eitaa logo
رکیذ
54.2هزار دنبال‌کننده
456 عکس
134 ویدیو
0 فایل
- رکیذ‌؛ یعنی به خود از اندوه آهسته آهسته سخن گفتن .🩶 - اینجا در کنارِ هم شعر می‌خوانیم .🌱 - تبلیغات" @Tablighatw - مکروبه" @makrobeh1 - النحیط" @Al_Nahit اینجا میگم ومیشنوم . . ! https://eitaa.com/joinchat/3373465777C9c6fce23f6
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5823471746338001071.mp3
14.22M
تو لبخندی میانِ گریه هایم . . - جدید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمّد بس است و آل‌محمّد - سعدی عیدتون مبارک💚
جان دلم .mp3
2.89M
جانِ دلم 💚 همه‌ جاحرفِ مهربونیتِ " یارسول الله یامحمَّد
هوای روی تو دارم نمی‌گذارندم مگر به کوی تو این ابرها ببارندم مرا که مست توام این خمار خواهد کشت نگاه کن که به دست که می‌سپارندم مگر در این شب دیر انتظارِ عاشق‌کُش به وعده‌های وصال تو زنده دارندم غمم نمی‌خورد ایام و جای رنجش نیست هزار شکر که بی غم نمی‌گذارندم سری به سینه فرو برده‌ام مگر روزی چو گنج گم‌شده زین کنج غم برآرندم چه باک اگر به دل بی‌غمان نبردم راه غم شکسته‌دلانم که می‌گسارندم من آن ستارۀ شب زنده‌دار امّیدم که عاشقان تو تا روز می‌شمارندم چه جای خواب که هر شب محصّلان فراق خیال روی تو بر دیده می‌گمارندم هنوز دست نَشسته‌ست غم ز خون دلم چه نقش‌ها که ازین دست می‌نگارندم کدام مست، می از خون سایه خواهد کرد که همچو خوشۀ انگور می‌فشارندم - هوشنگ‌‌ ابتهاج
Burak Canözer-Autumn in Venice.mp3
9.33M
برایِ آرامشِ قلبت ./🤍🍁
alimahakizadeh_۲۰۲۳۰۸۱۱_reel_3167167954201357454_1_3167167954201357454_۰۴۱۰۲۰۲۳.mp3
1.07M
‏همیشه در من ‏اندوهی بود‌ ‏به جا مانده از حرف‌ هایی ‏که نتوانسته‌ بودم به تمامی آن‌ها را بر زبان بیاورم . .
گاهی بی آنکه هرگز به چیزی فکر کرده باشی، خوابش را می بینی، و بعد هی از خودت می‌پرسی تعبیر این خواب چیست؟ حالت خوش نیست، بد هم نیست ولی با یک کلمه یا تصویر شبت زیبا می‌شود یا چنان از تلخی روزت مکدری که دلت می‌خواهد دوباره بخوابی و به همان خواب برگردی. - عباس معروفی
Bahare Man (Bikalam).mp3
7.26M
ناگهانی آدم نمی‌داند این غم از کجا آمده و به دلش چسبیده! فقط دلش می‌گیرد.
‌‌صبحِ بی تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد بی ‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد بی ‌تو می‌گویند تعطیل است کارِ عشق بازی عشق، اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد جُغد، بر ویرانه می‌خواند به انکارِ تو اما خاک این ویرانه‌ها، بویی از آن ویرانه دارد خواستم از رنجشِ دوری بگویم، یادم آمد عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد رویِ آنم نیست تا در آرزو، دستی برآرم ای خوش آن دستی که رنگِ آبرو از پینه دارد در هوای عشقِ تو پر می زند با بی قراری آن کبوترْ چاهیِ زخمی که او در سینه دارد ناگهان قفلِ بزرگ تیرگی را می‌گشاید آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد - قیصر امین پور