eitaa logo
رسانـہ خورشیـב🌞
32 دنبال‌کننده
437 عکس
428 ویدیو
1 فایل
در امتثال امر فرمانده  به جهاد تبیین،رسالت خطیری بر دوش اصحاب قلم است ✋ میزبان نگاه زیبا پسند شما: ✍زهرا سعادت 🎓سطح۲ حوزه ⚖کارشناس ارشد حقوق خصوصی @R_khorshid
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤روضه‌خوان "وَیلي على شِبلي" ✍️زهرا سعادت فاطمه ثانی خانه مولا(ع) که بعداز حضورش به احترام قلب محزون فرزندان مادر،به مادرپسران ملقب شده و خود را کنیز حضرت زینب سلام الله علیها در محضرشان می‌دانست. حالا چشم انتظار و گوش به زنگ خبری از قافله کربلا بود تا با خبر سلامتی روشنی چشم زهرا سلام الله علیها،جانش آرام بگیرد! بالاخره سفیر حزین حماسه عاشورا به مدینه بازگشت و با دیدن چشمان نگران "امّ بنین"،از رشادتهای پسران و علمدار قافله سالار غمنامه خواند تا آرام آرام،مادر شیرپرور را آماده شنیدن خبر شهادت سرافرازانه شان کند! اما... همه حواس مادر دلیر پیش احوالات آقازاده‌ای بود که قنداقه قمر العشیره اش را دور سر او چرخانده و فدایی برادر و مدافع حریم مخدّره علیای کاروان بلادیده و پاسدار بنات خیمه نشین تربیت کرده بود! هیچ چیزی به اندازه از حسین شنیدن، تسلّای قلب زخم خورده‌اش نمیشد و مقتل خوانی روز واقعه،تنها تیغی بود که هر لحظه، شریان حیات افتخار قبیله بنی کلاب را از دنیای بی حسین(ع) قطع کرده و موعد دیدار ابدی را نزدیک و دست یافتنی تر می‌نمود! آه.... از روضه‌خوان"وَیلي على ِشبلي" حتی اگر چهار بار پای ارادتش به مولا علیه السلام جان بدهد! @AFKAREHOWZAVI
حکایتی از منطق زنانه و اخص آن، منطق مادرانه ✍️دکتر مریم منصوری، عضو تحریریه مجتهده امین روز میلاد حضرت فاطمه سلام الله علیها، بهانه‌ی خوبی برای اندیشیدن به "ما"! معتقدم "ما"های نیندیشیده‌ی زیادی داریم که البته ذیل نگاه توحیدی و ضرورتی وحدانی می‌توان تشریحش کرد. امروز به نحوه‌ی "شدن" و "رسیدن" ی که در زنان جامعه‌ی ما متبلور است و البته در بیانش تا حدودی قاصریم، بپردازم. منطقِ شدن در نگاه زن ایرانی، حتی برای آنان که تجربه‌ی مادری ندارند، ولو کمتر، منطق مادری است. منطق را به معنای "نوع خاصی از فهم، نگرش، رفتار و تجربه و گره خوردن اینها با یکدیگر" به کار می‌برم. گاه گاه که نوای پیشرفت به سمعم می‌رسد، هرچه سعی می‌کنم، خودم را که هیچ، پاره‌گان تنم را هم نمی‌توانم به الگویی از پیشرفت برسانم که پسرم، بهترین معمار یا مهندس مدینه‌اش شود و دخترم، ماهرترین پزشک اطرافیانش فقط! اصلا من باید بخواهم؟ مادر چه باید به فرزندانش ارزانی کند تا فرزندش، به سمت پیش برود؟ الگوی پیشرفتی که به دنبالش هستیم، به دنبال جلو زدن از همه است؟ در چه چیزی؟ برای چه چیزی؟ و با چه "همه" ای در حال در افتادن است؟ با "همگانی" که غرب فقط مصداقش است و لاغیر، میتوان به مسابقت و مساوقت نشست؟ بگذارید جدای از توصیف منطق مادری، معیار را هم منطق مادری در نظر بگیرم، چون آن‌چه مادر دارد، نزدیکترین نقطه به فطرت هر انسانی است و البته نمیبینیم کسی که مادری نخواهد! بزرگترین مصداقش هم اشکانی‌ است که اغلب انسان‌ها در لحظه‌‌ی شهود مادری از دیدگانشان جاری‌ست. مادری یعنی در مقام_ و نه حال_ فروبستن دیدگان از "خود" که نامش ایثار است! بسیاری از انسان‌ها در لحظه، تجربه‌ی ایثار را دارند، اما مادری حال دائم است، مقامی است که برون رفت ندارد. یا در مقام مادری بودن و یا در مقام مادری نبودن. مادری در حال نیست و تنها با لحظه پیوند نمی‌خورد. لحظه‌ای را تصور کنید که انسان‌ها تصور کنند این خلق "مادرانه" را در خود وسعت دهند. شدن به سمت مادری! شدن به سمت بهشت است. چرا که هرجا، قیام به مادری شود، بهشت است*. روایت مادرانه‌ی پیشرفت، روایت پیش رفتن و پیش راندن است. روایت صدور است. و البته اگر قاعده‌ی "معطی شئ باید واجد شئ باشد"، را در نظر بگیریم، ذیل نگاه موهبانه و ایثارگرانه‌ی مادری، پیش‌راندن، نیازمند پیش‌رفتن است لزوما!لذا الگوی پیشرفت، الگوی فرا رفتن از خود، و نگاه به دیگری‌ها نیز هست. * الجنه تحت اقدام الامهات یعنی زیرپای مادران بهشت است. یعنی هرجا مادری، مادری کند بهشت است. چقدر این ترجمه‌ی اشتباه، زیبایی این کلام را حیف کرده! @AFKAREHOWZAVI
هادی اگر تویی.. ✍زهرا سعادت گاهی بین همه شلوغیهای دنیا،نوری در وجود انسان تابیده میشود که با همه آدمهای اطرافت تفاوت داشته باشی... نور هدایتی که "مخاطب خاصّ" زندگی ات در مسیر می تاباند تا راه را گم نکرده و اسیر بیراهه نشوی! "علمدار کمیل" همان جوان ورزشکاری که معادلات زندگی خیلی ها را تغییر داد تا در بازار مکاره دنیا،سود آخرت بهشتی نصیبشان شود! "هادی" پسرک فلافل فروشی که با تبر "ابراهیم"بتهای درونش را شکست و با سودای طلبگی در نجف،" مرد میدان "دفاع از حریم آل الله و "شهید سامرا" شد و مهمان جاودانه "وادی السلام"! "طوبی لکم".... "هادی شهر نجیب ها"! چراغ هدایتت را در این مسیر سنگلاخی عصر ظهور،بالاتر نگهدار که از تاریکی جهان فرو رفته در "فتنه آخرالزمان"نهراسیده و منحرف نشویم! دلمان رفاقتی شهدایی میخواهد ... رفاقتی از جنس معراج! "هادی شدی که کبوتر شویم ما..." @AFKAREHOWZAVI
جاپدری ✍️سمیه رستمی پدرها از زمان بشر اولیه این‌قدر جایگاه ویژه‌ای در خانه و خانواده داشتند که اصلاً در خانه‌های اولیه مکان خاصی را به نام جا پدری قرار می‌دادند، حتی اگر پدر هم در جاپدری حضور نداشت بچه‌های اولیه جرأت نداشتند تا شعاع چندکیلومتری پایشان را جلویش دراز کنند. پدرهای اولیه؛ پدرهای تمام‌وقت بودند و تأثیرشان همیشه واضح و مبرهن بود. صبح به صبح بچه را با خودشان می‌بردند شکار، طناب پیچش می‌کردند به درخت. حیوان که می‌آمد سمت بچه، آن را شکار می‌کردند. این‌طوری باگ تربیتی بچه را هم پیدا می‌کردند؛ چون بچه هنگام ترس، خود واقعی‌اش را نشان می‌داد. بعد با یک پس‌گردنی دوآتشه بچه را برمی‌گردانند به تنظیمات کارخانه، هر چه فحش و لیچار سیو کرده بود، شیفت دیلیت می‌شد. بنابراین پدر، تمام‌وقت با بچه در تعامل سازنده بود. هرچه تعداد بچه‌ها بیشتر بود طبیعتاً تعداد شکار هم زیاد می‌شد. این کار گاهی یکی دو تا پرتی داشت و طعمه از دست می‌رفت. با پیشرفت بشر اندکی رنگ و روی نقش پدرها کم شد و به پدرهای نیمه‌وقت تبدیل شدند. بچه‌ها حتی اگر در بعضی کارهای خانوادگی مشارکت داشتند باز هم نیمی از وقت خود را در مدرسه می‌گذراندند البته هنوز جا پدری در خانه‌ها وجود داشت و گاهی که بچه‌ها جرأت به خرج می‌دادند، آنجا پایشان را دراز می‌کردند. ضربات ریست کننده و تعاملی هم همچنان کارکرد داشت تا آن نیمه‌وقت که بچه از اشراف اطلاعاتی پدر خارج می‌شود همچنان بای دیفالت دست از پا خطا نکند. ولی زندگی بشر همچنان دچار گسترش شد. پدرها برای به‌دست‌آوردن چندرغاز جوری بیرون از خانه مشغول بودند که دیگر جا پدری کاربردی نداشت. به این نوع پدرها، پدرهای وقت‌وبی‌وقت می‌گفتند که گاهی سروکله‌شان در خانه پیدا می‌شد و البته آن‌قدر با سیلی صورتشان را سرخ نگه داشته بودند که از تعداد و شدت ضربات ریست کننده کاسته شده بود. تعامل بین پدر و فرزند که می‌توانست در آینده بچه نقش مهمی ایفا کند به پایین‌تر حد خود رسیده بود. زندگی بشر همچنان دچار گسترش‌های فراخی شد که شاید بهتر باشد از تعبیر گسست برای آن بهره برد. این گسست بیشترین تأثیر را بر پدرها گذاشت. جاپدری کلاً تعطیل شد. در عوض جابچه‌ای، کل محیط خانه را در بر گرفت. این بار پدر بود که طعمه بود تا بچه خواسته‌هایش را شکار کند و پدر در این راه حقیقتاً دچار گسست‌های عمیقی می‌شد که به این نوع پدرها؛ پدرهای پاره‌وقت می‌گویند و از توضیح بیشتر در این باره به دلیل رعایت حرمت قلم معذوریم. از تعامل سازنده پدر و بچه نیز اطلاعی در دست نیست. 📌منتشر شده در دفتر طنز حوزه هنری تهران @AFKAREHOWZAVI
🩺لطف طبیبانه اش،نسخه درمان است❗️ ✍️زهراسعادت میان مناجات امّ داوود با قلبی هزارتکه بی آنکه به عقوبتش اندیشیده باشد نجوا کرده بود:" ملازم حرم را با پرستاری آلام عزیزانش امتحان نکنید که مدتهاست بریده ام"!! شادمان از دعوت رئوفانه به تصوّر برات کربلا و به سرانجام‌رسیدن روزهای رنج روزگار، روبه محضر انیس النفوس(ع) التجا میکرد که خنجر درد در جانش فرود آمد و گویی تکه ای سرب گداخته روی جگرش گذاشته و ارتعاش زلزله گونه ای گسلهای زخمی روح دردمندش را با بالاترین ریشتر به لرزه درآورد آنچنان که به یکباره زیر حجم آوار دردی جانفرسا در خود فرو ریخته و مچاله شد!! بارها پس لرزه هایش را به شدت قبل تجربه کرد و تشخیص مبهم پزشکان و تجویز دارو هم آتش جگر و دردهای طاقت فرسایی که فقط او در اعلاترین حدش درک میکرد را افاقه نبود! تشخیص آخرین پزشک، روحش را نشانه گرفت و او با خودش گفت:" همانی که گاهی انگار نقص مادر زادی ام بوده"؟! و تجویز ناباورانه حداقل،چهل روز صبوری بر درد!! تیر درد که بر جانش مینشست با خود زمزمه میکرد:"خدایا در من چه دیدی که این روزهای پایانی سال که معطر به موالید شعبانیه و منتهی به آمادگی برای ضیافت شاهانه توست ،به ادای تکلیف تمرین عملی تاب آوری عبدانه و "بی چون و چرا" چله نشین و موظفم ساخته ای"؟ چک و چانه زدن در برابر هیبت مُعَلّایی سودی جز ضعف بنیه اعتقادی اش نداشت و چاره ای جز تسلیم محض پای این ابتلای"سمعاًو طاعة" نمی دید و تنهادر اوج آوار سهمگین درد با زبان "زبور آل محمد(ص)"نجوا میکرد: ".... وَ أَوْجِدْنِی حَلَاوَةَ الْعَافِیَةِ وَ أَذِقْنِی بَرْدَ السَّلَامَةِ وَ اجْعَلْ مَخْرَجِی عَنْ عِلَّتِی إِلَی عَفْوِكَ وَ مُتَحَوَّلِی عَنْ صَرْعَتِی إِلَى تَجَاوُزِكَ وَ خَلَاصِی مِنْ كَرْبِی إِلَى رَوْحِكَ ، و سَلَامَتِی مِنْ هَذِهِ الشِّدَّةِ إِلَى فَرَجِكَ"! باور نداشت که تنها علاجش "صبرِ قلیل بر عظم کثیر"ش باشد و آخرین تیر دعا را به امید اجابت بر چله زبان قلبش نهاده و زار زد: "توفیق کنیزی و سفره داری ایام غم عظمایتان را به ثمن نسخه شفا از این کمترین به احسن وجه پذیرا باشید...." و از آنجا که سنت "آقازاده دو سرا" به زیر دِینِ عوام زاده ای در چنگال درد ماندن نیست "طبیبانه به بالین آمد"و از سر لطف نسخه درمان با تربت شفابخش و آبی که در سرداب حضرت سقا(ع) مقام والای وفادارانه به خیام عطشان چشم به مَشک را طواف میکند و رقعه دعایی پیچیده در حریر سبز متبرّک به غبار قدوم زائران بارگاه تحت القبّه اجابتش که مدتی پیش از خادم بهشت حضرت ارباب(ع) به تبرّک و تیمّن هدیه گرفته و برای مبادایش نگهداشته بود، به خاطرش آورد... ❇️"بیمار فقط در طلب لطف طبیب است ما منتظر نسخه ی درمان حسینیم" @AFKAREHOWZAVI
🔷️فرّ الي الحسين.... ✍️زهرا سعادت وقتی دچار حادثه ای شده و جان و مال و ناموسمان را در خطر بدانیم اولین راهکاری که به ذهنمان خطور کرده و در اولین فرصت آن را عملی میکنیم،فرار از معرکه به جایگاهی امن و مطمئن است! و چه جایگاهی امن تر از مقام اهل بیت علیهم السلام که از تبار پیامبر رحمت(ص) و عشیره نور بوده و خستگان را با آغوشی مهربان تر از مادر،پذیرا هستند! کشتی نجات حسین(ع) در دریای مصائب و ابتلائات دنیا پیش میرود و جانهای اسیر زخمهای دنیا را به سوی خوانده و در بهشت بین الحرمینش میپذیرد تا" مقلب القلوب"دلهای مشتاق و" مُحوّل الحول" احوالات پریشان آنانی باشند که حتی اگر دین ندارند،آزاده اند! و مگر چیزی جز این است که ماه آمدن و گاه رفتن سرخش،محور شادی و غم دنیاست و تنها زیر عَلَمَ قیام او امن ترین جای جهان است؟ آخر "اصلاً حسین(ع) جنس غمش فرق میکند"! آری،سرّ الاسرار حرکت عظیم اربعین هم ریشه در" حبّ "مخلصانه ای دارد که "هویت" انسانها را به احسن وجه ارتقا میدهد تا پرچم سرخ قیام عاشورا را به دستان با کفایت "امام زمان" شان رسانده و وعده الهی حکومت مستضعفان بر زمین تحقق یابد! @AFKAREHOWZAVI
"به بهانه‌ی روز تربیت اسلامی" ✍️مرضیه رمضان‌قاسم بمباران اطلاعات بیش از آنکه بستری برای گسترش علم و دانش بگشاید، با مسکوت کردن افراد سئول دست طالبان علم را قلع و قمع کرده، توان سوال و رمق پرسش را در پرسشگر از ریشه خشکانده است و پای دانش‌پژوهان را برای دویدن دنبال استاد لنگ می‌کند؛ در حالی که شبهه و سوال فتیله‌ی اذهان را بالا می‌کشد و چراغ عقل را پرفروغ‌تر می‌کند. متاسفانه پیام‌رسان‌ها اذهان را آماج بمباران اطلاعات کرده‌اند. فرد جویای علم برای حرکت، تحول و تکاپو نیازمند "سوال" است، پرسیدن و چالش ایجاد کردن و زمین و زمان را به هم دوختن تا به پاسخ رسیدن خودش قیام علیه خفته‌پروری و ناآگاهی‌ست. پس علیه قعودمان قیام کنیم یعنی در روز همچون خورشید بپاخیزیم و شب‌ قبل از خواب همچون ماه، ماهرانه در آموخته‌های‌مان سیر فکری کنیم‌ و گرنه دچار کسوف و خسوف می‌شویم. اگر بدون هدف حرکت کنیم و ندانیم دنبال چه هستیم هر چند فرد تلاشگری هم باشیم بسان خفته‌ایم. پس هر روز صبح بپاخیزیم و از خود بپرسیم دنبال چه هستیم؟ هدف‌مان چیست؟ از چه مسیری می‌خواهیم به هدف‌مان‌ برسیم؟ آیا هدف‌مان پول است؟ اگر دنبال پول هستیم بعد از تلاش به پول خواهیم رسید. وقتی آن را به چنگ آوردیم، دنبال چی هستیم؟ آیا هدف‌مان مقام است؟ اگر دنبال مقام هستیم بدانیم که به مقام هم خواهیم رسید. وقتی به مقام رسیدیم دنبال چه هستیم؟ آیا هدف‌مان رفتن به دانشگاه و مدرک گرفتن و کسب اعتبار است؟ اگر هدف‌مان مدرک و دانشگاه باشد باید بدانیم که به دانشگاه و کسب مدرک نیز خواهیم رسید. وقتی مدرک به دست آوردیم دنبال چه هستیم؟ انسانی که هدف ندارد بی‌قرار است، انسان اگر با خودش قراری نداشته باشد به سندرم بی‌قراری مبتلا می‌شود؛ پس هر روز صبح، با خود قراری بگذاریم تا یاری‌گر ما برای دستیابی به اهدف‌مان باشد مثلا روزی یک یادداشت ویژه بنویسیم یا اینکه روزانه به صورت موضوعی یک روایت از کتاب میران‌الحکمه بخوانیم و شب‌ هنگام حسابرسی کنیم ببینیم چقدر پایبند به قرارمان بوده‌ایم و چقدر بی‌قراری کرده‌ایم. آری اگر آدمی واکسن انگیزه و عشق را تزریق نکند در برابر ناملایمات خسته می‌شود هر چند بیدار و زنده باشد اما خفته‌ و جیفه‌ای بیش نیست که دارد ادای بیدارها و زندگان را در می‌آورد. پس بهتر است از از ادابازی به زندگی حقیقی تغییر کاربری دهیم. یادمان باشد زندگی یک فرمول بیشتر ندارد و آن کسب مهارت است مهارت دانش مهارت تاب‌آوری مهارت ارتباط موثر مهارت محبت و عشق‌ورزی فرق انسان خفته و بیدار در کسب مهارت است وگرنه همه‌ی ما انسانیم و طبیعتاً دغدغه‌ی خوراک، پوشاک، مسکن، مرکب، شهوت و... داریم. دغدغه‌ی من و تو کدام است؟ دغدغه‌ی کسب مهارت یا دغدغه‌ی... چون که ۱۰۰ آمد ۹۰ هم پیش ماست @AFKAREHOWZAVI
🔘کبوترانه... ✍️زهرا سعادت سال‌ها خستگی‌ناپذیر و دلیرانه با لباسی که مورد هجمه و تهمت فراوان است،در میدان فقر زدایی و حمایت از قشر ضعیف همجوار امام رئوف(ع) بی‌هیچ حاشیه‌سازی جهاد کرده تا تبیین خدمت جهادگرانه مومنانه باشد.جهادی که او را به متن جهان عرصه کرد! با زبان روزه و بعد از درس به حریم امن امام خوبی‌ها پناه می‌آورد تا در جوار هم‌رزمانش برای خدمت مخلصانه،طرح بریزند. نمی‌دانم رو به ضریح حضرت چه دعایی به قلبش خطور کرده که استجابتش رزق لایحتسب شهادت مظلومانه شد! تیزی کینه تکفیری در ساحت سلطان سریر ارتضا(ع) بر جان روزه‌دارش فرود آمد تا سرخی خونش آبی باشد بر آتش فتنه تکفیری و داعشی ها. "برداً و سلاما" جهادگر مخلص، در آغوش امامش به اطاعت امر ولیّ امرش مظلومیت شیعه را به جهانیان تبیین کرد تا ندای"فزت و رب الکعبه" مولای‌مان در خانه خدا به وقت سحرگاه ماه مبارک رمضان، جاودانه بماند!هنیئاً لکم این رزق ضیافت الله. "بکشید مارا، ملت ما بیدارتر می‌شود." @AFKAREHOWZAVI
. ❇️پنجشنبه ها روز خاصی است ✍آلاله پنجشنبه‌ها روز خاصی است روزی یک دیدار یا به یاد آوردن سفری خیلی دور به بلندای ابدیت که دیگر بازگشتی در آن نیست. یا دیداری جدید و تجدید خاطراتی از آنانی که بودند و اکنون نیستند. آری؛ روزهای پنجشنبه حس و حال انسان را به سمت قبور اموات و شهدا می برد؛ به اینکه مدتی دیگر ما نیز دیر یا زود رهسپار آن دیار یا مکان خواهیم شد و چشمانمان را بر روی این جهان که حال خوب یا بد زیبا و هر چه چیز دیگر فرو خواهیم بست، اما این بستن چشمان این دنیا یی شروع باز کردن چشمان در مکانی دیگر است مکانی که پهناورتر از مکان کنونی است، مکانی است که چشمانمان چیزهایی را خواهد دید که هیچ گاه ندیده بود و چشمان قلبم نابینا و بسته بود که آن‌ها را بییند. کاش ! قبل از ورود به آن مکان و دیدن چشمان‌مان در آن جا اکنون کمی چشم جان‌مان بینا شود. شادی روح اموات و شهدا فاتحه مع الصوات @AFKAREHOWZAVI
. پای ایوان فیضیه ✍فاطمه میری طایفه‌فرد از روزگاری دور، شاید دورتر، شاید زمانی پای درس امام صادق (علیه‌السلام)، شاید، کنار سفیر امام کاظم (علیه‌السلام)، شاید همراه قافله امام رضا (علیه‌السلام) در نيشابور و حدیث سلسلةالذهب، شاید بسان فضل‌بن‌شاذان، شاید شبیه زراره، شاید به همتِ مفضّل... شاید همین‌قدر نزدیک شبیه به طلبه پای درس و پای کار... شاید سخت‌تر از آن زمان، شاید آسان‌تر از قبل ظهور... طالب علم دین، همیشه بوده‌است و اثر گذار، گاهی پای ایوان مدرسه فیضیه، گاهی از پس تبعیت و نفی بلد شدن، گاهی پای تیربار مثل نواب صفوی، گاهی بی‌سر و دست مثل بهشتی، گاهی شبیه به همین حالا، در عصر منتهی به ظهور. در عصر ظهور تمام خباثت و پلیدی کفر، در عصر انحطاط مردانگی‌ها و زنانگی‌ها، در عصر خلط تمام افکار پریشان آدم‌ِ ابوالبشر با ذائقه شیطان، از پس فتنه‌های در لفافه، لفافه‌ای به زیبایی پوست شکلات. طلبه باید بایستد در همین عصر همین زمان، مرد و زن هم ندارد، کوچک و بزرگ هم ندارد، فقط دل می‌خواهد و کمی جرأت دینی، برای حفظ دین خدا. امروز کمی سخت، کمی سخت‌تر از هر زمان، مثل افتادن از پشت بام فیضیه، مثل تبعید ابر مرد تاریخ، به دورتر از اثرگذاری.... اما وقتی ۱۵ خرداد ماند و امام تاریخی شد و اثرگذار، پس می‌شود بر عین سیاهی تاخت و به نور رسید. طلبه امروز می‌تواند، هرچه قدر سخت، هرچه قدر دور... فقط باید بداند کجای تاریخ ایستاده‌است. تاریخ شمسی ما هم معتبر می‌شود برای حساب و کتاب دین، وقتی امام می‌فرماید: سال‌ها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم راستی نیمه خرداد نزدیک است خودمان را برای فرج مهیا کنیم... @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_⚡️_ دریا دریا نماز داشته باشی و عبادت، وقتی با امام زمان علیه السلام ارتباط نداشته باشی مثل جنین سقط شده هستی!! پ.ن: در عرصه ، قلمم را زمینه‌_سازی _عصر_ ظهور حضرتش(عج) میکنم! باشد که مقبول نگاه مهربان صاحبمان افتد🙏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠💌💠💌💠💌💠💌💠💌💠