#خـــاطرات_شهدا
یک روز ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود !
گفتم ، آقا ابراهیم برای شما زشته !!! ، این کار بار برهاست نه شما ! ،
ادامه مطلب در کانال👇👇
کانال سلام بر#ابراهیم
https://eitaa.com/joinchat/2983526416C2869843932
🌺 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم 🌺
🌸 #شب_های_شهدایی 🌸
می خواست برگرده جبهه...
بهش گفتم : پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی
بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند
چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست...
وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم ...
دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد
خواستم بهش اعتراض کنم که گفت:
این همه بی نماز هست!
اجازه بدید کمی هم بی نمازا ، نماز بخونند
دیگه حرفی برا گفتن نداشتم
خیلی زیبا ، بجا و سنجیده جواب حرف بی منطقی من رو داد
منبع: کتاب بر خوشه ی خاطرات ، صفحه ۲۸
#خاطرات_شهدا 📚
#قصه_های_شهدایی 📖
#شب_ها_در_محضر_شهدا 🇮🇷
#علمی_پژوهشی
#معاونت_علمی_پژوهشی
🔸 حوزه مقاومت بسیج شهید رجائی 🔸