوهها رفتند و فرياد زدند: اى الياس! نزد ما بيا و شفاى پسر شاه را از درگاه خدا بخواه!
🌴الياس عليه السلام نزد آنها آمد و به آنها گفت: خداوند مرا به عنوان پيامبر به سوى شما فرستاده است، رسالت پروردگارم را بپذيريد. خداوند مى فرمايد:
🌴نزد شاه برويد و به او بگوييد؛ من خداى يكتا و بى همتا هستم، معبودى جز من نيست، من بنى اسرائيل را آفريده ام و به آنها روزى مى دهم و آنها را زنده مى كنم و مى ميرانم و نفع و زيان مى رسانم، پس چرا شفاى پسرت را از غير من مى طلبى؟
🌴آنها نزد شاه رفتند و پيام الياس عليه السلام را به او رساندند، شاه بسيار خشمگين شد و به آنها گفت: چرا وقتى كه الياس نزد شما آمد، او را دستگير نكرديد و زنجير بر گردنش نيافكنديد تا او را كشان كشان نزد من بياوريد، او دشمن من است.
🌴بت پرستان گفتند: وقتى كه ما الياس عليه السلام را ديديم رعب و وحشتى از او در قلب ما نشست، از اين رو نتوانستيم كارى كنيم.
🌴سرانجام پنجاه نفر از سركشان و قهرمانان طرفدار شاه، آماده شدند تا به سوى كوه بروند و الياس عليه السلام را دستگير كرده و نزد شاه بياورند. شاه به آنها سفارش كرد كه الياس را با تطميع و نيرنگ، غافلگير كنيد و نزد من بياوريد.
🌴آنها به سوى كوه رفتند، و از پاى كوه به بالا حركت كردند و در آن جا براى پيدا كردن الياس عليه السلام متفرق شدند و به جستجو پرداختند.
🌴در حالى كه فرياد مى زدند: اى پيامبر خدا! نزد ما بيا، ما به تو ايمان آورده ايم.
🌴وقتى كه الياس عليه السلام صداى آنها را شنيد، در ميان غار بود. به ايمان آنها طمع كرد، و به خدا م توجه شد و عرض كرد: خدايا! اگر اينها راست مى گويند، به من اجازه بده به سوى آنها بروم، و اگر دروغ مى گويند، مرا از گزند آنها حفظ كن، و با آتشى سوزان آنها را مورد هدف قرار بده.
🌴هنوز دعاى الياس عليه السلام تمام نشده بود كه از جانب بالا به سوى آنها آتش فرو ريخت و آنها را سوزانيد.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_الیاس_عليه_السلام
✨#قسمت_ششم
👈دیدار منشی مومن با الیاس علیه السلام
🌴شاه از اين حادثه آگاه شد و بسيار ناراحت و خشمگين گرديد. در اين هنگام شاه منشى همسرش را كه مردى حكيم و مؤمن بود (و قبلا از او ياد كرديم) همراه جماعتى به سوى آن كوهى كه الياس عليه السلام در آن جا بود فرستاد، به او گفت: به الياس عليه السلام بگو: اكنون وقت توبه فرا رسيده، نزد ما بيا نزد شاه برويم تا او به ما بپيوندد و ما را به آن چه كه مورد خشنودى خداوند است فرمان دهد، و به قومش دستور دهد كه از بت پرستى دست بردارند، و به سوى خداى يكتا و بى همتا جذب گردند.
🌴منشى مؤمن به اجبار همراه جماعتى اين مأموريت را انجام دادند، و بالاى كوه رفته و سخن خود را به سمع الياس عليه السلام رساندند.
🌴الياس عليه السلام صداى آن منشى مؤمن را شناخت، و از طرف خدا به الياس عليه السلام وحى شد كه نزد برادر صالحت برو و به او خوش آمد بگو و از او احوالپرسى كن.
🌴الياس عليه السلام نزد آن منشى مؤمن رفت، مؤمن گفت: اين طاغوت (شاه) و اطرافيانش، مرا نزد تو فرستاده اند كه چنين بگويم كه گفتم، و من ترس آن دارم كه اگر همراه من نيايى، شاه مرا بكشد.
🌴در همين هنگام خداوند به الياس عليه السلام وحى كرد: همه اينها نيرنگى از سوى شاه است كه تو را دستگير كرده و اعدام كند، من با شديد نمودن بيمارى پسر شاه و سپس مرگ او، كارى مى كنم كه شاه و اطرافيانش از منشى مؤمن غافل گردند، به مؤمن بگو باز گردد و نترسد.
🌴منشى با ايمان با همراهان بازگشت. ديد بيمارى پسر شاه شديد شده و همه سرگرم او هستند تا اين كه پسر شاه مُرد. شاه و اطرافيانش بر اثر اشتغال به مصيبت آن پسر، مدتى همه چيز را فراموش كردند. پس از گذشت مدتى طولانى، شاه از منشى با ايمان پرسيد: مأموريت خود را به كجا رساندى؟
🌴منشى مؤمن گفت: من از مكان الياس عليه السلام آگاهى ندارم.
🌴سپس الياس عليه السلام مخفيانه از كوه پايين آمد و به خانه مادر حضرت يونس عليه السلام رفت و شش ماه در آن جا مخفى شد... سپس به كوه بازگشت و خداوند پس از هفت سال زندگى
مخفيانه او، به او وحى كرد: هر چه مى خواهى از من تقاضا كن.
🌴الياس عليه السلام عرض كرد: مرگم را برسان و مرا به پدرانم ملحق كن، كه من براى تو بنى اسرائيل را خسته كردم و به خشم آوردم، و آنها مرا خسته كردند و به خشم آوردند.
🌴خداوند فرمود: اكنون وقت آن نرسيده كه زمين و اهلش را از وجود تو خالى كنم، بلكه قوام و استوارى زمين و اهلش به وجود تو است، تقاضا كن تا بر آورم.
🌴الياس عليه السلام عرض كرد: انتقام مرا از آن كسانى كه مرا آزردند و عرصه را بر من تنگ كردند بگير. باران رحمتت را از آنها قطع كن به طورى كه قطرهاى آب باران نيامد مگر به شفاعت من.
🌴خداوند سه سال قحطى را بر بنى اسرائيل مسلط كرد. گرسنگى و قحطى آنها را در فشار سختى قرار داد. بلازده شدند و دچار مرگ هاى پى در پى گشتند، و فهميدند كه همه آن بلاها بر اثر نفرين الياس عليه السلام است. با كمال شرمندگى و حالت فلاكت بار خود را نزد الياس عليه السلام رساندند و گفتند: همه ما مطيع تو هستيم، به داد ما برس.
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_الیاس_عليه_السلام
✨#قسمت_هفتم
👈گفتگوی شاه و الياس عليه السلام
🌴الياس عليه السلام همراه آنها به شهر بعلبك وارد شد، شاگردش اليسع نيز همراهش بود. به همراه هم نزد شاه رفتند و گفتگوى زير بين شاه و الياس عليه السلام رخ داد:
🔹شاه: تو بنى اسرائيل را با قحطى، نابود كردى.
🔸الياس: بلكه آن كسى آنها را نابود كرد، كه آنها را گمراه نمود.
🔹شاه: از خدا بخواه كه آب به آنها برساند.
🔸وقتى نيمه هاى شب فرا رسيد، الياس عليه السلام به دعا و راز و نياز پرداخت. سپس به اليسع فرمود: به اطراف آسمان بنگر چه مى بينى.
🔹او به آسمان نگريست و گفت: ابرى را مى نگرم.
🔸الياس عليه السلام گفت: مژده باد به شما به باران و آب، خود را حفظ كنيد كه غرق نشويد.
🌴خداوند باران پى در پى براى آنها فرستاد. زمين سبز و خرم شد. الياس عليه السلام در ميان قوم آمد و مدتى آنها در اطراف او بودند و در راه خداپرستى استوار ماندند.
🌴ولى پس از مدتى بر اثر غرور سرمستى نعمت، بار ديگر غافل شدند، و حق الياس عليه السلام را انكار نموده، و از دستور او سركشى كردند. سرانجام خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلط كرد. دشمنان به ميانشان راه يافتند، و آنها را سركوب نموده، شاه و همسرش را كشتند، و پيكر آنها را به همان باغى كه همسر شاه آن را غصب كرده بود و صاحب صالحش را كشته بود افكندند.
🌴الياس عليه السلام پس از نابودى طاغوتيان، وصيت هاى خود را به وصى خود اليسع نمود و سپس به سوى آسمان عروج كرد، و لباس نبوت را از طرف خدا به اليسع عليه السلام پوشانيد. اليسع به هدايت بنى اسرائيل پرداخت. بنى اسرائيل از او اطاعت كرده و احترام شايانى به او نمودند.(بحار، ج 13،ص 393 - 396)
ادامه دارد....
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_الیاس_عليه_السلام
✨#قسمت_هشتم
👈راز گريه جانسوز الياس عليه السلام
🌴مطابق بعضى از روايات، الياس عليه السلام از زندگان است و همانند خضر عليه السلام زنده مى باشد، و خداوند اين زندگى ابدى را به خاطر عشق و علاقه اش به مناجات با خدا به او داده است، در اين راستا به روايت زير توجه كنيد:
🌴روزى عزرائيل نزد الياس آمد تا روحش را قبض كند. الياس به گريه افتاد. عزرائيل گفت: آيا گريه مى كنى، با اين كه به سوى پروردگارت باز مى گردى؟
🌴الياس گفت: گريه ام براى مرگ نيست، بلكه براى فراق از شبهاى (طولانى) زمستان و روزهاى (گرم و طولانى) تابستان است كه دوستان خدا اين شبها را به عبادت مى گذرانند، و در اين روزها روزه مى گيرند. و در خدمت خدا هستند و از مناجات با محبوبشان، خدا لذت مى برند، ولى من مى خواهم از صف آنها جدا گردم و اسير خاك شوم.
🌴خداوند به الياس چنين وحى كرد: تو را به خاطر آن كه علاقه به مناجات دارى و مى خواهى در خدمت مردم باشى، تا روز قيامت مهلت دادم، تا زندگى را ادامه دهى، و از صف اولياى خدا جدا نگردى، و با آنها به مناجات و راز و نياز، مأنوس باشى.(المخازن، علامه سيد عباسى كاشانى، ج 1،ص 286)
💥پايان داستان زندگى حضرت الياس عليه السلام
📚دانشنامه قرآن کریم
https://eitaa.com/Qoranekarim