🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۲۹
✍ #بانونیلوفر
_خواهش میکنم ارمیا
_هادیه جان .... اصرار نکن ،تازه یکم حالت بهتر شده ،میری اونجا می افتی به ناله و گریه حالت دوباره بد میشه
بذار یه مدت بگذره سر پاشی بهت قول میدم سر فرصت میبرمت
_ارمیااا....من حالم خوبه ،میخام برم سر خاک مامانم و هادی، از وقتی ازدواج کردیم منو نبردی سرخاکشون،همش امروز و فردا کردی تا الان
چرااین روزها تا کمی ناراحت میشدم بغض لعنتی سراغم می آمد؟
_ببین ....ازالان بغض کردی وای به حالی که بخای بری سرخاک
چیزی نگفتم و با لبهای برچیده به دستهای قلاب کرده ام خیره ماندم
ارمیا از صندلی میز کارش بلند شد و روبه رویم ایستاد،قلاب دستهایم را از هم باز کرد و مرا سمت خودش کشید
_متاسفانه میدونی نقطه ضعف من چیه بغض میکنی تا حرفتوبه کرسی بشونی.
جهنم و ضرر، بذاریکم کاراموسرو سامون بدم چشم
خوشحال ازاینکه بعد ازقریب یک سال ونیم به زادگاهم بر میگشتم و علاوه بر سرخاک رفتن عزیزانم، میتوانستم به خاله سکینه هم سر بزنم آخ جونی گفتم وبا کف زدن مثل بچه ها بالا و پایین پریدم
از این حالت و ذوقم ارمیا هم بلند خندید و گفت
_هادیه قبول کن هنوز بچه ای ،البته منم دلم برای همین شیطنت و انرژیت ضعف میره و آرزومه همیشه خوشحال باشی
پارت اول
https://eitaa.com/Raeha_behshti/6
کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.
⚜@makrmordab⚜.
1.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب شد💙💫
دلها به فردا امیدوار شد؛
چشم ها پر از خواب شد،
همه میگویند که زندگی سر بالایی
و سرازیری دارد
اما من می گویم: زندگی هر چه که هست، جریان دارد؛
می گویم: تا خدا هست و خدایی
می کند، امید هست؛
فردا روشن است؛
شبتون آرام،فردایتان روشن 💙💫
#شب_بخیر
〰〰🌸 🌞 🌸〰〰
@Raeha_behshti
〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
#سلام_امام_زمانم
حلالتماممشڪلاتےا؎عشق
تنهاتوبهانہ؎حياتےا؎عشق
برگردڪہروزمرّگےماراڪشت
الحقڪہسفينةالنجاتے ا؎عشق
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۳۰
✍ #بانونیلوفر
آخر خرداد بود و هواروبه گرمی میرفت.خیره به جاده ای بودم که انتهایش جایی بود که تکه ای ازقلبم ،ریشه و اصلم در آنجابود.
دلم میخواست فصل بهار مخصوصاً اردیبهشت آنجا میرفتم و با عطر گل های دشت مست میشدم.
هرچند حالا هم میتوانستم به یاد قدیم از درخت توت بی بی بالا بروم و نظاره گر زمین های پر از تاک انگور باشم
به جعفر تپه که رسیدیم ،خاطرات تلخ و شیرین مثل نقل ونبات بر سرم هجوم آوردند و چشم هایم را نم کردند
فکرم حوالی سرنوشت هانیه چرخ می خورد.هانیه ی خودم،دختر معصومم از دنیا رفته بود و خیالم راحت بود در آرامش کامل خوابیده است
اما ازاینکه نمیدانستم خواهرم در چه وضعیتی به سر میبردو از سرنوشتش آگاه نبودم بیشتر آزارم میداد.
_رسیدیم ،ولی گفته باشم، ببینم خودتو آزار میدی زود بر میگردیم
دزدانه اشکهایم را پاک کردم و نگاه پراز محبتم را به ارمیا دادم
_خیالت راحت ،اتفاقا اینجا یه تعلق خاطری دارم که با تمام خاطرات بدو خوب اینجابودن حالمو خوب میکنه
_ببینیم و تعریف کنیم
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۳۱
✍ #بانونیلوفر
_نگفتم حالت بد میشه ؟آخه چرا حرف گوش نمیدی ؟
به کمک ارمیا جسم فرو افتاده ام را از سر مزار مامان زینب بلند کردم
نگاهم دوباره به قبر کناری اش افتاد. برادر جوان مرگم ،هادی عزیزم هرگز داغش سرد نمیشد.
_میگم ، حالا که تا اینجا اومدی نمی خای سر خاک باباتم بری؟
چهره ام از یاد آوری کاری که پدرم با من و هانیه کرده بودجمع شدو با صدای گرفته وخشمگین جواب دادم
_هیچ وقت پامو اونجا نمیذارم ،من قسم خوردم نبخشم ،نه بابامو، نه هرکسی که مسبب جدایی من از هانیه بوده
اخم های ارمیا درهم رفت و گفت
_خیلی خوب ،گفته بودم خودتو اذیت کنی زود برمیگردیم .فاتحتو بخون شب خونه مامان ثری میمونیم و صبح اول وقت بر میگردیم خونه
_ولی ....
_ولی نداره ....یه کلمه گفتم بر میگردیم برای یه بارم شده بگو چشم
پارت اول
https://eitaa.com/Raeha_behshti/6
کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.
⚜@makrmordab⚜.
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☕️سلام
🌸روزتون به زیبایی گل
☕️به صافی هـوا،
🌸به روشنی آب
☕️به زلالی
🌸قلبهای مهربونتون
☕️و به پاکی
🌸خـداونـد بلند مرتبه
🌸امیدوارم روزی
پراز خیرو برکت داشته باشید💐
᪥رایحه بهشتی᪥
☕️⚘️📚
دو تا چایی ریخت، گفت:
بیا بشین اینجا باهم غصه تو رو بخوریم؛
نگفت ناراحت نباش !
نگفت حالا دیگه پیش اومده چیکار میشه کرد
نگفت اینم میگذره ، کلیشه تحویلم نداد.
آدم باید یکیو داشته باشه بشینه باهاش غصه بخوره
☕️⚘️📚
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۳۲
✍ #بانونیلوفر
فریادبلند ارمیا برایم غیر منتظره بود و باعث شد یکه ای بخورم و با تعجب نگاهش کنم
این حجم از عصبانیت ناگهانیش برایم عجیب بود و میخواستم علت آن رابدانم اما ترجیح دادم فعلا آرام و مطیع به حرفش گوش کنم
تا منزل ثریا خانم مرحوم هیچ کلامی بینمان رد و بدل نشد و همچنان اخم های درهم ارمیا برایم سوال بود.
در خانه که گشوده شد وضع آشفته و نا مرتب حیاط اولین چیزی بود که به ذوق میزد.
چقدر این حیاط را دوست داشتم.چه روزهایی در آن بازی کرده بودم و مامان زینب را حرص داده بودم
درختچه هایی که با دست خودم کاشته بودم قد کشیده بودند.
حوض بزرگ وسط حیاط که خاطره ی اولین دیدارم با ارمیا بودحالا لجن زاری بیش نبود.
_چقدر اینجا بهم ریخته شده .واقعا حیفه مانباشیم اینجا تو این وضعیت بمونه
ارمیا در حالی که در بزرگ و زنگ زده ی حیاط را می بست کلافه گفت
_میگی چکار کنم ؟نکنه میخای اونجارو ول کنم بیام اینجا زندگی کنم ؟
ناراحت از برخورد ارمیا کلید در سالن را از کیفم بیرون کشیدم وبدون جواب که از من این صبوری بعید بود واردسالن شدم
پارت اول
https://eitaa.com/Raeha_behshti/6
کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.
⚜@makrmordab⚜.
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و خوب می دانی
هر جایِ دنیا که باشی
حواسِ دلم پرتِ توست
گریزی نیست از عشق
از حسِ خواستنت
از من...
اینچنین که دوستت دارم
شبتون آرام♥️
#شب_بخیر ✨🍃