فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈هرکی غصه میخوره، خداش بزرگ نیست!
🎙استاد پناهیان
هرکی فازش غمه
عشقش بخدا کمه
#رزق_الهی
#رسانه_خورشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرخند۸۲
حشرهخواری به سبک اروپایی
نویسنده: سمیه رستمی
@namakdooon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انّ الله یُدافع عن الذین آمنوا....✌️
انتهای جاده ی انتقام سخت،
کوچه های #قدس
است....
#القدس_لنا
#رسانه_خورشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای ناموس مطهر امیر مُلک طوس!
سائل آسمان بهاری توییم
تا بغض های خسته
از واژه دلتنگیمان
همچون باران،
زار ببارد...
#کلیپ
🔷🔸💠🔸🔷
https://eitaa.com/joinchat/4045733908C710c8085de
حسین جان❤️
🌷زیباترین عبارت دنیا سلام بود
✨نامت همیشه مستحق احترام بود
🌷از لطف بیکران شما میکشم نفس
✨آقا بدون عشق تو کارم تمام بود
🤚صلی الله علیک یااباعبدالله
#سلام_ارباب_خوبم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ سالروز شهادت نابغه جنگ
🔹️بدهکار این انقلابیم...✋️
▪️شادی روح شهید بزرگوار،صلوات
#نابغه
#رسانه_خورشید
🔅عبادتی از جنس آفتاب....
✍️زهرا سعادت
رجب.... معجزه مغفرت الهی و قدمگاه لم یزلی تفسیر تابناک"سدرة المنتهي" ازچاک گریبان کعبه است تا نشان ابدی قلب قبله گاه اسلام،شاهد شاءن رفیع چشمه فیض ربّانیِ"خواجه لولاک" باشد!
مولودی که توحید هم بی ولای او جاده ی بی نشان است و عیار شیعه تا همیشه ی تاریخ،بازتاب تصویر بلند شهامت مردی روییده از خاک است که خیبر هم تاب بازوان حیدری اش را نداشت!
کاش تیغِ طوفان سوارِ قلمم ذوالفقار گردیده و در میدان بلاغت علوی،حریم ظلمت ذهن را دریده و با زمزم واژه ها در وصف آب حیات ساقی بقاء،ترجیع واره های غربت عدل مجسّم را می سرود!
#مولود_کعبه
#پدرانه
#رسانه_خورشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای سلاله اطهر کرامت!
قلبمان دخیل ضریح عرشی
ساحت فاطمی توست
که" شرف الشمس"
انگشتری خاک عجم است!
#استوری
#یکشنبه_های_فاطمی
🔷🔸💠🔸🔷
https://eitaa.com/joinchat/4045733908C710c8085de
#پست_ویژه....👌🌱
💞 آیت الله حق شناس:
❤️ماه شریف #ماه_رجب یا یک قدری از معصیتت کم کن، یا یک قدری بر طاعتت اضافه کن. مثلا وقتی اذان می گویند، وقت اذان صحبت نکن! استاد من رحمه الله می گفت: هر كس موقع اذان صحبت دنیا و متفرقه کند، زبانش هنگام مردن برای گفتن شهادتین لکنت پیدا می کند. اذان را حکایت بکن؛ مثلا وقتی مؤذن می گوید: الله اکبر، تو هم بگو: الله اكبر.*
❤️یک چیزی اضافه کن! قرآنت را اضافه کن، توجهت را به پروردگار اضافه کن. پروردگار می فرماید: فوق تصور شماست آن چیزی که من برای عباد صالح خودم ذخیره کرده ام.*
❤️این روایت را هم برای #نماز_شب خوانها دارد و هم برای اهل ماه رجب، این قدر که من می ریزم بر سر بندگان صالح خودم از مغفرت و رحمت. حالا بیا و جلوی اراده های خودت را بگیر؛ اینقدر نگو من این همه عبادت کردم. اول گناه تو همین است.*
.
❤️اگر خیر متوجه یک بنده ای بشود، اصلا خودش را که هیچ می بیند، عبادتش را هم هیچ تصور می کند. اگر خداوند برای بنده ای خیر بخواهد، او را از عبادیات خودش منصرف می کند. چقدر من نماز جماعت خواندم، دیشب هم نماز شب خواندم، چقدر صدقه دادم، نه! هیچ اینها را به حساب نمی آورد. اما بر عکس، عیوبش را جلوی چشمهایش قرار می دهد.*
📗مواعظ 2 ص 18
...💚#توسل
آنجا چراغی روشن است
سمیه رستمی
این روزها کافه، جای دنجی برای قرارهای دوستانه، عاشقانه و کاری است. کافهدارها تمام تلاششان را میکنند تا دیزاین کافه شیک و شکیل و بروز باشد. میگویم دیزاین و نمیگویم طراحی؛ چون چیزی که شاهدش هستیم بیشتر دیزاین است تا طراحی.
گلاب به رویتان باشد، قراری داشتم در یکی از همین کافههای مَکش مرگ ما. همینها که لامپهای قلمبهای را با طنابِ دار از سقف آویختهاند که لامصب اِند روشنفکری است. اعدام روشنایی و نور؛ ته پِرفکت است. البته این طنابها به جای سیم بکسل ماشین هم کاربرد دارد که لاکردار این هم روشنفکریطوری است. یعنی بکسل روشنایی. از آنجا که این کافهها محل گفتگو و تعامل است و هر گفتگویی حاصل تفکر است باز هم این بکسل روشنایی یک جورهایی معنا پیدا میکند. رفتار مؤدبانه کافهچی را هم بزنیم تنگش و فراموش کنیم که این همه خرج دیزاین دِلکَشِ جوان پسند کرده، همه را هم هربار توی صورتحساب لحاظ میکند از باب این است که تا پول داریم رفیقمان است و قربان بند جیبمان.
قرار کافه را میگفتم که دوستم با کلاستر از من بود و با تأخیر آمد. به جای فضای تاریکروشنای کافه رفتیم در ایوانش نشستیم که روی میزهایش بطری رنگی با چند شاخه گل بنفش، سفید و ارغوانی همیشه بهار گذاشته بودند.
سفارش یک نوشیدنی جینگولی را دادیم، نشستیم به گپ و گفتی ادیبانه. خداییاش خیلی سعی کردم فاز روشنفکری داشته باشم و از یخناکی هوا لذت ببرم اما انصافاً سردم شده بود. بالاخره دوست گرامیام هم به صرافت افتاد، زمستان زورش بیشتر است و دل کند از آن ایوان دلباز.
محیط سر پوشیده کافه ولی دیگر جای خالی نداشت. همه میزها پر بود از جمعیت غالباً جوان. فقط مرد میانسالی آن وسط مسطهای کافه نشسته بود. انعکاس نور از کله کچلش باعث شد توجهم به او جلب شود وگرنه بنده که فضول مردم نیستم.
بعد از پرداخت صورتحساب، گشتی در میان کتابهای دنیای کتاب زدیم که ثابت کنیم علاوه بر روشنفکری خیلی هم فرهیخته هستیم. دلتان نخواهد حتی کتاب هم خریدیم که صدای اذان را شنیدیم. دیگر وقتش بود از دستاوردهای روحی معنویمان پردهبرداری کنیم. پس راهی اولین مسجد شدیم. در بدو ورود قالیچه کهنه و نخنمای جلوی در ورودی زنانه توی ذوقم زد. بُدو خودمان را به نماز رساندیم. هنگام قنوت سر بلند کردم تا تعداد ملائکی که در فضای معنوی مسجد بال بال میکردند را بهتر ببینم و بشمارم؛ اما چشمم خورد به طراحی آجر سه سانتی و کاشیکاری لاجورد. جایی که احتمالا محراب بود. میگویم احتمالاً، چون پرده ضخیم سبز رنگی را میآویزند بین قسمت زنانه و مردانه که جلوی دید خانمها را بگیرد. همیشه خدا درزِ دوخت را هم میاندازد سمت زنانه. این مسجد که ناقصی نقشه مسجد را هم اختصاص داده بودند به خانمها. دلم میخواست پرده را کنار بزنم و طراحی محراب را ببینم. نماز را با حضور قلب به پایان رساندم. با دوستم تکیه دادیم به پشتیها لنگه به لنگه و رنگ و رفته مسجد برای ادامه گپ و گفت. هنوز چشمم به آن قالیچه کهنه دم در بود. داشتم فکر میکردم چرا کمد شکسته، قالی کهنه، پشتی رنگ و رفته(این را با لحن نمکیها بخوانید) که دیگر نمیشود به پول نزدیکشان کرد و کسی نمیخواهدشان را میآورند ول میکنند توی مسجد. لابد منت هم سر خدا میگذارند بابت این همه احسانشان. شاید هم میترسند خدا نتواند از اموالش مواظبت کند و دزد بزند به مسجد. این دیگر چه جور ایمان به خدایی است؟ توی همین فکرها بودم که صحنه دیگر در مسجد میخکوبم کرد. البته منظورم از آن صحنهها نیست. دوستان تفکراتتان را تمشیت کنید و استغفار کنید. خانمی کنار مسجد بساط کرده بود و دستْدوختهایش را میفروخت. ما را هم صدا کرد که اجناسش را ببینیم. لابد خیال کرده هر آنچه دیده ببیند دل کند یاد. خواهر من، گیرم همین باشد، بعد از دیدن دیده و یاد کردن دل، بحث جیب است که میکند فریاد. هنوز حلاجی این ور بازار نه! چیز ببخشید، این ور مسجد تکمیل نشده بود که آن ور مسجد چشمم افتاد به زنبیلی پر از لیف، کیسه، روشور و میوه خشک. هر چه بود برای خیرات اموات نبود. از اینها فارغ نشده بودم که چراغهای مسجد تک و توک خاموش شد. داشتم کیف میکردم که ای ول! الان فضای مسجد میشود کأنه کافهها که یکی از پیرزنها عصا زنان از جلویم گذشت و گفت دیگه برید خونههاتون. مسجد بلافاصله بعد از نماز تعطیل شده بود. ما هم از صرافت ادامه گپ و گفت افتاده بودیم و بیرون آمدیم. دوباره سرم را بالا گرفتم ببینم ملائک در چه حالند؟ چشمم افتاد به دبههای ترشی. دبههایی که لب پنجره اتاق خادم مسجد بینظموترتیب نشسته بودند و ما را دید میزدند. حقیقتاً این دیگر اِند صحنه بود. دلم میخواست برگردم به فضای تاریک کافه، زیر نور کمسوی لامپ قلمبهای، با دوستم درباره اهمیت زیباسازی مساجد غرغر روشنفکرانه کنیم. همانجا که حداقل چراغی روشن است.
@namakdooon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر_جالب
ازدواج دختری با ایمان، ثروتمند و زیبا در مصر با پسری نابینا که شرط کرده بودند دامادشان حافظ قرآن باشد . این داماد صدای بسیار زیبایی در تلاوت قرآن
#رسانه_خورشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #برش_دیدار | روی محصولتان با خط فارسی بنویسید:
ساخت ایران
👈🏻 رهبر انقلاب، امروز: باید کاری کنید محصولتان را که نتوانند مجبورتان کنند که به نام کشور دیگری ببرید؛ نه، به نام ایران و ساخت ایران [ببرید]؛ بنویسید «ساخت ایران»؛ «MADE IN IRAN» هم ننویسید؛ بنویسید «ساخت ایران» با خطّ فارسی. ببرید در خارج، مجبور بشوند بخرند؛ برای خاطر اینکه کیفیّتش خوب است و قیمتش پایین است. ۱۴۰۱/۱۱/۱۰
💻 Farsi.Khamenei.ir