eitaa logo
رآدیو سکوت .
331 دنبال‌کننده
97 عکس
4 ویدیو
0 فایل
- نجات‌دهنده کجا بود باباجان ؟ ما پناهنده‌ای بیش نبودیم؛ به دو چشمونِ سیاهش، به کنج‌و پستوهای کُتب، چايِ امام‌رضا، قهوه، قلم، امید، دستای مامان، موسیقی، لبخندِ بابا، طلوعِ آفتاب، حسین و حسین و حسین. ` هوای زیستن، یا رب! چنین سنگین چرا باید ؟
مشاهده در ایتا
دانلود
رآدیو سکوت .
غَ م ، خ و ا ب _ غَم‌خواب/ خوابی از سرِ اندوه ، سردرد ، کابوس ، خوابی طولانی ، فرار از زندگی ، بی‌قر
من خواب را دوست داشتم. تا وقتی که پناهی بود برای جان گرفتن، منظم نفس کشیدن، و مرگی کوتاه. اما بعد مدتی تبدیل به غم‌خواب شدند، کابوس شدند، سردرد، پریشانی، اشک دیده‌ها و آشفتگیِ بعدِ مرگ. آنقدر داغان که برای فرار از غم‌خواب باید قهوه سر می‌کشیدم و در دنیای خاکستریِ خود گوشه‌ای کِز و در خاطرات شنا می‌کردم اما تَن به خواب نمی‌دادم. تو بگو، حال به چه چیز پناهنده شوم؟
«اگه وقتی در فکر فرو می‌روید، حالتان بد نمی‌شود، لبخند از چهره‌تان نمی‌گریزد، چشمانتان را نمی‌دزدید، شما آدمی شاد با زندگی‌و روانی مطلوب هستید.»
آدم‌ها خیلی مهربون‌تر از اونین که از دور می‌بینی. همیشه هم شبیهِ این نامرد و حرفا و غم‌و غصه‌های اینترنتی نیستن. یه بار امتحانش کن، یه بار اجازه بگیر و سرتو بذار رو شونه‌ی بغلیت توی مترو، یه بار کلیپ طنزی که دیدی رو رندوم نشونِ طرف مقابلت بده، یه بار یکم از روزِ سختی که داشتی برای هم‌کلاسیت بگو. اون‌ها هم گاها خسته‌ن، اون‌ها هم می‌دونن و می‌فهمن دردِ اینو که صبح بیدار بشی و ندونی برای چی، چجوریه. می‌دونن ناامیدی و خستگی چجوریه. آدم‌ها می‌فهمن.
اگر با دستِ زور می‌خواهی غم را، زخم‌هایم را از پوست من جدا کنی، بدان که پوستم نیز با آن کَنده خواهد شد. غم سرطان است، اگه به سمتش حمله‌ور شوی، تو را تکه‌تکه خواهد کرد. اگر با دستِ زور می‌خواهی زخم‌هایم را درمان ببخشایی، به من نزدیک نشو عزیزم که دیگر بیش از این جا برای شکستن و زخم خوردن ندارم و چیزی جز خون‌ریزی نصیبم نخواهد شد ..
درکش زیاد سخت نیست: انعکاس چیزی بودن اکثرِ اوقات باارزش نیست، 'خودت' باش. "در جهان بال و پر خویش گشودن آموز ؛ که پریدن نتوان با پر و بال دگران !"
از خودم ممنونم که این چندی سال علاوه بر دیگران، زیرِ فشارهایی از طرفِ خودش بود، و هنوز چهارستونِ بدنِ روحش کم‌و بیش سالمه. ممنون که صبور بودی عزیزِ من، مچکرم که هنوز شمشیر [چای] رو تو دستای زخمیت نگه داشتی. زادروزت در کنارِ غمت که از بدو تولد در دامنت پنهان شده بود نیز خجسته باد .
چندبار باید کنارِ لاله‌ی گوشت فریاد بزنم که "آدم که فقط مالِ خودش نیست!" تا خود را نکُشی، نزنی. نروی، ترک نکنی، تلخ نشوی، خاطرات را پاک نکنی، چشم نَدَری، دل نشکَنی و بد نشَوی ؟
یادمه یه جا خوندم که توی ایرانِ باستان، به زن می‌گفتن مهربانو و به مرد مهربان. مهربانو یعنی کسی که مهر خلق می‌کنه و مهربان یعنی نگهبانِ اون مهر. ادبیاتِ دوست‌داشتنی و باریشه‌ی ایران، برام قندِ روزهای تلخ و دواگُلیِ رو زخماست. چقدر دوس‌داشتنی، با اصالت، پر نور، نوازشگرِ روح و دل‌دزد هستی تو ایران خانم .
اتفاقا برعکس عزیزِ ندیده؛ کتاب‌ها کامل، عاقل، دوست‌داشتنی، عزیز و محترمند و بسیار زنده. آن‌هایی که نیازمندِ خواندنند ماییم. آن‌هایی که نیازمندِ زنده شدن از سوی برگه‌های پر کلماتند ماییم. کتاب‌ها حرف‌هایی را در قالب کلمات در چشمانمان می‌نشانند که محتاجشان هستیم، چون بیانگرِ حرف‌ها و حقایقی هستند که ما از بیانشان عاجزیم. ما نیازمندِ زنده شدن هستیم، ما.