چند وقتی بود خانومم اصرار داشت بره توو یه شرکت خصوصی که دوستش کار میکنه و حقوق خوبی هم میگیره کار کنه.! خلاصه بعد از کلی دعوا قبول کردم.چند ماه اول روال زندگیمون مثل قبل بود، اما بعد از یه مدتی زندگیمون اون خوشی قبل رو نداشت و خانومم اصلا به فکر زندگیش و مخصوصا دخترمون نبود.
تا اینکه یه روز بهش شک کردمو رفتم ماشینو کنار شرکتشون پارک کردمو نشستم توو ماشین که یه مرتبه دیدم خانومم با...😳😱👇❤️🔥
https://eitaa.com/joinchat/1990983694Cd2a81adfa4
اشتباهی که من کردمو شما نکنید😭☝️
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :457
مورخ:17/شهریور/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
200 کا بنر آزاد معمولی خالی هست ❌
کایی:5,400👇🏻😍
@EJRA_RADIN
با مهلت پرداخت برای ادمینها👏🏻🌹
درست #یک_هفته مونده بود به بله برونم کسی که قرار بود #شوهرم بشه رو خیلیییی اتفاقی تو خیابون با یه دختر دیدم رفتم جلو و خواستم بزنم تو گوشش ولی وقتی دختری که کنارش بود روش و برگردوند سمتم با دیدنش #خشکم زد …
#خواهرم😱❌
بریده بریده گفتم تو اینجا با این #چیکار میکنی ؟؟
با #جوابی که داد بند دلم پاره شد …
https://eitaa.com/joinchat/904921429Cd28fff2656
#سرگذشت_غم_انگیز_من😔🖤
2_1152921504684762137.ogg
301.9K
- 99درصد آهنگایی که تو اینستا و خیابون میشنوی
📥#موزیک #موسیقی #آهنگ 📥
ولی پیدا نمیکنی اینجاس : 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1079246858C42156e1c13
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :458
مورخ:18/شهریور/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
:
دختری پرورشگاهی بودم
سرشناس ترین فرد شهر من رو به فرزندی قبول کرد
پسرشون هرشب میومد بالای سرم و نگاهم میکرد
تا زمانی که شدم 15ساله و هرروز با بدن درد بدی از خواب بیدار میشدم...
یه شب تصمیم گرفتم به پدرش بگم نیمه ای شب بهم سر بزنه چون میترسم....
تا اینکه راز بزرگی برملا شد....
https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2
آرایشگاه داشتم همیشه میکاپ عروس داشتم شب دیر میرسیدم خونه ..
جاری با اصرار برام شام میآورد میگفت نگران دخترت نباش من میرسم بهش اون روز یکی از عروسها کنسل کرد زودتر رفتم خونه یادم رفت به جاریم بگم برام غدا نیاره وقتی رسیدم خونه بوی عطر جاریم تو خونه پیچیده بود صدای از اتاق دخترم میاومد آروم رفتم از لای در نگاه کردم با چیزی که دیدم تنم لرزید بالا آوردم ....
https://eitaa.com/joinchat/683474953Cd141688fae
داستان زیبای بازی سرنوشت(دختری که قبول کرد همسر یک معلول جسمی بشه)
#پیشنهادمدیر👌👌
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :459
مورخ:18/شهریور/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
❌خیانت دردناک المیرا😔❌
چهار سال پیش با ی پسری آشنا شدم. همکلاسی دانشگام مارو آشنا کرد.😔
پسرِ لات بود اهل اسلحه و مشروب و....
من ی بچه مثبت بودم ک اگ یکی حتی سرم داد میزد زرتی اشکام میریخت😢
ولی خیلی بامرام بود از اینایی ک جونشونو در راه عشق فدا میکنه. ما حدودا ی سال با هم رابطه داشتیم ی وقتایی واقعا احساس میکردم دیوونس. کادو های گرون گرون میخرید برام .ولی قسم خورده بود تا عقد نکردیم حتی دستمو نگیره.❤️🔥
انقد این مدت برام تکیه گاه بود ک من بزرگترین راز زندگیم رو براش فاش کردم
خیلی حالش بد شد و رفت.
فرداش فهمیدم....😰💔👇
https://eitaa.com/joinchat/2898002232C2fb5f1eb03
🚫نباید راز زندگیمو بهش میگفتم🖤
•●♥بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥
تبلیغ شماره :460
مورخ:19/شهریور/1403
پست آزاد:😍❤️
قیمت :کایی
یه شب شوهرم رفت مادرشو برسونه تالار، عروسی دعوت بود بعد چون تالار دور بود گفت دیگه نمیام
خونه میمونم همونجا دیگه تا ساعت ۱۱ برمیگردم، گفتم باشه یه کاسه تخمه برداشتمو جلوی تلویزیون لم دادمو همونجا تو حال خوابم برد🥱
دقیقا ساعت ۱۱ صدای چرخیدن کلید درو شنیدم بیدار شدم بعد همسرمو دیدم از پشت شیشه در نگام میکنه و یه لبخندی میزد که همه دندوناش معلوم بود،
بعد منم پا نشدم گفتم الان میاد تو دوباره گرفتم خوابیدم، بعدش که داشت چشمام گرم میشد یادم افتاد که...😱🥶🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/682623520C978864f663
اتفاق وحشتناکی که زندگیمو خراب کرد😭🔥