eitaa logo
دانشنامه قرآن کریم
854 دنبال‌کننده
379 عکس
51 ویدیو
384 فایل
کتاب زندگی امام خمینی س: تربیت باید تربیت قرآنی باشد مدیر کانال: @sarbazekoochak1. کانال دیگر ما سرباز کوچک @sarbazekoochak
مشاهده در ایتا
دانلود
👈نتيجه نفس امّاره 🌴در اين جا فرزندان يعقوب سخت لرزيدند، نفس اماره بر وجودشان چيره شد و تهمت عجيبى زدند. گفتند: اگر بنيامين دزدى مى كند عجب نيست. زيرا در سابق، او برادرى (به نام يوسف) داشت كه او هم دزدى كرد.ما از اين دو (كه از مادر با ما جدايند) خارج هستيم. ما را به خاطر آنها كيفر نكن. 🌴حضرت يوسف عليه السلام با شنيدن اين سخن، اگر آدم عادى مى بود، با آن قدرتى كه داشت، سخت آنها را گوشمالى مى داد، ولى با جوانمردى و عفو مخصوصى كه داشت، اين تهمت را ناديده گرفت و به رخ نكشيد و در دل نگاه داشت، و به آنان گفت: 🌴شما در مقام پستى هستيد (خيلى پست تر از اين كه چنين خود را جلوه مى دهيد، شما برادر خود را از دست پدر دزديديد) خداوند بهتر مى داند كه گفتار شما راجع به دزدى برادرتان بنيامين نادرست است. 🌴ده فرزند يعقوب، خود را سخت در بن بست ديدند. از درِ تقاضا و خواهش وارد شدند و گفتند: اى عزيز مصر! بنيامين، پدر پير و بزرگوارى دارد. يكى از ما را به جاى او بگير، و او را با ما بفرست. بدون ترديد ما تو را نيكوكار مى بينيم، در حق ما نيكى كن. 🌴حضرت يوسف عليه السلام گفت: پناه به خدا! كه اگر غير از كسى را كه متاع خود را در بار او ديديم بازداشت كنيم، در اين صورت ستمكار خواهيم بود.🍃اءنّا اَذاً لَظالِمُونَ.(سوره يوسف/ آيه 79) 🌴وقتى كه برادران از عزيز مصر مأيوس شدند، در شوراى محرمانه، بزرگ آنان (لاوى يا شمعون) به برادران رو كرد و گفت: شما مى دانيد كه يعقوب راجع به بنيامين پيمان موثق از ما گرفته است كه او را به پدر برگردانيم، اينك با اين پيشآمد، چگونه پدر را قانع كنيم؟ پدر ما با آن سابقه خرابى كه نزدش داريم (كه يوسف را از او گرفتيم و برنگردانديم) چطور سخن ما را مى پذيرد؟ من كه به طرف كنعان نمى آيم و با اين وضع نمى توانم با پدر ملاقات كنم، تا خود پدرم به من اجازه بدهد و يا خداوند در اين باره حكمى كند و تا خدا چه بخواهد. اين رأى من است. برويد نزد پدر و بگوييد كه فرزند تو (بنيامين) دزدى كرد و ما طبق آن چه خودمان ديديم گواهى داديم، از شهرى كه ما در ان بوديم و از كاروانى كه ما با آن آمديم، حقيقت مطلب را بپرس، بدون ترديد ما در اين مورد راست مى گوييم. 🌴لاوى يا شمعون اين سخنان را به برادران تعليم داد و آنها را روانه كنعان كرد و خودش در مصر ماند. وقتى آنها نزد پدر آمدند، تمام آن مطالبى را كه برادر بزرگشان به آنها ديكته كرده بود به پدر گفتند: يعقوب عليه السلام پس از آن همه انتظار با اين وضع روبرو شد، و به خاطر سابقه خراب فرزندانش، گفتار آنها را نپذيرفت و فرمود: نه، چنين نيست، بلكه اينها همه از نفس اماره است. نفس شما اينها را به نظرتان جلوه داده است. بدون بى تابى، صبر مى كنم. اميدوارم خداوند همه آنها (هر سه فرزندم) را به من برگرداند. او آگاه و حكيم است. (اينها لباسهاى امتحان و مكافات پاداش عمل است.)(مجمع البيان، ج 5،ص 253تا257 ) ادامه دارد..... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈نامه يعقوب به يوسف 🌴حضرت يعقوب عليه السلام از فرزندانش كناره گرفت و در دنيايى از حزن و غم فرو رفت. آن قدر از فراقِ يوسف ناراحتى ها كشيده بود كه ديدگانش سفيد شده و نابينا گشت. نابينايى و فراق بنيامين، بر ناراحتى او افزود. با اين كه فرزندانش او را از آن همه ناراحتى نهى مى كردند و مى گفتند: سوگند به خدا تو پيوسته در ياد يوسف هستى، تا سخت ناتوان گردى يا جانت را از دست بدهى. 🌴حضرت يعقوب عليه السلام گفت: شكايت خود را فقط به خدا مى كنم، و مى دانم آن چه را كه شما نمى دانيد، مى دانم كه روزى خداوند اين رنجها را رفع خواهد كرد. 🌴حضرت يعقوب عليه السلام از طريق الهام (و رؤياى يوسف در سابق) فهميده بود كه يوسفش زنده است، ولى نمى دانست در كجا و كى به يوسفش مى رسد! 🌴از امام باقر عليه السلام روايت شده: يعقوب عليه السلام از خداوند خواست كه ملك الموت (عزرائيل) را پيش او بفرستد. دعايش مستجاب شد. عزرائيل نزد يعقوب آمد و عرض كرد: چه حاجتى دارى؟ 🌴يعقوب گفت: به من خبر بده آيا روح يوسف به وسيله تو قبض شد؟ 🌴عزرائيل گفت: نه. 🌴يعقوب درك كرد كه يوسف از دنيا نرفته است. 🌴حضرت يعقوب عليه السلام به فرزندان خود گفت: اى پسرانم! برويد از يوسف و برادرش (بنيامين) جستجو كنيد، از عنايت خداوند مأيوس نباشيد، زيرا جز مردم كافر كسى از لطف خداوند نااميد نمى شود.(سوره يوسف/ آيه 87) 🌴فرزندان، دستور پدر را گوش كردند، و به خاطر غله آوردن و جستجوى برادر آماده حركت به سوى مصر شدند. 🌴مطابق حديث مفصلى كه از امام صادق عليه السلام نقل مى كنند، يعقوب عليه السلام براى عزيز مصر نامه اى نوشت و توسط فرزندان براى او فرستاد. در آن نامه چنين نوشت: 🌴از طرف يعقوب، اسرائيل الله بن اسحاق، ذبيح الله بن ابراهيم خليل الله، به عزيز مصر. 🌴ما از اهل بيتى هستيم كه مشمول بلاى خداوند شده ايم. جدم ابراهيم را با دست و پاى بسته به آتش افكندند تا سوخته شود. خداوند او را حفظ كرد و آتش را براى او سرد و ملايم نمود. به گردن پدرم اسحاق كارد گذاشته تا قربان(بنابر قول به اين كه ذبيح، اسحاق بوده نه اسماعيل) گردد. خداوند به جاى او فدا فرستاد. اما من پسرى داشتم كه نزدم بسيار عزيز بود. برادرانش او را به همراه خود به صحرا بردند. سپس پيراهن خون آلودش را برگرداندند و گفتند: او را گرگ خورد. از فراق او آن قدر گريه كرده ام كه چشمم را از دست داده ام. او برادر مادرى (به نام بنيامين) داشت، به او مأنوس بودم و به وسيله او دلم را تسلى مى دادم. او را برادرانش بردند و بر نگرداندند و گفتند: او دزدى كرده و تو (اى عزيز مصر) او را به خاطر دزدى نگه داشته اى! ما از اهل بيتى هستيم كه در ميان ما دزدى نيست. اينك غم و غصه ام زياد شده و كمرم از بار مصيبت خميده است. بر ما منت بگذار، او را آزاد كن. به ما احسان نما و از غله ها نيز به ما لطف فرما...(مجمع البيان، ج 5،ص 261) ادامه دارد..... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈معرفى خود(یوسف)به برادرانش 🌴فرزندان يعقوب عليه السلام با داشتن اين نامه، به طرف مصر رهسپار شدند تا به مصر وارد شده و با اجازه قبلى به حضور عزيز مصر (يوسف) رسيده و نامه را به او دادند و گفتند: اى عزيز مصر! سختى قحطى ما و خانواده ما را آزار مى دهد. از روى تصدق، پيمانه ما را تمام بده. خداوند صدقه دهندگان را پاداش خواهد داد، و به ما لطف كن، برادرمان بنيامين را با ما بفرست تا به وطن برويم، اين نامه پدرمان يعقوب است كه براى شما در مورد آزادى او نوشته است. 🌴يوسف نامه را بوسيد و به چشم كشيد. بعد از قرائت نامه، سخت متأثر شد، و شروع به گريه كرد، به طورى كه پيراهنش از اشكش تر شد. سپس به برادران رو كرد و گفت: آيا مى دانيد كه شما با برادرتان يوسف چه كرديد؟ آن موقعى كه نادان بوديد! شما با چه نقشه اى يوسف را در عنفوان جوانى از خاندان يعقوب دور كرديد؟ 🌴در اين موقع كه برادران با شنيدن اين سخن، خود را جمع و جور كرده و كاملاً متوجه عزيز مصر بودند. و با دقت به او نگاه مى كردند (يوسف تبسم كرد. وقتى آنها همانند مرواريد منظوم دندانهاى او را ديدند، يا يوسف تاج خود را برداشت) او را شناختند، گفتند: آيا تو همان يوسف هستى؟!. 🌴يوسف خود را معرفى كرد و فرمود: من يوسف هستم و اين (اشاره به بنيامين) برادرم است. خداوند به ما انعام فرمود: بدون شك، نتيجه پرهيزكارى و صبر اين است. خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى سازد.🍃فَاءِنَّ اللهَ لا يُضيعُ اَجرَ المُحسِنينَ🍃(سوره یوسف/آیه90) 🌴اينك كه برادران، خود را از نظر سرمايه معنوى چنين تهيدست ديدند، با يك دنيا شرمندگى، به خطاى خود و عزت برادرشان يوسف عليه السلام اعتراف كردند و گفتند: به خدا سوگند، خداوند تو را برگزيد و ما به خطا رفته بوديم.(سوره يوسف/ آيه 91) ادامه دارد..... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈گذشت جوانمردانه يوسف از برادران 🌴وقتى كه برادران، از ستم خويش درباره يوسف پشيمان گشتند، و به خطاى خود اقرار كردند، هم در نزد يوسف عليه السلام و هم در نزد يعقوب عليهالسلام زبان به عذرخواهى گشودند و تقاضاى عفو كردند. يوسف مهربان آن همه مصائب را كه از ناحيه آنها به او وارد شده بود، ناديده گرفت و بى درنگ فرمود: 🍃لا تَترِيبَ عَلَيكُم اليَومَ يَغفِرُ اللهُ لَكُم وَ هُوَ اَرحَمُ الرّاحِمينَ؛🍃 ✨اكنون بر شما ملامتى نيست (شما را بخشيدم) خداوند نيز شما را ببخشد كه او مهربانترين مهربانان است.(سوره يوسف/آيه 91)✨ 🌴هنگامى كه برادران يعقوب عليه السلام آمدند، گفتند: اى پدر بزرگوار! تقاضا داريم از درگاه الهى براى ما طلب عفو و مغفرت نمايى، ما به خطاهاى خود اعتراف داريم. 🌴حضرت يعقوب عليه السلام به درخواست فرزندان جواب موافق داد، ولى انجام آن را به بعد موكول كرد و فرمود: در آتيه نزديكى از خداوند براى شما طلب بخشش خواهم كرد.🍃سَوفَ اَستَغفِرُ لَكُم ربِّى🍃 🌴از امام صادق عليه السلام سؤال شد كه: چرا حضرت يعقوب عليه السلام طلب عفو فرزندان را به تأخير انداخت، ولى يوسف فوراً برادران گناهكار خود را بخشيد؟ 🌴امام صادق عليه السلام در پاسخ، دو جواب فرمود: اول آن كه قلب جوان از قلب پير، مهربانتر و رقيقتر است. از اين رو، يوسف عليه السلام از عذرخواهى برادران متأثر شد و آنان را فوراً بخشيد. دوم آن كه فرزندان يعقوب به يوسف عليه السلام ستم كرده بودند. يوسف خودش صاحب حق بود و حق خود را فوراً بخشيد، ولى يعقوب عليه السلام كه بايد حق ديگرى را ببخشد، به تعويق انداخت تا سحر شب جمعه براى آنان طلب آمرزش كند.(سفينة البحار، ج 2،ص 422) 🌴از اين مسير نيز از اين دو پيامبر بزرگوار، درس عفو و كرم را مى آموزيم، كه چگونه آن همه مصائب را كه از ناحيه برادران به آنها وارد شده بود، ناديده انگاشتند و به طور كلى در صدد انتقام و نفرين بر نيامدند و آنها را بخشيدند كه گفته اند:✨در عفو لذتى است كه در انتقام نيست.✨ ادامه دارد..... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈پيراهن يوسف عليه السلام و بوى خوش آن 🌴حضرت يوسف عليه السلام، پيراهن خود را به برادران داد و فرمود: اين پيراهن را ببريد، بر روى پدر افكنيد تا او بينا گردد، سپس همه شما (خاندان يعقوب) از كنعان كوچ كرده و به سوى من ياييد 🍃وَأتُونى بِاَهلِكُم اَجْمَعِينَ🍃(سوره يوسف/آيه 93) 🌴وقتى كه برادران، پيراهن را گرفتند و از طرف يوسف عليه السلام مرخص شدند، با كمال شوق و شعف به سوى كنعان روانه شدند. يعقوب گفت: من بوى يوسف را احساس مى كنم، اگر مرا سبك عقل نخوانيد. 🌴فرزندان يعقوب كه فهم دركاين مقام بلند را نداشتند؛ از روى انكار گفتند: اى پدر به خدا قسم تو در همان گمراهى ديرين خود هستى!! 🌴برادران وقتى كه به كنعان رسيدند، مژده رسان، پيراهن يوسف عليه السلام را به روى يعقوب عليه السلام افكند، يعقوب بينا شد و گفت: آيا به شما نگفتم كه من از خدا چيزها مى دانم كه شما نمى دانيد. 🌴اينكه چگونه، پيراهن يوسف، چشم يعقوب را بينا كرد؟ جوابش روشن است، زيرا يوسف عليه السلام پيامبر بود، از نشانه هاى پيامبران، معجزه است. همانطور كه عيسى عليه السلام كور مادرزاد را بينا مى كرد، برادران و ديگران به خصوص از اين راه درك كردند كه حضرت يوسف عليه السلام پيامبرى از پيامبران خدا است. 🌴اما اين كه: يعقوب چگونه از دور بوى يوسف را استشمام كرد؟ پاسخ آن كه: 🌴يا منظور يعقوب اين بود كه اين مطلب كنايه از وصال نزديك باشد، يعنى (طبق الهام) به زودى به وصال يوسف خواهم رسيد، و يا در حقيقت بوى يوسف كه در ميان پيراهن مانده بود توسط باد صبا، به اذن الهى به مشام يعقوب رسيد. ادامه دارد..... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈تواضع يوسف، و حركت يعقوب و فرزندان براى ديدار يوسف 🌴يعقوب و فرزندان آماده حركت از كنعان به سوى مصر شدند، به نقلى آنها هفتاد و سه نفر بودند، بر مركبها سوار شده و به سوى مصر روان گشتند. پس از نُه روز با خوشحالى بسيار به مصر رسيدند. يوسف با كمال احترام و عزت، از پدر و دودمانش استقبال كرد. پدر و مادر(خاله) خود را بر تخت بالا برد و پيشِ خود نشانيد. 🌴آنان (پدر و مادر و يازده برادر يوسف) در برابر شكوه يوسف عليه السلام به خاك افتادند و وى را به عنوان شكر پروردگار، سجده كردند. يوسف عليه السلام به ياد خوابى افتاد كه در زمان طفوليت ديده بود كه خورشيد و ماه و يازده ستاره او را سجده مى كنند. به پدر رو كرد و گفت: اى پدر! اين منظره، تعبير خواب سابق من است، پروردگارم آن را محقق گردانيد.(سوره يوسف/آيه 100) 🌴يعقوب عليه السلام به يوسف گفت: اخبار خود را راجع به برادرانت براى من بگوى. يوسف عرض كرد: از من مپرس كه برادرانم با من چه كردند، از من بپرس كه خداوند به من چه لطف ها كرد. ناگفته پيداست كه اين پاسخ نيز حكايت از بزرگى، روح يوسف عليه السلام و كرم و نظر بلندى او مى كند.(سفينة البحار، ج 1،ص 412) 🌴حضرت يوسف عليه السلام اينك در اوج عزت قرار گرفته و غم هايش رفع گشته، فرمان فرماى عظيم كشور پهناور مصر شده، لحظه اى از ياد خدا غافل نيست، غرور نورزيد، بلكه شروع كرد با سخنانى ارزنده، در درگاه خداوند شكر گزارى كردن و گفت: 🌴پروردگارم، به من لطف كرد، مرا از زندان نجات داد و شما را از بيابان (كنعان)، پس از آن كه شيطان بين من و برادرانم فتنه كرد، به سوى من آورد. 🍃اءنّ رَبِّى لطيفٌ لِما يَشاء اءِنَّهُ هُوَ العَليمُ الحَكيمُ...؛🍃 ✨پروردگارم براى هر كه بخواهد به لطف عمل مى كند. او داناى حكيم است✨ 🌴پروردگارا! تو به من فرمانروايى و علم تعبير خواب دادى. اى آفريدگار آسمانها و زمين! تو در دنيا و آخرت صاحب اختيار منى، در حالى كه مسلمان (تسليم درگاهت) باشم جانم را بگير و مرا به مردم صالح ملحق گردان.(سوره يوسف، آيات 100 و 101) 🌴خاندان اسرائيل در پرتو حمايت ولطف خداوند زير سايه رهبر و پيامبر مهربان حضرت يوسف عليه السلام با كمال امن و آسايش به زندگى خود سر و سامان دادند و به اين ترتيب زندگى را از نو شروع نمودند. ادامه دارد..... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈محبوبيت يوسف عليه السلام و آرامگاه او 🌴يعقوب عليه السلام كه از عمرش 130 سال گذشته بود وقتی وارد مصر شد. پس از هفده سال كه در كنار يوسفش زندگى كرد، دار دنيا را وداع نمود. طبق وصيتش جنازه او را به فلسطين آورده و در كنار مدفن پدر و جدش (اسحاق و ابراهيم) در حبرون دفن كردند. 🌴سپس يوسف به مصر بازگشت و بعد از پدر، بيست و سه سال زندگى كرد تا در سن صد و ده سالگى دار دنيا را وداع نمود. او وصيت كرد كه جنازه اش را كنار قبور پدران خود دفن كنند. 🌴حضرت يوسف عليه السلام به قدرى محبوبيت اجتماعى پيدا كرده و عزت فوق العاده اى نزد مردم مصر داشت كه پس از فوتش بر سرَ محلِّ به خاك سپاريش نزاع شد. 🌴هر طايفه اى مى خواست جنازه يوسف در محل آنها دفن شود، تا قبر او مايه بركت در زندگى شان باشد. بالاخره رأى بر اين شد كه جنازه يوسف را در رود نيل دفن كنند، زيرا آب رود كه از روى قبر رد مى شود، مورد استفاده همه قرار مى گرفت و با اين ترتيب همه مرم به فيض و بركت وجود پاك حضرت يوسف عليه السلام مى رسيدند. 🌴جنازه حضرت يوسف عليه السلام را در ميان رود نيل دفن كردند تا زمانى كه حضرت موسى عليه السلام مى خواست با بنى اسرائيل از مصر خارج شود. در اين هنگام جنازه را از قبر در آورده و به سوى فلسطين آورده و دفن كردند، تا به وصيت حضرت يوسف عليه السلام عمل شده باشد. پایان 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
📚قصه های قرآن ✍به قلم مرحوم محمدی اشتهاردی ✅ حضرت ایوب(ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈مختصری در مورد ایوب علیه السلام 🌴نام حضرت ايوب عليه السلام چهار بار به عنوان يكى از پيامبران و بندگان صالح خدا ذكر شده است.(نساء/ 163؛ انعام/84؛ انبياء/ 83؛ صاد/ 41) 🌴گر چه طبق بعضى از روايات، ايوب از نوادگان يكى از مؤمنان به حضرت ابراهيم عليه السلام بود(بحار، ج 12،ص 284) ولى از آيه 84 انعام استفاده مى شود كه او از نواده هاى حضرت ابراهيم عليه السلام مى باشد. 🌴علامه طبرسى در مجمع البيان، سلسله نسب حضرت ايوب عليه السلام را چنين ذكر نموده: ايوب بن اموص بن رازج بن روم بن عيصا بن اسحاق بن ابراهيم عليه السلام(مجمع البيان، ج 4،ص 330) 🌴بنابراين ايوب با پنج واسطه به حضرت ابراهيم عليه السلام مى رسد،و از سوى ديگر مادر ايوب عليه السلام، از نواده هاى حضرت لوط عليه السلام بود. 🌴حضرت ايوب عليه السلام در سرزمين جابيه، يكى از نقاط معروف شام چشم به جهان گشود، و پس از بلوغ، از طرف خداوند به پيامبرى مبعوث گرديد تا مردم آن سرزمين را از بت پرستى و فساد به سوى خداپرستى و عدالت بكشاند، او 93 سال عمر كرد. 🌴آن حضرت هفده سال مردم آن سرزمين را به سوى خداى يكتا دعوت كرد، هيچكس جز سه نفر، به او ايمان نياوردند. 🌴او همسر با ايمان و بسيار مهربانى، به نام رُحْمه داشت كه در سخت ترين شرايط، به ايوب عليه السلام خدمت كرد، و نسبت به او وفادارى نمود. ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈ايوب عليه السلام غرق در نعمت هاى الهى 🌴گرچه ايوب عليه السلام چندان در هدايت قوم خود توفيق نيافت، ولى خودسازى و صبر و استقامت او، همواره در تاريخ درس مقاومت و خودسازى به انسانها آموخته و مى آموزد، و موجب نجات انسانها مى شود. 🌴حضرت ايوب عليه السلام بر اثر دامدارى، داراى گوسفندان و شترها و گاوهاى بسيار شد، و ثروت كلانى به دست آورد، به علاوه در توسعه كشاورزى كوشيد، و داراى مزارع، باغها، ساربانان، چوپانان، غلامان و فرزندان بسيار گرديد. 🌴ولى همه تلاش هايش بر اساس عدالت بود، حقوق الهى و حقوق مردم را ادا مى كرد، و همواره نعمتهاى الهى را شكر مى نمود، و هرگز امور مادى او را از عبادت الهى باز نداشت، اگر در انجام دو كار ناگزير مى شد، آن را كه براى بدنش دشوارتر و خشن تر بود بر مى گزيد، و همواره در كنار سفره اش يتيمان حاضر بودند. 🌴بعضى نوشته اند: ايوب عليه السلام هفت پسر و سه دختر داشت، و داراى شش هزار شتر و چهارده هزار گوسفند، و هزار جفت گاو و هزار الاغ بود.(اقتباس از تفسير نورالثقلين، ج 3،ص 445 و 446/ تاريخ انبياء عمادزاده،ص 453 و 454) 🌴كوتاه سخن آن كه در ميان انواع نعمت هاى الهى از مادى و معنوى قرار داشت، و همواره شکر و سپاس الهى مى گفت، و به عبادت خدا اشتغال داشت، و به مستمندان رسيدگى مى كرد، و آن چه از وظايف و مسؤوليتهاى دينى و انسانى بود، همه را به گونه شايسته انجام مى داد. ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈ايوب در آزمايش عجيب الهى 🌴ابليس به زندگى حضرت ايوب عليه السلام حسد برد، به پيشگاه خداوند چنين عرض كرد: اگر ايوب عليه السلام اين همه شكر نعمت تو را به جا مى آورد، از اين رو است كه زندگى مرفه و وسيعى به او داده اى، ولى اگر نعمتهاى مادى را از او بگيرى، هرگز شكر تو را به جا نمى آورد، اينك (براى امتحان) مرا بر دنياى او مسلط كن تا معلوم شود كه مطلب همين است كه گفتم. 🌴خداوند براى اين كه اين ماجرا سندى براى همه رهروان راه حق باشد، به شيطان اين اجازه را داد، ابليس پس از اين اجازه به سراغ ايوب عليه السلام آمد و اموال و فرزندان ايوب را يكى پس از ديگرى نابود كرد، ولى اين حوادث دردناك نه تنها از شكر ايوب عليه السلام نكاست، بلكه شكر او افزون گرديد. 🌴ابليس از خدا خواست بر گوسفندان و زراعت ايوب عليه السلام مسلط شود، اين اجازه به او داده شد. 🌴ابليس همه زراعت ايوب عليه السلام را آتش زد، و گوسفندان او را نابود كرد، ولى ايوب نه تنها ناشكرى نكرد، بلكه بر حمد و شكرش افزوده شد. 🌴سرانجام شيطان از خدا خواست كه بر بدن ايوب عليه السلام مسلط شود، و باعث بيمارى شديد او گردد، خداوند به او اجازه داد، شيطان آن چنان ايوب عليه السلام را بيمار كرد كه از شدت بيمارى و جراحت، توان حركت نداشت، بى آن كه كمترين خللى به عقل و درك او برسد، خلاصه نعمتها يكى پس از ديگرى از ايوب عليه السلام گرفته مى شد، ولى در برابر آن، مقام شكر و سپاس او بالا مى رفت.(اقتباس از حديث امام صادق عليه السلام، تفسير نورالثقلين، ج 3،ص 447 و 448) 👈در بعضى از تواريخ، ماجراى گرفتارى ايوب عليه السلام به بلاها، چنين ترسيم شده است: 🌴روز چهارشنبه آخر ماه محرم بود، يكى از غلامان ايوب عليه السلام آمد و گفت: جماعتى از اشرار، غلامان تو را كشتند، و گاوها را كه به آنها سپرده بودى به غارت بردند. هنوز سخن او تمام نشده بود كه غلام ديگر رسيد و گفت: اى ايوب! آتش عظيم از آسمان فرود آمد و همان دم همه چوپانان و گوسفندان تو را سوزانيد، در اين گفتگو بودند كه غلام سومى آمد و گفت: گروهى از سواران كلدانى و سرداران پادشاهان بابل آمدند و ساربانان را كشتند و شترانت را به يغما بردند. 🌴در اين هنگام مردى گريبان چاك زده، خاك بر سر مى ريخت و با شتاب نزد ايوب عليه السلام آمد و گفت: اى ايوب فرزندانت به خوردن غذا مشغول بودند، ناگهان سقف بر سر آنها فرود آمد و همه مردند. 🌴حضرت ايوب همه اين اخبار را شنيد، ولى با كمال مقاومت، صبر و تحمل كرد، حتى ابروانش را خم ننمود، سر به سجده نهاد و عرض كرد: 🌴اى خدا! اى آفريننده شب و روز، برهنه به دنيا آمدم و برهنه به سوى تو مى آيم، پروردگارا! تو به من دادى و تو از من بازپس گرفتى. بنابراين هر چه تو بخواهى خشنودم. 🌴ايوب عليه السلام به درد پا مبتلا شد، ساق پايش زخم گرديد، به بيمارى سختى دچار گرديد كه قدرت حركت نداشت، هفت يا هفده سال با اين وضع گذراند و همواره به شكر خدا مشغول بود. 🌴او چهار همسر داشت، سه همسرش او را واگذاشتند و رفتند، فقط يكى از آنها به نام رُحْمه وفادار باقى ماند. 🌴رنج و بيمارى او همچنان ادامه يافت و هفت سال و هفت ماه از آن گذشت، ولى حضرت ايوب، با صبر و مقاومت و شكر، همچنان آن روزهاى پر از رنج را گذراند؛ و اصلا نه در قلب و نه در زبان و نه در نهان و نه آشكارا، اظهار نارضايتى نكرد.(اقتباس از تاريخ انبياء عمادزاده،ص 455، 460) ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈تلاشهاى رُحمة همسر باوفاى ايوب عليه السلام 🌴همان گونه كه ايوب عليه السلام در مدت طولانى بيمارى و بلازدگى شديد، صبر و شكر نمود، همسر باوفاى او، رُحْمه نيز در اين جهت همتاى ايوب بود و صبر و شكر مى نمود. 🌴همسر ایوب از خانه بيرون مى رفت و براى مردم در خانه ها كار مى كرد، و از مزد كارش هزينه ساده زندگى ايوب عليه السلام را تأمين مى نمود و از ايوب پرستارى مى كرد.(بحار، ج 12،ص 354) ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈ترفند ابليس، و خنثى سازى آن توسط ايوب عليه السلام 🌴ابليس از هر طريقى وارد شد نتوانست ايوب عليه السلام را فريب دهد، بلكه او را مى ديد كه در سخت ترين بلاها، شكر و سپاس الهى به جا مى آورد، فريادى كشيد و فرزندان خود را به نزدش جمع كرد، همه شيطانها نزد ابليس اجتماع كردند، آنها ابليس را محزون يافتند، پرسيدند: چرا اندوهگين هستى؟ 🌴ابليس گفت: اين عبد (ايوب) مرا خسته و عاجز كرد، از خداوند خواستم مرا بر مال و فرزندش مسلط كرد، اموال و فرزندانش را نابود كردم، ولى او همواره شكر و سپاس الهى مى نمود، از خداوند خواستم مرا بر بدنش مسلط كند، خداوند چنين قدرتى به من داد، سراسر بدن او را بيمار نمودم، همه بستگان و مردم جز همسرش از او دور شدند، در عين حال همچنان با صبر و تحمل شكر خدا مى كند. از شما مى پرسم چه كنم؟ درمانده شده ام. طريق گمراهى ايوب را به من نشان دهيد. 🌴فرزندان شيطان گفتند: آن همه مكر و نيرنگى كه در گذشته براى گمراهى مردم داشتى كجا رفت؟ با همان ها او را گمراه كن. 🌴ابليس گفت: همه آن نيرنگها را به كار زده ام، ولى نتيجه نگرفته ام، اينك با شما مشورت مى كنم چه كنم؟ 🌴فرزندان شيطان گفتند: وقتى كه آدم عليه السلام را فريب دادى و او را از بهشت بيرون نمودى، از چه راه وارد شدى؟ 🌴ابليس گفت: از طريق همسرش حوا وارد شدم. 🌴فرزندان شيطان گفتند: اكنون نيز از طريق همسر ايوب عليه السلام اقدام كن، زيرا جز همسرش كسى نزد او نمى رود، و او نمى تواند از همسرش نافرمانى كند. 🌴ابليس گفت: راست مى گوييد، راه صحيح همين است. 🌴ابليس به صورت مردى ناشناس نزد همسر ايوب عليه السلام آمد و گفت: حال همسرت ايوب چگونه است؟ 🌴رُحْمه گفت: گرفتار بلاها و بيمارى ها است. 🌴ابليس او را آن چنان به وسوسه انداخت كه او بى تاب گرديد، در اين هنگام ابليس بزغاله اى را به رُحمه داد و گفت: اين بزغاله را به نام من نه به نام خدا، ذبح كن و از گوشتش غذا فراهم كن به ايوب بده بخورد، تا شفا يابد. 🌴رُحمه نزد شوهرش ايوب آمد و آن بزغاله را آورد و پس از گفتارى گفت: اين بزغاله را بدون ذكر نام خدا ذبح كن تا از غذاى آن بخورى و شفا يابى و همه نعمت هاى از دست رفته به جاى خود برگردد. 🔹ايوب: واى بر تو، دشمن خدا نزد تو آمده و مى خواهد از اين راه تو را گمراه سازد و تو فريب او را خورده اى، آيا آن همه مال و ثروت فرزند را چه كسى به ما داد؟ 🔸رُحمه: خداوند داد. 🔹ايوب: چند سال ما از آن همه نعمتها بهرهمند شديم؟ 🔸رحمه: هشتاد سال. 🔹ايوب: چند سال است خداوند ما را به اين بلا مبتلا نموده است؟ 🔸رحمه: هفت سال و چند ماه. 🔹ايوب: واى بر تو، رعايت عدالت نمى كنى و انصاف را مراعات نخواهى كرد، مگر اين كه معادل هشتاد سال نعمت، هشتاد سال در بلا باشيم. سوگند به خدا اگر خداوند مرا شفا دهد، به جرم اين كار تو كه مى خواهى گوسفندى را به نام غير خدا ذبح كنم و غذاى حرام به من بدهى، صد تازيانه به تو خواهم زد، از اين پس از من دور شو، تا تو را نبينم. 🌴آرى، ابليس مى خواست با غذاى حرام، ايوب عليه السلام را گمراه كند، ولى ايوب اين چنين در برابر القائات ابليس، حركت انقلابى نمود. 🌴رحمه از ايوب عليه السلام دور شد، وقتى كه ايوب خود را تنها يافت و هيچگونه غذا و آب و همدم در نزد خود نديد به سجده افتاد و گفت: 🍃رَبِّ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُرُّ وَ اَنتَ اَرحَمُ الرَّاحِمينَ؛🍃 ✨پروردگارا! بدحالى و مشكلات به من رو آورده و تو مهربانترين مهربانان هستى.(سوره انبياء/آيه 83) 🌴در اين هنگام دعاى ايوب عليه السلام به استجابت رسيد، و بلاها رفع شد و نعمت ها جايگزين آنها گرديد.(بحار، ج 12،ص 368) ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈علت سوگند ايوب به تنبيه همسرش 🌴علاوه بر مطلب گذشته، نيز روايت شده شيطان به صورت طبيبى به همسر حضرت ايوب عليه السلام ظاهر شد و گفت: من شوهر تو را درمان مى كنم، به اين شرط كه وقتى درمان يافت، به من بگويد: تنها عامل سلامتى من تو بوده اى، و هيچ مزد ديگرى نمى خواهم. 🌴همسر ايوب عليه السلام كه از ادامه بيمارى او سخت ناراحت بود اين پيشنهاد را پذيرفت، و نزد ايوب عليه السلام آمد و آن پيشنهاد را به او گفت. 🌴ايوب عليه السلام كه متوجه دام شيطان بود، سخت بر آشفت و سوگند ياد كرد كه اگر سلامتى خود را بازيافت، صد تازيانه به همسرش بزند و او را تنبيه كند. (بحار، ج 12،ص 340) 🌴و مطابق روايت ديگر: رُحمه براى تأمين هزينه زندگى از خانه و شهر خارج شد، كارى پيدا نكرد تا به مزد آن، زندگى خود و شوهرش را تأمين نمايد، پريشان حال بازگشت، ولى شرمنده شده بود كه با دست خالى به خانه بازگردد، زنى خوش سيما از آن جا عبور مى كرد، وقتى كه پريشانى رحمه را مشاهده كرد و علت آن را دريافت، به او گفت: تو گيسوان بلندى دارى، مقدارى از آن را بريده و به من بده تا به گيسوان خودم پيوند زنم، در عوض چيزى به تو مى دهم تا غذاى شوهرت را تأمين كنى. 🌴رحمه پيشنهاد او را پذيرفت و مقدارى از گيسوى خود را بريد و به او داد، و مقدارى پول گرفت. 🌴بعضى از دشمنان تيره دل، اين موضوع را به طور واژگونه به ايوب خبر دادند، آن گاه ايوب آن سوگند را ياد كرد.(تاريخ انبياء عمادزاده،ص 456 و 459) 🌴به هر حال وقتى كه ايوب عليه السلام سلامتى خود را باز يافت، براى اين كه به سوگند خود وفا كند، به دستور خداوند، بسته هايى از گندم (يا مانند آن) را كه داراى صد شاخه بود، به دست گرفت و يكبار بر همسرش زد، و سوگندش را ادا نمود.(سوره صاد/آیه 44) 🌴ايوب مى خواست همسرش را به خاطر آن همه خدمتها و وفادارى ها ببخشد، ولى مسأله سوگند و نام خدا در ميان بود، خداوند اين مشكل را با دستور زدن يك دسته ساقه گندم حل كرد، گر چه اين كار، مصداق واقعى سوگند او نبود، ولى حفظ احترام قانون و عدم قانون شكنى از يكسو، و عفو و گذشت نسبت به آن زن مهربان از سوى ديگر باعث شد، كه خداوند با چنين دستورى، مشكل ايوب عليه السلام را حل كند. ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈شماتت دشمنان، بدترين رنج براى ايوب عليه السلام 🌴امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه ابليس پس از وارد كردن آن همه بلا بر حضرت ايوب عليه السلام، جز صبر و شكر از او نديد، و از گمراه نمودن او مأيوس شد، نزد راهبان و عابدانى كه در غارهاى كوهها مشغول عبادت بودند و قبلاً از اصحاب ايوب عليه السلام به شمار مى آمدند رفت و به آنها گفت: برخيزيد نزد اين عبد مبتلا (ايوب) برويم، و از بلاى او سؤال كنيم. آنها برخاستند و سوار بر مركبها شدند تا نزديك خانه ايوب رسيدند، و در آن جا از مركبها پياده شده، و به حضور ايوب عليه السلام آمدند و در ميان آنها يك نفر نوجوان نيز وجود داشت. به ايوب گفتند: 🌴چه گناهى كرده اى كه به اين بلا گرفتار شده اى، حتما گناهى را مخفيانه انجام داده اى، آن را به ما خبر بده. (و به اين ترتيب شماتت نمودند.) 🌴حضرت ايوب عليه السلام فرمود: سوگند به عزت پروردگارم، او مى داند كه هرگز لقمه غذايى نخورده ام كه يتيم يا فقيرى در كنارم نباشد كه از آن غذا بخورد، و هرگز دو اطاعت بر من عرضه نشد، مگر اين كه آن عبادتى را كه براى بدنم زحمت بيشترى داشت، برگزيدم. 🌴در اين هنگام آن نوجوان به راهبان رو كرد، و گفت: بدا به حال شما با پاى خود نزد پيامبر خدا آمده ايد و او را سرزنش و شماتت و مجبور مى كنيد، تا از عبادت خداوند آن چه را پوشانده آشكار سازد، او جز عبادت خدا كارى انجام نداده است. 🌴ايوب عليه السلام در همين هنگام (دلش شكست) و عرض كرد: 🍃رَبِّ أَنِّى مَسَّنِىَ الشيطانُ بِنَصبٍ و عَذابٌ🍃 ✨پروردگارا! شيطان مرا به رنج و عذاب افكنده است.(سوره صاد/آیه41)✨ 🌴خداوند دعايش را مستجاب كرد... ايوب سلامتى خود را بازيافت و درهاى الهى به رويش گشوده شد. 🌴امام صادق عليه السلام افزود: ازحضرت ايوب عليه السلام پس از بهبودى پرسيدند: در اين بلاى بزرگ، بدترين درد و رنج چه بود؟! در پاسخ فرمود:🍃شِماتَةُ الاَعداءِ شماتت دشمنان(بحار، ج 12،ص 351) ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈چگونگى رفع بلا از ايوب، و ديدار همسرش از او 🌴در قرآن در آيه 42 و 43 سوره صاد مى خوانيم خداوند به ايوب عليه السلام چنين وحى كرد: 🍃ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَ شَرَابٌ وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَ ذِكْرَى لاُِوْلِى الاَْلْبَابِ🍃 ✨پاى خود را بر زمين بكوب! اين چشمه خنك براى شستشو و نوشيدن است، و افراد خانواده اش را به او بخشيديم، و همانند آنان را بر آنها افزوديم، تا رحمتى از سوى ما باشد و تذكّرى براى انديشمندان.✨ 🌴و در آيه 44 صاد مى فرمايد: 🍃إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ🍃 ✨ما ايوب را صبور و شكيبا يافتيم، او چه بنده خوبى است كه بسيار بازگشت كننده به سوى خداست.✨ 🌴ايوب عليه السلام بدن خود را با آب آن چشمه زلال شستشو نمود، و از آن نوشيد، تمام دردها و رنجها از بدنش برطرف گرديد سپس آن چه او از اموال و زراعت و دام و فرزندان را از دست داده بود، همه به اذن خدا بازگشتند و بهتر و افزونتر از قبل، به سراغ ايوب آمدند. 🌴او لباس زيبا پوشيد و برخاست و در مكان بلندى نشست. پس از آن كه او در كنار چشمه زير درختهاى خوشرنگ با چهره جوان و زيبا نشسته بود غرق در نعمتها و الطاف الهى شده بود. 🌴مطابق روايات، همسرش رُحمه كه در به در بيابانها بود به ياد شوهر افتاد، گرچه شوهرش ايوب عليه السلام او را طرد كرده بود، ولى او به ياد شوهر دردمندش افتاد و تصميم گرفت براى ديدار او باز گردد، به سوى مكان استراحت ايوب عليه السلام حركت كرد، وقتى كه نزديك آن جا رسيد، ديد همه چيز فرق كرده و نعمتهاى فراوانى جايگزين قحطى و خشكى و بلاها شده است. 🌴رُحمه هر چه در آن جا به جستجوى شوهر پرداخت او را نيافت و از فراق شوهر گريه كرد، و ايوب از آن مكان بلند او را مى ديد. 🌴ايوب عليه السلام شخصى را نزد رحمه فرستاد، آن شخص نزد او آمد او را سرگردان يافت پرسيد: در جستجوى چه هستى؟ اى كنيز خدا! 🌴رُحمه گريه كرد و گفت: در جستجوى آن مبتلا به بيمارى هستم كه در اين محل افتاده بود، نمى دانم چه بر سرش آمده و آيا از دنيا رفته است؟ 🌴آن شخص او را نزد ايوب عليه السلام برد، او ايوب عليه السلام را نمى شناخت، زيرا ايوب عليه السلام جوان و زيبا شده بود. در اين هنگام بين ايوب و او گفتگوى زير رخ داد. 🔹ايوب: ايوب چه نسبتى با تو داشت؟ 🔸رُحمه در حالى كه گريه مى كرد گفت: او شوهر من است آيا او را نديده اى؟ 🔹ايوب: آيا اگر او را بنگرى او را مى شناسى؟ 🔸رحمه: آيا كسى هست كه شوهر و سرپرستش را نشناسد؟ 🌴در اين هنگام رحمه به چهره ايوب عليه السلام نگريست، چهره زيباى ايوب او را مجذوب كرد و گفت: آن هنگام ايوب در سلامت بود، شبيه ترين انسانها به تو بود. 🔹ايوب: من همان ايوب هستم، كه به من امر كردى تا گوسفندى را به نام ابليس ذبح كنم، من از فرمان خدا اطاعت كردم، و از دستور شيطان سرپيچى نمودم، و به درگاه خدا به نيايش و راز و نياز پرداختم، خداوند به من لطف كرد و نعمتهايش را به من باز گردانيد(بحار، ج 12،ص370) 🌴آن گاه رُحمه خوشحال شد و زندگى خوش را در كنار شوهرش ايوب از سر گرفتند و به خوشى و شادكامى به زندگى شيرين خود ادامه دادند. 🌴آرى اين است نتيجه درخشان صبر، شكر و سپاس كه گفته اند: 🍂صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند 🍂بر اثر صبر نوبت ظفر آيد 🌴آرى مردان حق با دگرگون شدن نعمتها، هرگز خود را نمى بازند، افكار و برنامه هايشان عوض نمى شود، آنها در آسايش و بلا، در سلامت و بيمارى، در همه حال رابطه نزديك و تنگاتنگ با خداوند دارند، روح آنها همچون اقيانوس كبير است كه طوفانها آرامش آن را به هم نمى زند، بر اثر انبوه حوادث تلخ، مأيوس و پژمرده نمى گردند، و از آزمايش هاى الهى، راست قامت بيرون مى آيند، اين است درس بزرگ زندگى حضرت ايوب عليه السلام. 💥پايان داستان زندگى ايوب عليه السلام 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
📚قصه های قرآن ✍به قلم مرحوم محمدی اشتهاردی ✅ حضرت شعیب(ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈مختصری در مورد شعیب علیه السلام 🌴يكى از پيامبران خدا حضرت شعيب عليه السلام است كه نام او در قرآن يازده بار آمده است. خداوند او را به سوى مردم مَدْيَن و اَيْكه فرستاد تا آنها را به يكتاپرستى و آيين خدايى دعوت نمايد و از بت پرستى و فساد اخلاقى نجات بخشد. 🌴در مورد سلسله نسب شعيب، به اختلاف نقل شده، محدث معروف مسعودى او را از فرزندان ثابت بن مدين بن ابراهيم دانسته است. 🌴مدين شهرى بود كه در سرزمين معان، نزديك شام، در قسمت انتهايى حجاز قرار داشت، مردم آن علاوه بر بت پرستى و فساد اخلاقى، در داد و ستدها خيانت و كلاهبردارى مى كردند، كم فروشى و خيانت در خريد و فروش حتى كم نمودن طلا و نقره در سكه هاى پول، در ميانشان رايج بود، و به خاطر حب دنيا و ثروت اندوزى به نيرنگ و حيله دست مى زدند و به انواع تباهى هاى اجتماعى خو گرفته بودند. 🌴اَيْكه نيز قريهاى آباد و پر درخت در نزديك مَدين بود، مردم آن جا نيز همچون مردم مدين غرق در فساد بودند. 🌴خداوند از ميان مردم مدين، حضرت شعيب عليه السلام را به پيامبرى برانگيخت تا آنها و مردم اطراف را از لجنزارها و تباهى ها برهاند و به سوى توحيد و صفا و صميميت دعوت نمايد.🍃وَ اِلى مَديَنَ اَخاهُم شُعَيباً... (هود/84، عنكبوت/ 36) 🌴حضرت شعيب يكى از پيامبران عرب بود، ولى به گفته بعضى او از نسل ابراهيم عليه السلام بود، بلكه نوه دخترى حضرت لوط بود، توضيح اين كه: 🌴از شيخ صدوق به سند خود روايت شده كه حضرت شعيب عليه السلام و حضرت ايوب و بلعم باعورا، از فرزندان گروهى بودند كه هنگام تبديل آتش نمرودى به گلستان، به ابراهيم عليه السلام ايمان آوردند، و همراه ابراهيم عليه السلام و لوط عليه السلام به سرزمين شام هجرت كردند، و سپس آن گروه با دختران حضرت لوط عليه السلام ازدواج نمودند، و هر پيامبرى كه بعد از ابراهيم عليه السلام و قبل از بنى اسرائيل به وجود آمد، از نسل همين سه نفر بود.(بحار، ج 12،ص 384) 🌴حضرت شعيب عليه السلام 242 سال عمر كرد،شعيب عليه السلام از طرف خدا به سوى دو قوم (مدين و قوم ايكه) فرستاده شد، هر دو قوم از اطاعت او سركشى نمودند و هر كدام به يك نوع عذاب سخت گرفتار شدند.( بحار،ص 387 و 383) 🌴حضرت شعيب عليه السلام با منطق و استدلال و شيوه هاى حكيمانه و مهرانگيز، قوم خود را به سوى خدا و عدالت دعوت مى كرد، بيان او به قدرى جالب و جاذب و گيرا بود كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: 🍃كانَ شُعيب خَطِيبُ الاَنبياءِ🍃 ✨شعيب عليه السلام خطيب و سخنران در بين پيامبران بود(تفسير نورالثقلين، ج 2،ص 394)✨ ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈نمونه اى از بيانات شعيب عليه السلام در هدايت قوم 🌴اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه جز او، معبود ديگرى براى شما نيست، پيمانه و وزن را در خريد و فروش كم نكنيد، دست به كم فروشى نزنيد، من هم اكنون شما را در نعمت مى بينم، ولى از عذاب روز فراگير، بر شما بيمناك هستم. 🌴اى قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت، تمام دهيد، و بر كالاهاى مردم عيب نگذاريد؛ و از حق آنان نكاهيد، و در زمين به فساد و تباهى نكوشيد. 🌴آنچه خداوند از سرمايه هاى حلال براى شما باقى گذارده، برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد، و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ايمان) نيستم. (سوره هود/ آیات 83 تا 86) 🌴اى قوم من! به من بگوييد، هرگاه من دليل آشكارترى از پروردگارم داشته باشم، و رزق (و موهبت) خوبى به من داده باشد، (آيا مى توانم بر خلاف فرمان خدا رفتار كنم؟) من هرگز نمى خواهم چيزى كه شما را از آن باز مى دارم، خودم مرتكب شوم، من جز اصلاح - تا آنجا كه توان دارم - نمى خواهم، و توفيق من، جز به خدا نيست، بر او توكّل كردم و به سوى او بازمى گردم. 🌴اى قوم من! دشمنى و مخالفت با من، سبب نشود كه شما به همان سرنوشتى كه قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شويد، و ماجراى عذاب قوم لوط از شما چندان دور نيست، از درگاه پروردگار خود، آمرزش بطلبيد، و به سوى او بازگرديد كه پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه كار) است. 🌴اى قوم من! آيا قبيله كوچك من، نزد شما عزيزتر از خداوند است؟ در حالى كه فرمان او را پشت سر انداخته ايد، پروردگارم به آنچه انجام مى دهيد، آگاهى دارد. 🌴اى قوم من! هر كارى از دستتان ساخته است، انجام دهيد، من هم كار خود را خواهم كرد؛ و به زودى خواهيد دانست عذاب خواركننده به سراغ چه كسى خواهد آمد، و چه كسى دروغگو است. شما انتظار بكشيد، من هم در انتظارم.(سوره هود/آيات 88 تا 93) ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈لجاجت و گستاخى قوم شعيب 🌴قوم شعيب به جاى اين كه به دعوت مهرانگيز و منطقى شعيب عليه السلام گوش فرا دهند و براى تأمين سعادت دنيا و آخرت خود،از او اطاعت كنند، لجاجت كردند و با كمال گستاخى و بى پروايى در برابر او ايستادند، تا آن جا كه او را جاهل و سفيه و كم عقل خواندند و با صراحت به او گفتند:🍃اءِنَّكَ لَانتَ السَّفيهُ الجاهِل🍃ُ✨تو قطعا كم عقل و نادان هستى.✨(تفسير نورالثقلين، ج 2،ص 392) 🌴آنها به اين ترتيب به تكذيب شعيب، و كارشكنى در برابر آن حضرت پرداختند. و نيز در پاسخ به دعوت شعيب عليه السلام گفتند: آيا نمازت به تو دستور مى دهد كه آن چه را پدرانمان مى پرستيدند، ترك كنيم، يا آن چه را مى خواهيم در اموالمان انجام ندهيم، تو با اين كه بردبار و آدم فهميده اى هستى، چرا اين حرفها را مى زنى؟! 🌴اى شعيب! بسيارى از آن چه را مى گويى ما نمى فهميم، و ما تو را در ميان خود ضعيف مى يابيم(يعنى تو يك آدم ضعيف الجثه و ناتوان هستى، به چه دليل ما كه مرفه و سرمايه دار هستيم، از تو پيروى كنيم.) و اگر به خاطر قبيله كوچكت نبود تو را سنگسار مى كرديم و تو برابر ما قدرتى ندارى.(سوره هود/87 و 91) 🌴مطابق بعضى از روايات، شاه آنها به كارگزاران خود دستورداد، كالاها را احتكار كنند و قيمتها را بالا ببرند، و وزن و وسائل سنجش را كم نمايند (تا كم فروشى نمايند) و به اين ترتيب سركشى خود را به فرمان خدا آشكار نمايند، شعيب عليه السلام او و مردم را از اين تباهى ها نهى كرد، شاه، شعيب عليه السلام را از شهر اخراج كرد، آن گاه عذاب الهى به آن شاه و پيروانش وارد گرديد.(بحار، ج 12،ص 386) ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈دعوت شعيب از مردم اَيْكه و لجاجت آنها 🌴اَيكه آبادى معروفى بود كه در نزديكى مَدين قرار داشت، داراى آب و درختان بسيار بود، از اين رو به نام ايكه (كه در فارسى به معنى بيشه است) خوانده مى شد. 🌴مردم آن جا ثروتمند و مرفه بودند، به همين دليل غرق در غرور و غفلت بودند، و همانند مردم مَدين، بت پرست بودند و خيانت و كلاهبردارى در خريد و فروش در بين آنها رايج بود. 🌴به فرموده قرآن، شعيب عليه السلام آنها را اين گونه دعوت كرد: 🌴آيا تقوا پيشه نمى كنيد، قطعاً من در ميان شما پيامبرى امين هستم، بنابراين پرهيزگار باشيد و از من اطاعت كنيد، من در برابر دعوتم، پاداشى از شما نمى طلبم، اجر من تنها بر پروردگار جهانيان است، حق پيمانه را ادا كنيد، كم فروشى نكنيد، و به ديگران خسارت وارد نسازيد، و با ترازوى صحيح وزن كنيد، و حق مردم را كم نگذاريد، و در زمين تلاش براى فساد نكنيد، و از نافرمانى كسى كه شما و اقوام پيشين را آفريد بپرهيزيد. 🌴مردم لجوج اَيكه نسبت سحر و جادوگرى به شعيب دادند و گفتند: تو از سحر شدگان هستى، تو بشرى همانند ما مى باشى، تنها گمانى كه درباره تو داريم اين است كه از دروغگويان مى باشى، اگر راست مى گويى، سنگ هايى از آسمان بر سر ما بباران. 🌴شعيب گفت: پروردگار من به اعمالى كه شما انجام مى دهيد، داناتر است. 🌴سرانجام مردم ايكه، حضرت شعيب را تكذيب كردند، و عذاب سايبان صاعقه خيز آسمان آنها را به هلاكت رسانيد(سوره شعراء، آیات177 تا 190) ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈عشق و دلدادگى شعيب عليه السلام به خدا 🌴از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده فرمود: حضرت شعيب عليه السلام به عشق خدا آن قدر گريه كرد تا نابينا شد، خداوند او را بينا كرد، باز آن قدر گريست تا نابينا شد، باز خداوند او را بينا كرد، براى بار سوم نيز آن قدر به عشق الهى گريست كه نابينا شد، خداوند باز او را بينا كرد، در مرتبه چهارم، خداوند به او چنين وحى كرد: 🌴اى شعيب! تا كى به اين حالت ادامه مى دهى؟ اگر گريه تو از ترس آتش دوزخ است، آن را بر تو حرام كردم، و اگر از شوق بهشت است، آن را براى تو مباح نمودم. 🌴شعيب عليه السلام عرض كرد: 🍃اِلهى وَ سيِّدى اَنت تَعلَمُ أَنِّى ما بَكَيتُ مِن نارِكَ وَ لا شَوقاً اِلى جَنَّتِكَ، وِ لكِن عُقِدَ حُبُّكَ عَلى قَلبِى فَلَستُ اَصبِرُ اَو اَراكَ؛🍃 ✨اى خداى من و اى آقاى من! تو مى دانى كه من نه از خوف آتش دوزخ تو گريه مى كنم و نه به خاطر اشتياق بهشت تو، بلكه حب و عشق تو در قلبم گره خورده كه قرار و صبر ندارم تا تو را (باچشم دل) بنگرم و به درجه نهايى عرفان و يقين برسم، و مرا به عنوان حبيب درگاهت بپذيرى.✨ 🌴خداوند به شعيب فرمود: اكنون كه داراى چنين حالتى هستى به زودى كليم و همسخن خودم موسى عليه السلام را خدمتگزار تو مى كنم.(علل الشرايع،ج 12،ص 318)(چنان كه در شرح زندگى حضرت موسى عليه السلام ذكر خواهد شد، حضرت موسى عليه السلام بيش از ده سال چوپان حضرت شعيب عليه السلام گرديد.) ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈سفارش شعيب به نماز 🌴شعيب عليه السلام بسيار نماز مى خواند، و به مردم مى گفت: نماز بخوانيد چرا كه نماز انسان را از كارهاى زشت و گناه باز مى دارد. 🌴ولى آن قوم نادان كه رابطه بين نماز و ترك گناه را درك نمى كردند، از روى مسخره به آن حضرت مى گفتند: آيا اين وِردها و ذكرها و حركات تو به تو فرمان مى دهد كه ما سنت نياكان و فرهنگ مذهبى خود را ترك كنيم، و يا نسبت به اموالمان بى اختيار باشيم، تو كه يك آدم بردبار و خوش فهم بودى، حالا چرا چنين شده اى؟(مضمون آيه 87 سوره هود)(مجمع البيان، ج 5،ص 188) ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈عذاب الهی و هلاکت قوم شعيب 🌴تلاش ها و دعوت هاى شبانه روزى حضرت شعيب عليه السلام موجب شد كه گروه اندكى از مردم ايمان آوردند ولى اكثريت آنها بر اثر غرور و سركشى سزاوار عذاب سخت الهى گشتند. 🌴از امام باقر عليه السلام نقل شده: خداوند به شعيب عليه السلام وحى كرد كه صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم نمود، شصت هزار نفر از نياكان آنها، و چهل هزار نفر از بدان را. 🌴شعيب عرض كرد: بدان سزاوار عذابند، ولى نياكان چرا؟ 🌴خداوند فرمود: 🍃داهَنُوا اَهلَ المَعاصِى وَ لَم يَغضِبُوا لِغَضَبِى🍃 ✨براى اين كه آنان با گناهكاران مداهنه و سازش كردند، و به خاطر خشم من نسبت به آنها، خشم به آنها نكردند (و نهى از منكر ننمودند).(فروع كافى، ج 5،ص 56) 🌴خداوند در قرآن مى فرمايد: 🍃وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مَّنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِى دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ🍃 ✨و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم و آنها را كه ستم كردند، صيحه آسمانى فرو گرفت، و در ديار خود، به رو افتادند و مردند.✨ ادامه دارد.... 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim
👈عذاب زلزله، و ابر صاعقه خيز بر قوم شعيب 🌴در مورد چگونگى عذاب قوم شعيب عليه السلام دو نوع عذاب نقل شده كه ظاهرا بيانگر آن است كه يك نوع عذاب براى مردم مدين بود، و نوع ديگر براى مردم اَيكه بود.(بحار، ج 12،ص 383) ⬅️ چگونگى عذاب و هلاكت مردم مدين چنين بوده است: 🌴زمين لرزه بسيار شديد سرزمين مَدين را تكان داد و در همين وقت صحيه و فرياد آسمانى شديد آنها را فرا گرفت، و آنها را به رو بر زمين افتادند و مردند به گونه اى كه نابود شدند كه گويى هرگز از ساكنان آن ديار نبوده اند.(سوره عنكبوت/آیه 37،سوره هود/آیه94 و 95) ⬅️ و در مورد عذاب مردم ايكه نوشته اند: 🌴هفت روز گرماى سوزانى سرزمين آنها را فرا گرفت، و اصلا نسيمى نمى وزيد، ناگاه قطعه ابرى در آسمان ظاهر شد، و نسيمى وزيدن گرفت، آنها از خانه هاى خود بيرون ريختند و همه به طرف سايه آن ابر رهسپار شدند، و از شدت ناراحتى به آن پناه بردند. 🌴در اين هنگام صاعقه اى مرگبار و گوش خراش از ابر برخاست، به دنبال آن آتش بر سر مردم ايكه فرو ريخت و آنها را به هلاكت رسانيد.(سوره شعراء/آیه189؛ تفسير نور الثقلين، ج 4،ص 64) 🌴ناگفته نماند كه به گفته بعضى از محققين عذاب قوم شعيب يك بار بود. كه بر مردم مدين و ايكه وارد شد كه آميخته با زلزله و ابر صاعقه خيز و صيحه بود. 🌴آرى اين است عاقبت نكبت بار سركشان لجوج، و آلودگان به فساد و انحراف، كه خداوند در پايان مى فرمايد: 🍃اءنّ فِى ذلِكَ لآيةً وَ مَا كانَ اَكثَرُهُم مؤمنينَ🍃 ✨در اين ماجرا نشانه و درس عبرت است، ولى اكثر آنها ايمان نياوردند.(سوره شعراء/آیه 190)✨ ⬅️ و نيز مى فرمايد: 🍃اَلا بُعداً لِمَدينَ كَما بَعِدَت ثَمُودُ🍃 ✨دور باد از رحمت خدا اهل مدين، همان گونه كه قوم ثمود دور شدند.(سوره هود/آیه 95)✨ 💥پايان داستان زندگى حضرت شعيب عليه السلام 📚دانشنامه قرآن کریم https://eitaa.com/Qoranekarim