eitaa logo
از تبار رئیسعلی
605 دنبال‌کننده
437 عکس
109 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
ایام نوروز و روز اول عملیات فتح المبین بود که خبر آوردند حسن زخمی شده. حسن به شیراز منتقل شده بود. ما شب حرکت کردیم و حوالی سحر به شیراز رسیدیم و به بیمارستان رفتیم. سه روز از زخمی شدن حسن می‌گذشت و به ما نگفته بودند که از چه ناحیه‌ای زخمی شده است. رفتیم و دست به دامن نگهبان بیمارستان شدیم و از او تقاضا کردیم که ترتیبی بدهد تا بتوانیم وارد بیمارستان شویم. چون خیلی شلوغ بود، ما را راه ندادند. ما به او التماس کردیم و گفتیم: مریض مجروحی داریم و باید حتماً او را ببینیم. گفت: مریضتان اهل کجاست؟ گفتیم: اهل بوشهر. همین که کلمه بوشهر از دهان ما خارج شد، گفت: بیایید و سریع او را ببرید. متعجبانه گفتم: چرا؟! گفت: از صبح که بلند می‌شود مریض‌ها را دور خودش جمع می‌کند و با آن‌ها بگو و بخند راه می‌اندازد تا شب که بخواهد بخوابد. بیمارستان از دست او در امان نیست... گفتم: با این وضعیت او را کجا ببریم؟ گفت: او را به بیمارستان دنا ببرید، آنجا دیگر نمی‌تواند بازیگوشی کند. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
پا جای پای دايی... با آن حالت معنوى كه محمد داشت ما فكر می‌كرديم كه روزى در مأموريت‌هايش به شهادت مى‌‌رسد. محمد ارتباط بسيار عاطفى با پدر و به خصوص با مادرمان داشت. مادرم موقع زايمان آخرين فرزندش محمد، در خواب ديده بود كه خدا به او پسرى عطا خواهد کرد كه بعدها مانند دايی‌اش به شهادت خواهد رسيد. دايی ما از شهداى دفاع مقدس است. چون محمد بچه آخر خانواده بود مادرم به رفت‌وآمدهايش بسيار توجه داشت. خود شهيد هم به مادرم هميشه مى‌گفت كه: تو فقط خواهر شهيد نيستی مادر شهيد هم هستی. برادرم محمد علاقه زيادى به شهدا داشت. هر سال در ظهر تاسوعا يادواره شهداى روستا را برگزار مى‌كرد. جالب است كه خودش هم در ظهر تاسوعای سال ۹۴ مجروح شد و در اربعين همان سال به شهادت رسيد. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
هميشه وقتی او را صدا می زدم در هر كجا و هر حال كه بود جوابم را با كلمه "جان" می‌داد و هيچ گاه نشد كه با كلمه "بله" جواب مرا بدهد. هر وقت از بازی فوتبال برمی‌گشت اگر می‌ديد كه من گرفتار هستم، لباس‌هايش را پنهان می‌كرد و بعد خودش آنها را می‌شست. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
ای اولین و آخرین پناهگاه من، ای معبود، از سوی تو آمده ام و به سوی باز می گردم من بی تو هیچم، مرا لحظه ای به خود وامگذار. به نام مقدست قسم می خورم که جز تو کس یا چیز دیگری را نمی پرستم. از تو می خواهم که در آن دنیا به پوست نازکم رحم کنی. من عاشقانه در راه تو گام بر می دارم، زیرا عاشق تو هستم؛ و از تو می خواهم که از گناهان من در گذری؛ و معصیت های خود را، از سرم کم گردانی. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
ای برادران و دوستان قدر امام را بدانيد. نعمت بزرگى كه ما را از ظلمت جهل و فساد رهایى داد و نور و بركت را به مملكت ما به ارمغان آورد. او را تنها نگذاريد و بدانيد خوشبختى، با او بودن است به ادعاهای گروه‌هاى سودجو و فرصت طلب گوش ندهيد كه اين‌ها جزء لشكريان شيطان هستند. مورخه ۱ فروردین ۶۱ 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
چندين مدت به همرا شهيد ابراهيمی و چند سرباز ديگر در يك چادر پر از مهمات و مواد منفجره در منطقه بهمن شير مشغول به خدمت بوديم. يك روز صبح كه از خواب بيدار شديم شهيد ابراهيمي گفت: «بچه ها، همه ما در اين چادر كوچك مى‌خوابيم كه پر از مهمات است و گنجايش همه ما را ندارد بياييد اين ها را بيرون از چادر بگذاريم تا جاى بيشترى داشته باشيم». همه كمك كرديم و تمام مهمات را در فاصله دورى از چادر به طور مرتب كنار هم چيديم و پلاستيک بزرگی روى آن كشيديم. دو شب بعد درحالى كه در خواب بوديم پای يكى از بچه ها به فانوس درون چادر خورد و سرازير شد، نفت همه جا را فرا گرفت و تمام چادر آتش گرفت. سراسيمه از خواب بيدار شديم. هر قدر تلاش كرديم آتش را خاموش كنيم موفق نشديم و كليه وسايل و لباس ها در آتش سوخت. خدا را شكر كرديم كه با دورانديشی شهيد ابراهيمی همه مهمات را به بيرون از چادر منتقل كرده بوديم وگرنه... 🔻راوی: ابراهیم ستوده (همرزم شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهيد محراب آيه الله دستغيب آمده بود اردوگاه. بهش اشاره كرد و گفت اين كيه؟ بچه ها گفتند: جهانگير. شهيد دستغيب گفت: از اين به بعد بهش نگيد جهانگير. بگيد علی. 🔻راوی: همرزم شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
به ياد دارم در شهر بستان كه بوديم، صبح‌ها زود از خواب بلند می‌شد و بعد از اقامه نماز و تلاوت قرآن، جهت گرفتن نان به يك نانوايی صلواتی می‌رفت نان می‌گرفت و برای رزمندگان صبحانه آماده می‌کرد. شهيد شاهدی با خنده می‌گفت: دارم برای بچه‌هايم صبحانه حاضر می‌كنم. 🔻راوی: حسن دریانورد (همرزم شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
يك روز هنگام گشت زنی در منطقه ايستگاه ۷ آبادان به يك باغ و خانه برخورديم. باغ و خانه خالی از سكنه و پر از خرما و رطب بود. من به شهيد گفتم بيا چند حصير برداريم براى زير پای بچه‌های رزمنده ببريم. ايشان قبول نكردند و گفتند: ما آمده‌ايم از مردم و زندگی شان دفاع كنيم نه اين كه وسايل‌شان را برداريم. 🔻راوی: محمد معمار (همرزم شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
چند نکته با برادران و خواهرانم دارم: ۱- اینکه ایمان به خدا داشته و همیشه در راههای پر پیچ و خم استوار باشید. صبر و استقامت به خرج دهند. زود باشد که حکومت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) بر پا گردد و دنیا پر از عدل شود. ۲- تمام دستورات خداوند انجام داده، واجبات را بجای آورده محرمات رعایت نموده و کوچک‌ترین کاری بر خلاف اسلام ننمایید که زود باشد آنهایی که برخلاف اسلام کار می‌کنند و پشیمان گردند که فایده‌ای ندارد. ۳- از روحانیت مبارز که در خط امام و اسلام می باشند پشتوانه محکمی بسازید و همیشه پشت سر روحانیت حرکت کنید و خدای ناکرده حرف توهین آمیزی نزنید که موجب عقوبت خواهید شد. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شبی، مادرش در خواب حضرت زهرا، حضرت زینب و امام حسین علیهم‌السلام را می‌بیند. صبح به شهید می‌گوید از طرف من آزاد هستی به جبهه بروی؛ خدا پشت و پناهت؛ ما هم خدا را داریم، خدا روزی رسان است، به فکر ما مباش. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir