eitaa logo
کانون قرآن و عترت دانشگاه زنجان
400 دنبال‌کننده
673 عکس
118 ویدیو
53 فایل
﷽ 🍃 وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ 🍃اعراف_۵۲ کانون قرآن و عترت دانشگاه زنجان تماس با ما: @Quranetrat_znu_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
«کار مهمی پیش اومده، باید برم.» طبیعی و خونسرد گفتم: «خب عیبی نداره، برو ولی زود برگرد.» صداش مهربانتر شد، گفت: «تو شهر کارم ندارن.» «پس کجا؟!» «می خوام برم جبهه.» یک آن داغی صورتم را حس کردم. حسابی ناراحت شدم. تو کوچه که می آمدي، خانه ي ما با آن وضعش انگشت نما بود. به قول معروف، شده بود نقل مجلس! دور و برم را نگاه کردم. گفتم: «شما می خواي منو با چند تا بچه ي کوچیک، تو این خونه ي بی درو پیکر بگذاري و بري؟!» چیزي نگفت. «اقالا همون دیوار درب و داغون خودش رو خراب نمی کردي.» طبق معمول این طور وقتها، خندید.گفت:«خودت رو ناراحت نکن، بهت قول می دم که حتی یک گربه روي پشت بام خونه نیاد.» صورتم گرفته تر شد و ناراحتی ام بیشتر. گفت: «حالادیوار حیاط خرابه که خراب باشه، این که عیبی نداره.» دلم می خواست گریه کنم. گفتم: «یعنی همین درسته که من تو این خونه ي بی درو پیکر باشم، اونم با چند تا بچه ي قدونیم قد؟» باز هم سعی کرد آرامم کند، فایده نداشت. دلخوري ام هر لحظه بیشتر می شد. خنده از لبهایش رفت. قیافه اش جدي شد. تو صداش ولی مهربانی موج می زد. «نگاه کن، من از همون اول بچگی، و از همون اول جوانی که تو روستا بودم، هیچ وقت نه روي پشت بام کسی رفتم، نه از دیوار کسی بالا رفتم، نه هم به زن و ناموس کسی نگاه کردم.» حرفهاي آخرش حواسم را جمع کرد. هرچند که ناراحت بودم، ولی منتظر شنیدن بقیه اش شدم. «الان هم می گم که تو اگه با سر و روي باز هم بخواي بري بیرون، اصلا کسی طرفت نگاه نمی کنه، خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبنده اي تو این خونه مزاحم شما نمی شه، چون من مزاحم کسی نشدم، هیچ ناراحت نباش...» مطمئن و خاطر جمع حرف می زد. به خودم که آمدم، از این رو به آن رو شده بودم، حرفهاش آب بود روي آتش. وقتی ساکش را بست و راه افتاد، انگار اندازه ي سر سوزن هم نگرانی نداشتم. چند وقت بعد آمد.نگاهش مهربانی همیشه را داشت. بچه ها را یکی یکی بغل می کرد و می بوسید. هنوز ننشسته بود که رو کرد به من. یک «خوب» کشیده و معنی داري گفت. پرسید: «تو این چند وقته، دزدي، چیزي اومد؟» با خنده گفتم: «نه.» خندید. ادامه دادم: «اثر اون حرفتون این قدر زیاد بود که ما با خیال راحت زندگی کردیم، اگر بگی یک ذره هم دلم تکون خورده، دروغ گفتی.»... خدا رحکمتش کند، هنوز که هنوز است، اثر آن حرفش توي دل من و بچه ها مانده. به قول خودش، هیچ جنبنده اي مزاحم ما نشده است (شهید برونسی، کم کم به وضع آن خانه سر و سامان داد)
نذر فی سبیل الله همسر شهید همیشه از این نذر و نیازها داشتم. آن دفعه هم یک گوسفند نذر کرده بودم، نذر زنده برگشتن عبدالحسین. وقتی از جبهه برگشت، جریان را به ش گفتم. خودش دنبال کار را گرفت؛ یک گوسفند زنده خرید و آورد تو حیاط بست. مادرم وچند تا از درو همسایه هم گوسفند را دیده بودند. کنجکاو قضیه شدند. علتش را که می پرسیدند، می گفتم:«نذر داشتم.» بالأخره گوسفند را کشتیم.خودش نشست و با حوصله، همه ي گوشتها را تقسیم کرد. هر قسمت را تو یک پلاستیک می گذاشت. حتی جگر و پوست و چیزهاي دیگرش را هم جداجدا، تو چند تا پلاستیک گذاشت. کارش که تمام شد، دستها را شست و گفت: «یه کیسه گونی بزرگ برام بیار.» «گونی می خواین چکار؟» اشاره کرد به پلاستیک‌ها و گفت: «می خوام اینارو بگذارم توش.» فکر کردم خودش می خواهد سهم فک و فامیل و همسایه ها را ببرد در خانه هاشان.گفتم: «شما نمی خواد زحمت بکشین، من خودم با بچه ها می برم.» لبخند زد. انگار فکرم را خواند. با لحن معنی داري پرسید: «مگر شما این گوسفند رو «فی سبیل الله » نذر نکردي؟» «خوب چرا.» «پس برو یک گونی بیار.» رفتم آوردم. همه ي پلاستیک‌ها را که قسمت کرده بود، ریخت توي گونی، حتی یک سیر گوشت هم براي خودمان نگه نداشت. کیسه را گذاشت پشت موتورش. گفت: «تو فامیل و همسایه هاي ما، الحمدالله کسی نیست که به نون شبش محتاج باشه.» خداحافظی کرد و رفت نمی دانم گوشتها را کجا برد و به کی ها داد، ولی می دانم که یک ذره از آن گوشتها را نه ما دیدیم و نه هیچ کدام از فامیل و در و همسایه. چندتایی شان می خواستند ته و توي قضیه را در بیاورند. «گوسفند رو کشتین؟» «آره.» وقتی این را می شنیدند، چشمهاشان گرد می شد. «چه بی سرو صدا!» حتما انتظار داشتند سهمی هم به آنها برسد. شنیدم بعضی شان با کنایه می گفتند:«گوسفند رو براي خودشون کشتن!» بعدها هم اگر گوسفندي نذر داشتم، همین کار را می کرد. هرچی هم می پرسیدم: «گوشتها رو کجا می برین؟» نمی گفت. هیچ وقت هم نگذاشت کسی بفهمد.
هدایت شده از ربیع القلوب
🔸دوره "انسانِ‌مدیر؛ انسانِ‌سعادتمند" (مدیریت از پنجره قرآن کریم) 🔹بصورت آنلاین و اعطای گواهی معتبر ▫️زمان برگزاری دوره: 📌 روزهای شنبه تا چهارشنبه اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۲۰ الی ۲۲:۳۰ (به مدت ۱۰ شب) ✅ جهت ثبت‌نام و کسب اطلاعات بیشتر، به آیدی @dele_bahari پیام ارسال بفرمایید. https://eitaa.com/joinchat/2586378832C291df762f0
بسم الله الرحمن الرحیم مسابقات تولید محتوای دیجیتال "ریاح" با محوریت بهار طبیعت🌱🌸 همراه با جوایز نقدی برای کسب اطلاعات بیشتر به کانال قرآن و عترت دانشگاه زنجان مراجعه نمایید. @Quranetrat_znu
توضیحات کلی مسابقات تولید محتوای ریاح از تمامی فعالان تولید محتوای دیجیتال، دعوت به عمل می‌نماید تا در مسابقات "ریاح" شرکت داشته باشند. 🔸️عکس نوشته برای شرکت در این بخش، یک عکس از زیبایی‌های طبیعت مورد نیاز است. محتوای متنی عکس نوشته که برداشتی از آیه ۹ سوره فاطر می‌باشد، در اختیار شرکت‌کنندگان قرار خواهد گرفت. انتخاب برترین‌های عکس نوشته، به صورت نظرسنجی و در کانال کانون قرآن و عترت دانشگاه زنجان، رقم خواهد خورد. 🔹️کلیپ ویدئویی از بهار و زیبایی‌های طبیعت مورد نیاز است. محتوای صوتی، که صوت آیه ۹ سوره فاطر می‌باشد، طبق سلیقه اعضا، از قاری مورد علاقه شان باید استفاده شود انتخاب برترین‌های بخش کلیپ، توسط داوران کانون قرآن و عترت انجام خواهد شد. 🔸️پادکست تولید محتوای صوتی، با محوریت ترجمه آیه ۹ سوره فاطر، بخش بعدی مسابقات ریاح می‌باشد. همچنین تنظیم متن پادکست، به سلیقه شرکت کننده بستگی دارد. اما باید از چند کلمه کلیدی "بهار، ریاح، طراوت، زندگی" استفاده نمایند. داوری این بخش، توسط تیم داوری کانون قرآن و عترت صورت می‌گیرد. 🔹️موشن گرافیک برای این بخش، شرکت کنندگان گرامی باید از محتوای زنده شدن زمین و سرسبز شدن دوباره آن استفاده نمایند و آن را در قالب موشن گرافیک به اجرا دربیاورند. انتخاب برترین آثار این بخش، توسط داوران کانون صورت می‌گیرد. برای شرکت در مسابقه، نام و نام خانوادگی و بخش مورد انتخاب خود را به @Quranetrat_znu_admin ارسال نمایید. برای کسب اطلاعات بیشتر، به روابط عمومی کانون مراجعه فرمایید. @Quranetrat_znu
﷽ محفل انس قرآن کریم هدی ✨️عاشقانه های خدا با من✨️ 🕰یکشنبه ۹ اردیبهشت ساعت ۱۶ 🕌مسجد باقرالعلوم دانشگاه زنجان آیات ۱۴۹ تا ۱۵۱ سوره مبارکه بقره موضوعات: - مطالب دیگری پیرامون قبله (قسمت 2) - پیامبر موعود در عهدین (عتیق و جدید) (قسمت 2) @Quranetrat_znu