نمیدانم اگر موسیقی و چای و قهـوه را نداشتم،
اگر با نور و با گیاه و با کتاب، حالم خوب نمیشد،
اگر پاییز و بهار و باران و برف را دوست نداشتم؛
برای دلخوشی در خالیترین حالات ممکن جهانم
به کدامین اتفاق چنگ میزدم و
کدامین طعم و تصویر را بهانه میکردم و
کدامین دلخوشیِ کوچک را در آغوش میکشیدم
تا به خودم بقبولانم که زندگی هنوز هم زیباست.
#دست_نوشته_آیما
با هیچ جَـمعی حس نزدیکی نمیکنم، و انگار هیچ بحثی به من مربوط نیست . دور ایستادهام، و از دور همــهچیز کوچک و آرام و بیهوده به نظر میرسد .
نامه ای به خودم : آیما جان! کاش هیچوقت از این فکرای سمی به سرت نزنه و زندگیتو بکنی☺️.
𝐍αꭑ𝖾=AIMA🧋"
𝐀𝗀𝖾=𝟏8🧸"
ꭑᑲ𝗍𝗂=istp🤎"
𝗏𝗂ᑲ𝖾 𝖼ɦα𐓣𐓣𝖾ᥣ=𝐂ᥣα𝗌𝗌𝗂𝖼🎻"
𝐂ɦα𐓣𐓣𝖾ᥣ ᥣ𝗂𐓣𝗄=@Querenciiia📜"
May 11
May 11
آرزوی کوچکی داشتم .
خانهای دنج و کتابخانهای و بالکنی .
حیاطی و موسیقی ،
در پناهِ سایهی برگهای پــرتقال و اُمید .
چشم هایش قَــهوهای بود
و به حق فَــهمیدم،که قهوه از سیگار هم
اعتیاد آورتر است🤎>