﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
عباس آفرین...
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی
که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی
ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت،
که در بین زنان، تنها تو عباسآفرین باشی
شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را
خدا، یکجا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی
همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری
مگر بینور میشد، مادر زیباترین باشی؟
مگر بینور میشد، در دل خورشید بنشینی؟
تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی
گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست میگیرد
رسیدی، باغبانِ "غِیرةٌ للعالمین" باشی
رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟
تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی
پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه!
نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری؛
پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی...
#قاسم_صرافان
#حضرت_ام_البنین
#حضرت_ابالفضل
#قمر_بنی_هاشم
@RESANEH_zolfaghar
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
یکدم دل او تهی ز آداب نشد
جز بهر حسین زار و بیتاب نشد
میسوخت از اینکه پسرش سقا بود
اما پسر فاطمه سیراب نشد
::
مثال کوه، ایثار و وفا داشت
از اول انس با آل عبا داشت
وجودش بس که سرشار از ادب بود
ز نام فاطمه شرم و حیا داشت
::
اگر چه جز غم دلبر ندارد
اگر چه جز دو چشم تر ندارد
به زیر لب نوایش این چنین است
حسین بن علی مادر ندارد
@RESANEH_zolfaghar
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#محاوره
یه مادر داره از احساس میگه
داره از روضهی حساس میگه
گمونم روضهخون ام البنیه
داره از قامت عباس میگه:
قد و بالای عباسم نظر خورد
به چشم شیر من تیر سه پر خورد
خودِ من از بشیر اینو شنیدم
عمود آهن دشمن به سر خورد
شنیدم کوفیا دورش رسیدن
شنیدم دست عباس و بریدن
شنیدم بچمو شرمنده کردن
شنیدم مشکشو تیرا دریدن
تا وقتی روضه خون ام البنینه
ربابم گوشهی مجلس میشینه
تا وقتی حرف مشک پاره میشه
رو لب گل میکنه داغ سکینه:
همین قد میگم از داغ زیادم
نگاهِ مهربونش مونده یادم
الا ام البنین! شرمندهام من
خودم دستِ عموجون مشک دادم
شدیم آواره با زخم و تب و درد
سر ما نعره میزد شمر نامرد
پایینِ نی رد خونو میدیدم
عمو بالای نی خون گریه میکرد
میگه ام البنین، غم بی حسابه
جلو چشمام یه مشکِ پاره قابه
میسوزه قلبمو آروم نمیشم
دلیل شرم من اشکِ ربابه
خدایا پُر اگه پیمونه میشد
علیِ اصغرم گریون نمیشد
حسینِ من با طفل شیرخوارش
میون هلهله حیرون نمیشد
همین که روضه میره سمت گودال
رباب و زینبان که میرن از حال
امون از تیغ و تیر و سنگ و نیزه
امون از غارت پیراهن و شال
چرا تشنه تو رو کشتن حسینم
سرت رو روی نی بردن حسینم
همه رفتن... یه گوشه دم گرفته:
حسینِ من، حسینِ من، حسینم...
@RESANEH_zolfaghar
#حضرت_ام_البنین_س_مدح
نظر رو سوی باغ یاس داریم
ز بسکه بهر گل احساس داریم
همه دست توسل بهر حاجت
به سوی مادر عباس داریم
✍ #محمد_مبشری
@RESANEH_zolfaghar
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
بشیر از کربلا تازه رسیده
با گریه ماجرا رو شرح میده
شنیدم روضهشو از هوش رفتم
بمیرم واسهی زینب که دیده!
غم زینب یه عالم گریه داره
اسیری با قد خم گریه داره
نپرسیدم ازش «حالت چطوره؟»
آخه دیدم سؤالم گریهداره!
یه چشمم اشکه و یک چشم خونه
نگام هر شب به ماه آسمونه
که داره با زبون بی زبونی
برا عباس من روضه میخونه
نپرس از من برا چی بیقرارم
چرا گریه شده هر روز کارم
الا ای آسمونِ پرستاره!
قمر داری تو اما من ندارم
خزون اومد، درختم بیثمر شد
دیگه اُم پسرها بی پسر شد
الهی من بمیرم واسهت عباس
بنی هاشم پس از تو بی قمر شد
کبوتر دیگه بال و پر نداره
به من گفتن حسینم سر نداره
به جای فاطمه، هی گریه کردم
آخه مردم! حسین مادر نداره
فدای تو همه دار و ندارم
تو را تا عمر دارم شرمسارم
حسین جانم فقط غصهم همینه
که من چار تا پسر بیشتر ندارم!
بنا شد روز و شب دورت بگردن
خدا را شکر بدعهدی نکردن
به عباس و برادرهاش سپردم
بدون تو مدینه برنگردن
به اون چیزی که میخواستم رسیدم
پیش زهرا و زینب روسفیدم
زیاده مادر اما من خوشم که
حالا که مادرم، مادر شهیدم
::
دعا کن خالی از ایمان نباشیم
کویر خشک بیباران نباشیم
به غمهای تو مروان گریه کرده
دعا کن کمتر از مروان نباشیم
@RESANEH_zolfaghar
#حضرت_ام_البنین_س_مدح
زان روز که جامهی شرف پوشیدی
از کوثرِ نابِ معرفت نوشیدی
بر فاطمه کردی اقتدا، ام بنین
بر پیروی از امام خود کوشیدی
✍ #سید_هاشم_وفایی
@RESANEH_zolfaghar
#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
خوب است بانوان جهان اینچنین شوند
چون خاک پای فاطمه بالانشین شوند
چون فاطمهست حجت کبرای اهل بیت
خوب است خاک مقدم امّالبنین شوند
یعنی ادب کنند به زهرا و مرتضی
یعنی که در مصیبت آنان حزین شوند
آه از حرم نداشتنش، از غریبیاش
باید که خلق در غم او شرمگین شوند
میخواستم دخیل ببندم برای او
دیدم که او ضریح ندارد، فدای او
آئینهی مزارش اگر چه مکدر است
از آسمان پریدن بالش فراتر است
دنیا کنیز آنکه به کرّات گفته بود
عمرم تمام وقف کنیزی حیدر است
خواندش به نام فاطمه او گفت: یا علی
امّالبنین بگو به من اینگونه بهتر است
در وصف او بس است بگوییم با غرور
او شیر بانوییست که عباسپرور است
روزی که پا گذاشته در خانهی علی
جز غم ندیده در دل ویرانهی علی
گاهی به دور حیدر کرّار گشته است
گاهی به دور یک در و دیوار گشته است
هی پشت در به سینه زده گریه کرده است
با چشم خیس خیره به مسمار گشته است
هر روز صبح گردش دستاس شاهد است
دستش به یاد فاطمه هر بار گشته است
زهرا نبود، زینب او حال خوش نداشت
امّالبنین همیشه پرستار گشته است
این زن که بیقرار علی بود و دخترش
با این سخن فدای غم یار گشته است:
مولا! فدای دست به ناچار بستهات
زینب! فدای مادر پهلو شکستهات
✍ #مجید_تال
📝 #اشعار_آیینی
@RESANEH_zolfaghar