eitaa logo
کانال مذهبی راه بهشت🇵🇸🇮🇷
1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
17 فایل
ترجمه وتفسیر آیه به آیه ولغات قرآن، کلیپ ومتن واستیکرهای مذهبی ومهدوی وشهدایی واحادیث و امر به معروف و... ارتباط با ما @Hasbeallah3
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆🔆🔆 💢با مذهب و افراد مذهبی بد نیستم ولی از حجاب خوشم نمی آید! دوست ندارم روسری بپوشم⁉️ 🍀هر یک از ما در زندگی شخصی و خصوصی خود میتواند مطابق سلیقه و علاقه هایش انتخاب و عمل کند اما وقتی صحبت از زندگی اجتماعی میشود دیگر نمی شود هر طور که دوست داشتیم رفتار کرد چون رفتار ما بر زندگی دیگران هم تاثیر گذار است. در دایره ارتباطهای اجتماعی برخی محدودیتها طبیعی است. مثلاً یک نفر بگوید من دوست ندارم پشت چراغ قرمز معطل شوم یکی دیگر بگوید من دوست ندارم آشغالهایم را در سطل زباله بگذارم دیگری بگوید دوست ندارم در گرمای تابستان اصلاً لباسی در خیابان بپوشم و هزاران مثال دیگر به نظرتان اینگونه اصلاً میتوان زندگی اجتماعی داشت؟ 🍀ضمن اینکه پوشش مناسب در درجه اول سودش به خود فرد بازمیگردد. آرامش و ارزش انسانی او را در پیش دیگران بیشتر می.کند دیگران به چشم یک ابزار لذت جویی به او نگاه نمیکنند از طرفی بی حجابی آزادی به قیمت اسارت دیگران است و این خودخواهی بزرگی است که برای راحتی یا دل خودمان فکر و روح و روان افراد جامعه را درگیر کنیم. " 🍀بنابراین رعایت قوانین اجتماعی - حتی اگر مخالف علاقه مان هم باشد – به نفع همه از جمله خود ماست و آرامش بیشتری به جامعه و افراد آن هدیه می دهد. https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
✨🌷 ای خواهران ، بدانید که سنگر شما و جنگ شما با کفار و فاسدان ، حفظ اسلامی است و اینکه اولاد صالح ، انقلابی و در خط ولایت و عاشق شهادت تربیت کنید . 🕊❤️ https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️خدا دنبال دلیل میگرده که ما رو ببخشه 👤استاد رائفی‌پور 🕋الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ به حق زینب  کبری سلام الله علیها https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الهادِمُ لِبُنیانِ الشِّرکِ وَالنِّفاقِ... آمدنت نزدیک است... و صدای قدم هایت لرزه بر جان طاغوت ها انداخته! سلام بر تو و بر روزی که بُت های روزگار یکی یکی به دستان ابراهیمی تو سقوط کنند! صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس. https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امام على عليه السلام: همه ی بدی ها در مجالست با همنشينِ بد است. 📚"غررالحكم حدیث4774" امروز جمعه ۳ آذر ماه ۱۰ جمادی الاول ۱۴۴۵ ۲۴ نوامبر ۲۰۲۳ https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
کانال مذهبی راه بهشت🇵🇸🇮🇷
💎 #نگین_آفرینش۲ 💎 فصل اول:ضرورت طرح مباحث #مهدویت ✅ دو.بعد اجتماعی مهدویت از نظر اجتماعی نی
💎 💎 فصل اول:ضرورت طرح مباحث ✅ سه.بُعد سیاسی بشر در طول تاریخ خود، مکتب‌ها و حکومت‌های زیادی را تجربه کرده است؛ ولی در هیچ یک از آنها گمشده خود را که عدالت و صلح و امنیت است، پیدا نکرده و پیوسته در ناکامی و شکست قرار گرفته است. در دوره‌های اخیر کاپیتالیسم و کمونیسم نیز در پاسخگویی به نیازهای بشر،ناکام ماندند که نشانه‌های آن، بحران اخلاقی و امنیتی‌ است که به آن گرفتار شده‌اند. حال تکلیف این بشر وامانده و سرگشته از ناکامی‌ها و شعارهای بی‌عمل و نظاره‌گر سراب‌ها چیست؟ امروز بشریت به دنبال اندیشه سیاسی دیگری است که ارزش‌های انسانی را در آن بیابد و آن، اندیشه سیاسی اسلام و حکومت مهدوی(ع) است که در رأس آن، شایسته‌ترین مردم قرار گرفته است. نظریه مهدویت، یک اندیشه جهانی است و این اندیشه برای جهان و اداره آن، طرح و برنامه دارد. مهدویت در عرصه حکومت، دارای اهداف بلند و ارزشی است و حتی می‌تواند برای حکومت دینی در عصر غیبت، یک طرح راهبردی باشد. به علاوه مهدویت از بعد سیاسی( نظام ) را به عنوان نیابت از حضرت مهدی(عج) در زمان غیبت، طرح می‌کند و الگوی مناسبی از حکومت صالحان و نیکان را به جهانیان ارائه می‌نماید. این نظام سیاسی، تداوم نظام سیاسی مهدوی است و پذیرش و سرسپردن به فرمان ولی فقیه، در ادامه اطاعت پذیری از امام زمان(عج) است. بنابراین مهدویت، ضامن شکل‌گیری یک نظام الهی به سرپرستی فقیه جامع شرایط است که حرکت جامعه اسلامی را در جهت آرمان‌های قرآنی و مهدوی قرار داده، امت را برای فراهم کردن زمینه‌های ظهور حضرت مهدی(عج) و حکومت جهانی او بسیج می‌کند؛ چنانکه در جریان انقلاب بزرگ امام خمینی(ره)،شاهد آن بوده‌ایم. https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
کانال مذهبی راه بهشت🇵🇸🇮🇷
#رمان_جدید #قسمت_دوم آخه حاجی سبحانی, محل اقامتش یه سوییت کوچولو که طبقه‌ی دوم خانه‌ی «حاج محمد» ه
💤داخل صحرایی خشک وسوزان بودم,... از دور صدای شرشر اب و قامت نخل‌هایی سربه فلک کشیده پدیدار بود...ناگاه باران نیزه و شمشیر به باریدن گرفت,... خدای من انگار اینجا کربلاست ومن هم ظهرعاشورا وسط معرکه ی نینوا هستم,... یک دفعه اقایی نورانی با دو دست قطع شده و تیر درچشم جلویم به خاک وخون غلتید...خدای من حضرت ابوالفضل ع است, این ساقی دشت کربلاست,بربالای نعش علمدارنینوا نشستم,روی میخراشیدم, خاک بر سر میریختم,ناله میزدم,مویه میکردم,...اصلا حال خودم را نمیفهمیدم, ناگاه,بانوی مکرمه‌ای نزدیکم شد,سرم را به اغوش کشید ودست نوازش برسرم میکشید و با صدایی اسمانی میگفت: _آرام باش,این مظلومیت, سند شیعه‌بودنمان است ارام باش که منتقم کرار در راه است... گویی این کلام بانو جرعه ابی بود که بر اتش درونم ریخت ومن ارام شدم,ارامِ ارام فقط احساس عطش داشتم... که با صدای ملکوتی اذان از عالم رویا بیرون امدم... کل صورتم مملواز,اشک وعرق بود چه خواب عجیبی بود,...انگار رویایی صادقه بود ومن واقعا گوشه‌ای از کربلا رابه چشم خود دیدم و با تمام وجود احساس کردم,یعنی تعبیرش چه بود؟ وضو گرفتم,نمازم را درحالی خواندم که هنوز درکربلا سیر میکردم...سجاده را جمع کردم ومشغول تا کردن چادر نمازم بودم... همونطور که غرق افکارم بودم به طرف کمد رفتم و چادرنمازم را گذاشتم داخلش که با صدای مادرم به طرف در برگشتم... مادرم با لیوان ابی در دستش جلوی در ایستاده بود ,تا وضع من را دید که قرمزی چشمام نشان از گریه ام داشت به طرفم امد, لیوان اب را داد دستم وگفت: _بخور مامان,الان دیگه بچه های امام‌حسین ع هم اب دارند,خودت را اینقدر اذیت نکن مادر, والله اهل بیت ع راضی به این کارا نیستند.. لیوان اب را از,دستش گرفتم ,روی عسلی کنار تخت گذاشتم وخودم را انداختم تو آغوش مادر وزار زار گریه کردم... مادر مبهوت از کارهام سرم را محکم تر به سینه اش چسپاند و درحالیکه موهام را ناز ونوازش میکرد گفت: _چی شده زر زری مامان؟اتفاقی افتاده؟ ومن که همیشه پناهگاه امن تنهاییم همین اغوش مهربان بود ,از خواب عجیبی که دیده بودم گفتم... ودرحالیکه اشک میریختم سرم را از,سینه ی مامان جداکردم توچشماش خیره شدم وگفتم: _مامان چرا من این خواب را دیدم؟یعنی تعبیرش چی میشه مامان؟ مادر با دوتا دستش صورتم را قاب گرفت وگفت: _عزیز دلم بس که قلبت پاکه این خواب را دیدی و مطمئن باش عزاداری دیروزت مورد توجه خانوم حضرت‌زینب‌س قرار گرفته.. همین وسپس لیوان اب را از روی عسلی برداشت به لبم گذاشت,از شدت عطش لیوان اب را لاجرعه سرکشیدم...به طرف آشپزخانه رفتیم و مادرم درحالیکه بساط صبحانه را آماده میکرد گفت: _زری جان هفته ی دیگه مدارس باز میشن, دلم میخواد بریم یه پارچه چادری جدید بگیریم و با چادر نو بری آخرین سال تحصیلی ات را... لبخندی زدم وگفتم: _مامان همون چادرقبلی که نو نو هست, مادرم لیوان شیر را دستم داد وگفت: _نه دیگه به دلم افتاده چادر,بگیریم... دوست داشتی باهم میریم,اگه هم دلت خواست عصر با دوستت سمیه برو... ناگزیر چشمی گفتم وذره ذره شیر داغ را مزه کردم... خوبه با سمیه برم... اره عصر با سمیه میرم و از اونطرف هم میریم قرار هرشب جمعه مان...با یاداوری قرارجمعه ها لبخندی رولبم نشست... 🌱ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 افزایش حضور شیاطین جن و شیاطین اِنس در زمین ❗️ علامت واضح ! 📚لینک دریافت کتاب صحیفه جامعه سجادیه https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه باد صدای جابجا شدن لطیف ترین مخلوق خداست... گاهی در چهره نسیم، گاهی در چهره طوفان! اما صاحب همه‌ی این چهره‌ها، فقط یکی است! https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر تو ای مولایی که در شب ظلمانی غیبت، مومنان چشم به راه طلوعت هستند و در صبح ظهور، شکرگزار آمدنت... السلام علیکَ فی اللیل اذا یَغشی و النَّهار اذا تجلّیٰ https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درس‌اخلاق 🎙 حجت‌الاسلام 💢حتی کوچکترین کمک به دیگران هم می‌تونه‌ بهشتیت کنه؟! 🔸کوتاه و شنیدنی👌 https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
کانال مذهبی راه بهشت🇵🇸🇮🇷
💎 #نگین_آفرینش۳ 💎 فصل اول:ضرورت طرح مباحث #مهدویت ✅ سه.بُعد سیاسی بشر در طول تاریخ خود، مکت
💎 💎 فصل اول:ضرورت طرح مباحث ✅ چهار.بُعد تاریخی مهدویت از بُعد تاریخی، سابقه طولانی دارد. تاریخ اسلام و مسلمین از همان آغاز با این موضوع گره خورده است. در روز بزرگ غدیر، پیامبر(ص) همگام با معرفی امام علی(ع) به عنوان امام پس از خود، همه امامان و از جمله حضرت مهدی(عج) را معرفی کردند و ظهور او را به همگان بشارت دادند. پس از آن، یک یک امامان از حضرت مهدی(عج) و ظهور او گفتند. بنابراین برخلاف ادعای بعضی از گمراهان، مهدویت، سخن امروز و دیروز نیست ؛ بلکه تاریخی به گسترده تاریخ اسلام دارد؛ پس بحث کردن درباره مهدویت، سخن گفتن درباره متن اسلام و قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص) است و مهدویت، حقیقتی است که همه تاریخ اسلام، پشتوانه آن است. نیز تاریخ طولانی شیعه و پیروان اهل بیت(ع) گواه است که بخش مهمی از هویت تشیع، مهدویت و انتظار ظهور حضرت مهدی(عج) بوده است؛ به ویژه در طول حدود ۱۲ قرن غیبت امام مهدی(ع) آثار علمی و عملی عالمان شیعه پیوسته در مسیر ترویج این حقیقت و تبیین موضوعات و مسائل آن بوده است. https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120
کانال مذهبی راه بهشت🇵🇸🇮🇷
#رمان_جدید #قسمت_سوم 💤داخل صحرایی خشک وسوزان بودم,... از دور صدای شرشر اب و قامت نخل‌هایی سربه فلک
با سروصدا از مامان که داخل اشپزخانه مشغول تدارک شام بود ,خداحافظی کردم وگفتم: _مامی طبق دستورشما باسمیه قرارگذاشتیم بریم خرید چادر,برگشتنی هم میریم مسجد برای دعای کمیل,نگران نشی هااا مامان بوسه ای از گونه ام چید وگفت: _برو به سلامت,سفارش نکنم هاا پارچه ی خوبی بگیر ,قیمتش مهم نیست,لطیف باشه و سبک ,درضمن مسجد رفتی التماس دعا, احتمالا بابات هم بیاد مسجد... بوسه ای به صورت مادرم,بهترین مادر دنیا زدم,چادرم را انداختم سرم وباوقار ومتانت وارد کوچه شدم... چون خونه سمیه داخل کوچه ی پایینی بود , قرارمون را گذاشته بودیم سرکوچه ی ما جلوی نانوایی سنگک که از قضا چسپیده به خونه حاج محمد هم بود.. سریع خودم را به سرکوچه رساندم,خبری از سمیه نبود,همونطور که سرم را ازاینور وانور کش میدادم که ببینم سمیه به چشمم میاد یا نه, از گوشه‌ی چشم نگاهی به واحد بالای خونه ی حاج محمد انداختم...پنجره اش باز بود وپرده ی توری سفیدی از پنجره بیرون افتاده بود و با وزش باد رقص‌کنان,صحنه‌ای قشنگی را پدید اورده بود,داشتم با خودم فکر میکردم ,یعنی الان یوزارسیف خونه است ومعلوم داره چه کارمیکنه؟؟ که ناگاه با صدای,شترق وهمزمان سوزش شانه ام به سمت عقب برگشتم... درحالیکه لبه‌ی چادرم را به دندان میگرفتم, زدم توسر سمیه وگفتم, _خدا لعنتت نکنه دختر,سکته ام دادی...کی تواز این دیوونه‌بازی‌هات دست برمیداری, خدامیدونه؟ سمیه با حالتی که خالی از,شیطنت نبود گفت: _هی هی..چکارداشتی میکردی؟فرافکنی موقوف خودم دیدم طرف را درسته با چشمات قورت دادی…… با تعجب گفتم: _طرف؟؟چی میگی دیوونه من منتظر توبودم.. وسمیه بااشاره به پنجره گفت: _اره جون خودت,یوزارسیف بیچاره شانس اورده پشت دیوار بود وگرنه الان چیزی ازش نمونده بود... با خنده زدم رودستش وگفتم: _کافر همه رابه کیش خود پندارد...پرحرفی موقوف,راه بیافت بریم که کلی وقتم را تلف کردی ودربین شوخی وخنده ,درحالیکه دوباره زیرچشمی نگاهی به پنجره میکردم ,به طرف خیابان اصلی راه افتادیم... 🌱ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/1551696168Cb46a380120