4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱درودصبحتون بخیر
🌷در این صبح زیبـا
🌱آرزو دارم برایت
🌷نور هدایت
🌱چشمہ بیکران نعمت
🌷صفا وصمیمیت
🌱سرسبزی و خرمی زندگیت
🌷نورانیت اندیشہ ات
🌱پاکی قلــبت
🌷و زیبایی صبحت را
🌱کہ مملو از نور وعشق خدا باشد
〰〰🌸 🌞 🌸〰〰
@Raeha_behshti
〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۱۸
✍ #بانونیلوفر
چهل روز گذشت اما داغ جگر گوشه ام سرد نشد.
پس چه میگفتند که خاک سرد است ؟!دلم خوش بود لااقل در خواب وبدون هیچ دردی این دنیای بی اعتبار را ترک کرده است.
کمی از آن حالت بیتفاوتی به زمین و زمان در آمده بودم.اما باز گاهی دلتنگیِ آغوشم به بوی لطیف ترین موجود زندگی ام عذابم میداد.
_هادیه جان مهمونا اومدن.ارمیا گفت صدات کنم بیای پایین
_باشه ممنون ،الان میام
با رفتن المیرا نگاهی در آینه انداختم. صورتم لاغر شده بود و زیر چشم هایم به کبودی میزد.
از رنگ سیاه بیزار شده بودم و دوست داشتم لباسهای تنم را آتش زنم
روسری ساتن مشکی ام را سر انداختم و از اتاق خارج شدم
حوصله ی مهمان نداشتم اما به قول ارمیا امروز همه چیز تمام میشد و همه می رفتند سر زندگی خودشان
آنوقت من میماندم و داغی که با هر نفسم تازه تر میشد.
به راه پله ها نرسیده صدای گفتگوی ارمیا و بیژن توجهم را جلب کرد
_یعنی چی عمو ؟بعد از این همه مدت دارن میگن به خاطر جسد یه گربه سه تا عزیز من خفه شده؟
آخه جسد گربه داخل هواکش شومینه چکار می کرده؟
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۱۹
✍ #بانونیلوفر
_اینطور که پیداست از مهمونی من که بر میگردند ویلای خودتون ،اونجا خیلی سرد بوده
برای همین زن داداش دوتا رختخواب وسط سالن پهن میکنه و همونجا کنار شومینه میخوابن
متاسفانه مسیر دودکش با جسد یه گربه مسدود شده بوده و....باعث خفگی هر سه شون میشه
شنیدن این صحبت ها از زبان بیژن حالم را منقلب کرده بود
پس برای همین مرجان خانم هانیه را محکم در آغوش گرفته بود تا سردش نشود!
در اتاق باز شدوبیژن از آن بیرون آمد. باچرخش سرش سمت من متوجه ی حضورم شد که مبهوت به دیوار تکیه داده بودم
با چند قدم مقابلم ایستاد. دستهایش را داخل جیب شلوارش کرد و گفت
_بهتری ؟
نگاه خنثی وسردم را از نقطه نا معلوم گرفتم و بدون جوابی راهی راه پله شدم که جلوی راهم را سد کرد.
_چرا ازم فرار میکنی ؟....چرا از من بدت میاد؟
پارت اول
https://eitaa.com/Raeha_behshti/6
کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.
⚜@makrmordab⚜.
دستِ کریمِ تو برای دلِ ما ..
سَر پناهیست در این بیسروسامانیها
#امام_رضا
#امام_رئوف
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۲۰
✍ #بانونیلوفر
_چرا ازم فرار میکنی ؟چرا از من بدت میاد؟
زحمت اینکه حتی نگاهش کنم هم به خودم ندادم
نمیدانم چرا در ضمیر نا خود آگاهم او ومهمانی کذایی اش را مقصر فوت هانیه و خانواده ارمیا میدانستم
درحالی که انتهای راه پله مقصد نگاهم بود با لحنی آمیخته با عصبانیت جواب دادم
_میشه برید کنار ؟من حالم خوش نیست وحوصله ی سوال و جواب ندارم
دستش جلو آمد که تیز سرم را بالا آوردم و چشم های تهدید گرم باعث شد دستش روی هوا خشک بماند.
_نترس....آسیبی از من به تو نمیرسه،ولی اگه به این رفتارت ادامه بدی منو عصبانی میکنی!
شاید شنیده باشی کسایی که منو عصبانی کردند اصلا از عاقبتش خوشحال نشدن
در جوابش انگشت اشاره ام را سمت خودم گرفتم و متعجب پرسیدم
_شما الان منو تهدید کردی؟
فکر کردین اگه به ارمیا بگم با من چه طوری صحبت کردین چی میشه؟
قامتم را صاف ترکردم و با لحن جدی ومحکم تری ادامه دادم
_اگه یه ذره از زندگی من میدونستین و منو میشناختین، میفهمیدین که من تاحالا از کسی جز خدا نترسیدم.
آقای سعیدی یا صبوری ،تا پایان امروز مهمون خونه ی من هستید اماخوشحال میشم دیگه دور و بر زندگیم شما رو نبینم.
منتظر جواب نماندم و با احتیاط و مچاله از جلوی او رد شدم و به سمت پایین راه افتادم
پارت اول
https://eitaa.com/Raeha_behshti/6
کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.
⚜@makrmordab⚜.
462.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸زندگے خانه ایست
🌿با هزاران پنجره
🌸دلت را به سوے هر
🌿ڪدام بگشایی
🌸زندگے سهم تو را از
🌿همانجا میدهد
🌸پنجره ے عشق را بگشا
🌿ڪه وجودت را از آن
🌸سرشار ڪنی
🌸روزتون پراز خویی ها 🌸
〰〰🌸 🌞 🌸〰〰
@Raeha_behshti
〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۲۱
✍ #بانونیلوفر
سه ماه بود آغوشم خالی مانده بود و هنوز لباسم از شیر ی که دیگر نصیب دخترم نمیشد کثیف میشد.
ارمیا با داغ سنگینی که خودش دیده بوداز همیشه بیشتر حواسش به من بود و با حفظ ظاهر سعی داشت مرا از این حالت کسلی و بی انگیزه ای بیرون بیاورد.
تا حدودی هم موفق شده بود و کم کم روال زندگی هرچند با دردی که در قلبمان سنگینی میکرد به حالت عادی باز گشته بود
با این حال دیگر این خانه و زیبایی اش برایم جذاب نبود.
یاد خنده های پدارانه یوسف خان و قربان صدقه رفتن های مرجان خانم به هانیه ام، محبت های گه گاهش نسبت به من ناراحتم میکرد.
اتاق دخترم به دستور ارمیا مهر و موم شده بود.
حتی نگذاشته بود عکسی که هانیه بغل، خانوادگی انداخته بودیم را بردارم.
این روزها از همیشه بیشتر بیژن قصد شراکت با ارمیا را داشت و فکرم را مشغول کرده بود
به خاطر همین همیشه صحبت های پدرش را به ارمیا یاد آوری میکردم و اورا از شراکت با بیژن بر حذر میداشتم تا خام چرب زبانی او نشود
اما کارهای یک شرکت بزرگ با تعداد زیادی شُعب، برای یک جوان بیست ساله و کم تجربه سنگین بود وگاهی فکر شراکت ارمیا را وسوسه میکرد.
_این همه پدرت دوست و آشنا داشت، به کسی که ازش مطمئنی پیشنهاد شراکت بده.من اصلا به عموت اعتماد ندارم
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۲۲
✍ #بانونیلوفر
نگران از پافشاری بیژن برای شراکت سعی بر خنثی کردن این موضوع راداشتم
هرگاه به حس ششمم توجه نکردم پشیمان شده بودم و این بار ازآن به راحتی نمیگذشتم
ارمیا هم سرگردان مانده بود و تقریبا حس مرا داشت اما فشار زیادی روی شانه اش سنگینی میکرد
_من هیچ کدومشونو درست و حسابی نمیشناسم..... میترسم از بیتجربگی من سو استفاده کنند
_خوب الان وقتشه باهاشون آشنا بشی، یعنی تو این یه سالی که کنار پدرت بودی یه آدم قابل اعتماد دور و برش نبود؟
_فقط یه نفر.... عمو سامان که متاسفانه شیرازه
_خوب چه اشکالی داره در جریان قرار بدیش ؟
ارمیا که انگار به فکر رفته بود دست به چانه گذاشت و سکوت کرد
_راستشو بخای من با پدر خدا بیامرزت موافقم
عمو بیژنت همه رفتاراش و پافشاری برای شراکتش خیلی مشکوکه
دست از چانه اش برداشت و نگاهم کرد
_سعی میکنم با عمو سامان ارتباط بگیرم.شنیدم ایران نیست
برای همینم مراسم بابا حضور نداشت وگرنه میدونم حتما می اومد
حالا تو نمیخاد فکرتو درگیر کنی. میخام یه مدت باهم بریم مسافرت .هردومون نیاز داریم یکم از این فضا فاصله بگیریم
پارت اول
https://eitaa.com/Raeha_behshti/6
کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.
⚜@makrmordab⚜.
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در صبحگاهان
که شبنم بر روی گل
آیتی از پاک بودن را
به گلها هدیه میبخشد
برایت آرزو کردم
خوب دیدن
خوب بودن
خوب ماندن را ...
سلام 🙋♂ عزیزان دلم❤️
صبحتون بخیر، روزتون خدایی💚🌹❤️