#تفسیر_قرآن
#تفسیرسوره_المسد قسمت سوم
#تفسیرالمیزان
🍁بحث روایتی سوره مسد🍁
در #مجمع البيان از #طارق محاربى روايت كرده روزى در بازار ذى المجاز ناگهان به جوانى برخوردم كه صدا مى زد اى مردم بگوييد: (لااله الاالله) تا #رستگار شويد. ناگهان به مردى برخوردم كه در #عقب سر او به او سنگ مى انداخت، و ديدم كه ساق پا و پشت پاشنه او را #خون انداخته بود و صدا مى زد: اى مردم او كذاب است، گوش به سخنش ندهيد.از اشخاص پرسيدم اين مرد کیست؟گفتند: ابولهب است.
🍁بحث روايتى سوره مسد🍁
🔹(چند روايت درباره #بدرفتارى ابولهب و #همسرش با رسول اللّه (ص) و #نزول سوره مسد)
⬅️ در #مجمع_البيان در #ذيل آيه شريفه (و انذر عشيرتك الاقربين ) از #ابن عباس روايت آورده كه گفت: وقتى اين #آيه نازل شد، رسول خدا (ص) بر بالاى #صفا رفت و با بلندترين صوتش #فرياد زد: يك خبر #مهم.
و قريش بدون #درنگ دورش جمع شدند، پرسيدند چه شده است مگر؟ فرمود: به نظر شما اگر #خبرى بدهم كه فردا صبح و يا امروز عصر #دشمنى بر سر شما مى تازد از من مى پذيريد يا نه؟ #همه گفتند: بلى (براى اينكه ما از تو #دروغى نشنيده ايم).
فرمود: هم اكنون شما را #انذار و هشدار مى دهم از #عذابى سخت كه در انتظار شما است.
#ابولهب گفت:(#تبالك- مرگت باد)، براى اين همه ما را صدا زدى و اينجا جمع كردى؟ #خداى عزوجل در پاسخ وى اين سوره را نازل كرد.
🍁🍁🍁🍁🍁
#مؤلف: اين روايت را در #تفسير اين سوره نيز از #سعيد بن جبير از #ابن عباس روايت كرده، ولى در آن #نيامده كه دعوت بر بالاى #صفا هنگام نزول آيه (و انذر عشيرتك...) بوده.
🔹(چند روايت درباره بدرفتارى ابولهب و همسرش با رسول اللّه (ص) و نزول سوره مسد)
⬅️ در #قرب_الاسناد به سند خود از #موسى بن جعفر (ع) روايت كرده كه در حديثى #طولانى كه #معجزات رسول خدا (ص) را بر مى شمارد، فرموده يكى از آنها داستان #ام_جميل همسر ابولهب است كه وقتى سوره(تبت يدا ابى لهب ) نازل شد، نزد رسول خدا (ص) آمد در حالى كه #ابوبكر پسر #ابوقحافه نيز در حضور آن جناب بود، عرضه داشت يا رسول الله، ام جميل است كه با #خشم مى آيد، و چه خشمى! گويا قصد #اذيت تو را دارد، چون #سنگى به دست گرفته مى خواهد آن را به طرف تو #پرتاب كند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: او مرا #نمى بيند.
#ابوبكر اضافه مى كند #ام_جميل #نزديك آمد و از من پرسيد رفيقت كجا است؟
گفتم آنجايى كه #خدا خواسته است. گفت: من به سروقت او آمده ام اگر او را ببينم اين #سنگ را به سويش مى افكنم، چون او مرا #هجو كرده، به #لات و #عزى سوگند كه من زنى #شاعر هستم، (و میدانم چگونه #هجوش كنم، اين را گفت و رفت).
ابوبكر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد: راستى او تو را #نديد؟ فرمود: نه، #خداى تعالى #حجابى بين من و او انداخت، و #مانع ديدنش شد.
#مؤلف: قريب به اين معنا از #چند طريق از طرق اهل #سنت روايت شده.
🍁🍁🍁🍁🍁
و در تفسير #قمى در ذيل آيه (وامراته الحطب) روايت كرده كه #امام فرمود: ام جميل دختر #صخر بود، و عليه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) #سخن_چينى مى كرد و احاديث و #سخنان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را براى #كفار مى برد.
#تفسیر_قرآن
#تفسیر_سوره_تبت #قسمت_سوم
#تفسیر_المیزان
🍁بحث روایتی سوره مسد🍁
در #مجمع البيان از #طارق محاربى روايت كرده روزى در بازار ذى المجاز ناگهان به جوانى برخوردم كه صدا مى زد اى مردم بگوييد: (لااله الاالله) تا #رستگار شويد. ناگهان به مردى برخوردم كه در #عقب سر او به او سنگ مى انداخت، و ديدم كه ساق پا و پشت پاشنه او را #خون انداخته بود و صدا مى زد: اى مردم او كذاب است، گوش به سخنش ندهيد.از اشخاص پرسيدم اين مرد کیست؟گفتند: ابولهب است.
🔹(چند روايت درباره #بدرفتارى ابولهب و #همسرش با رسول اللّه (ص) و #نزول سوره مسد)
⬅️ در #مجمع_البيان در #ذيل آيه شريفه (و انذر عشيرتك الاقربين ) از #ابن عباس روايت آورده كه گفت: وقتى اين #آيه نازل شد، رسول خدا (ص) بر بالاى #صفا رفت و با بلندترين صوتش #فرياد زد: يك خبر #مهم.
و قريش بدون #درنگ دورش جمع شدند، پرسيدند چه شده است مگر؟ فرمود: به نظر شما اگر #خبرى بدهم كه فردا صبح و يا امروز عصر #دشمنى بر سر شما مى تازد از من مى پذيريد يا نه؟ #همه گفتند: بلى (براى اينكه ما از تو #دروغى نشنيده ايم).
فرمود: هم اكنون شما را #انذار و هشدار مى دهم از #عذابى سخت كه در انتظار شما است.
#ابولهب گفت:(#تبالك- مرگت باد)، براى اين همه ما را صدا زدى و اينجا جمع كردى؟ #خداى عزوجل در پاسخ وى اين سوره را نازل كرد.
🍁🍁🍁🍁🍁
#مؤلف: اين روايت را در #تفسير اين سوره نيز از #سعيد بن جبير از #ابن عباس روايت كرده، ولى در آن #نيامده كه دعوت بر بالاى #صفا هنگام نزول آيه (و انذر عشيرتك...) بوده.
⬅️ در #قرب_الاسناد به سند خود از #موسى بن جعفر (ع) روايت كرده كه در حديثى #طولانى كه #معجزات رسول خدا (ص) را بر مى شمارد، فرموده يكى از آنها داستان #ام_جميل همسر ابولهب است كه وقتى سوره(تبت يدا ابى لهب ) نازل شد، نزد رسول خدا (ص) آمد در حالى كه #ابوبكر پسر #ابوقحافه نيز در حضور آن جناب بود، عرضه داشت يا رسول الله، ام جميل است كه با #خشم مى آيد، و چه خشمى! گويا قصد #اذيت تو را دارد، چون #سنگى به دست گرفته مى خواهد آن را به طرف تو #پرتاب كند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: او مرا #نمى بيند.
#ابوبكر اضافه مى كند #ام_جميل #نزديك آمد و از من پرسيد رفيقت كجا است؟
گفتم آنجايى كه #خدا خواسته است. گفت: من به سروقت او آمده ام اگر او را ببينم اين #سنگ را به سويش مى افكنم، چون او مرا #هجو كرده، به #لات و #عزى سوگند كه من زنى #شاعر هستم، (و میدانم چگونه #هجوش كنم، اين را گفت و رفت).
ابوبكر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد: راستى او تو را #نديد؟ فرمود: نه، #خداى تعالى #حجابى بين من و او انداخت، و #مانع ديدنش شد.
#مؤلف: قريب به اين معنا از #چند طريق از طرق اهل #سنت روايت شده.
🍁🍁🍁🍁🍁
و در تفسير #قمى در ذيل آيه (وامراته الحطب) روايت كرده كه #امام فرمود: ام جميل دختر #صخر بود، و عليه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) #سخن_چينى مى كرد و احاديث و #سخنان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را براى #كفار مى برد.
#تفسیر_قرآن
#تفسیر_المیزان
#تفسیر_سوره_النصر قسمت سوم
🍁 بحث روايتى سوره نصر🍁
✅چند #روايت مربوط به #نزول سوره نصر
⬅️ #مؤلف: شايد منظور از #آخرين سوره #دربست و به طور #تمام بوده، كه در اين صورت #منافات ندارد كه بعضى آيات ساير سوره ها #بعد از اين سوره نازل شده باشد.
🍁🍁🍁🍁🍁
✅#تفصيل داستان #فتح_مكه:
🔹در #مجمع_البيان در داستان فتح مكه آمده:
#بعد از آنكه در سال #حديبيه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) با #مشركين قريش #صلح نمود، يكى از #شرائط صلح اين بود كه هر #كس و هر #قبيله عرب بخواهد مى تواند #داخل در #عهد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شود، و هر كس و هر قبيله بخواهد مى تواند داخل در عهد #قريش گردد، قبيله #خزاعه به عهد و عقد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) #پيوست، و قبيله #بنى_بكر در عقد و پيمان قريش در آمد، و #بين اين دو قبيله از #قديم_الايام #دشمنى بود.
🍁🍁🍁🍁🍁
در اين بين #جنگى ميان بنى بكر و خزاعه اتفاق افتاد، و #قريش بنى بكر را با دادن #سلاح كمك كردند، ولى آشكارا كمك #انسانى ندادند به جز #بعضى افراد، از آن جمله #عكرمه بن ابى جهل و #سهيل بن عمرو كه #شبانه و #مخفيانه به كمك بنى بكر رفتند. ناگزير #عمرو بن سالم خزاعى #سوار بر مركب خود شد و به #مدينه نزد #رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شتافت، و اين در هنگامى بود كه مسأله فتح مكه بر سر #زبانها افتاده بود، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در #مسجد در بين مردم بود، عمرو بن سالم #ايستاد و اين اشعار را #سرود:
🍃لا هم انى ناشد محمدا
حلف ابينا و ابيه الاتلد
ان قريشا اخلفوك الموعدا
و نقضوا ميثاقك الموكدا
و قتلونا ركعا و سجدا🍃
ترجمه:🍂بارالها #شاهد باش من به #محمد (ص) اطلاع دادم، و او را به #کمک طلبیدم، و به سوگندهای #غلیظی که نیاکان ما و نیاکان او مقدسش می شمردند #سوگند دادم که #قریش درباره ات #خلف_وعده کردند و عهد #مؤکد تو را #نقض نمودند و ما را در حال #رکوع و #سجده کشتند.🍂
🍁🍁🍁🍁🍁
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى #عمرو بس است سپس برخاست و به خانه همسرش #ميمونه رفت و فرمود: #آبى برايم آماده ساز، آنگاه شروع كرد به #غسل و شستشوى خود، و مى فرمود: #يارى نشوم اگر #بنى_كعب - خويشاوندان عمرو بن سالم - را يارى نكنم، آنگاه از #خزاعه بديل بن ورقاء با #جماعتى حركت كرده نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمدند، آنها هم آنچه از #بنى بكر و #قريش كشيده بودند و #مخصوصا يارى قريش از بنى بكر را به اطلاع آن حضرت رسانده به طرف #مكه برگشتند.