هدایت شده از مکروبه !
مامانها همیشه واسطهیِ رفع و رجوع خرابکاریهایِ بچههاشونن.
یا اُمَّاه،
یا فاطِمَهَ الزَّهْراَّء! بازهم مادری کن برایِ دختری که خودِ آلودهش رو به دامنِ مهربونیت دخیل زده تا یه نیم نگاه خرجِ کوله بارِ سنگینِ سیاهیهاش کنی و برایِ سفید شدنشون دعایِ اللهم بیض وجهه بخونی💔
یا اُمَّاه،
یا فاطِمَهَ الزَّهْراَّء
اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکِ اِلَى اللّهِ...
-زهرا سادات🌱
_یادداشتی برای کتابِ "سنگ"
باید اسم کتاب را بگذارم کتابی که جان کندم تا بخوانمش. از همان اول بسم الله،
از همان خطِ اول که گفت:
«من حسین را کشتم.
بعد از تیری که به صورتش پرتاب کردم، در همهی نیزههایی که به پهلویش پرتاب شد، در همهی شمشیرهایی که به فرقش فرود آمد، در همه سنگهایی که به پیشانیاش خورد، شریک بودم».
خواندن این همه سیاهی دل میخواست. نوشتنش بیشتر!
کلمات چنگ میزنند به قلب آدم. شیون میکشند، روضه میخوانند و خطشان گم میشود در سیاهی، در صدای قهقههایی مستانه میانهی لرزیدن پوست دفها، در جیرینگ جیرینگ خلخال، صدای النگوهایی که تا آرنج روی هم ریخته، صدای کوفتن پتک بر سندان و بوی عرق، بوی شراب کهنه از سبوهای خانهی رقاصهایی در دمشق.
خواندن از عاشورا سخت است. از زبان دشمن اهل بیت سختتر. ساعتها طول کشید تا اثر این همه سیاهی متعفن از کامم پاک شود.
یا اَباعَبْدِاللَّهِ
لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلی جَمیعِ اَهْل ِالاِْسْلامِو َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِی السَّمواتِ عَلی جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ...
جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرکِ بتپرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود که بر زبان لاالهالاالله براند؟ آنگاه جانب عدل و باطن قبله را رها میکند و خانهٔ کعبه را عوض از صنمی سنگی میگیرد که روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف کند. و ای کاش تا همینجا بسنده میکرد و قلب قبله را با تیغ نمیدرید!
[ فتح خون، سید مرتضی آوینی ]
این کتاب را امانت گرفتم. فقط به خاطر حسِ خوب کبوترِ روی جلد. مصمم، بال تکان میداد. رو به یک دایره با منحنیها و قوسهای دورانی
که پیچ و تاب برگهای ریزِ شاخهی زیتون را در آغوش گرفته بودند.
میدانستم که قرار است با جنگ مواجه شوم. با روایتهای هفت بانوی سوری از محاصره یک شهر. اما نمیدانستم قرار است در چنین شرایطی بخوانمش.
امشب، بعد از خواندن اخبار ناگواری که از سوریه منتشر شد دوباره آمدم و به جلد نگاه کردم.
این بار اما نگاهِ زنی رو به آسمان میخکوبم کرد. زنی که بچههایش را درآغوش گرفته و به پرندهی صلح مینگرد...
🕊| خرده نوشتهها
از #کتاب باغهای معلق
_برای #سوریه دعا کنیم💔
پدر بزرگی که همیشه مظهر اقتدار بود. امروز شونههای مردونهش خم بود و از همیشه نحیفتر و شکستهتر. مثل یک بچهی بی مادر ساعتها زار زد. بدون خجالت. بدون ترس. اونقدر بلند بلند گریه میکرد که دلم میخواست اونجا نباشم و این اشکهای درشتی که گم میشن میون چین و چروک دور چشمهاش رو نبینم.
از دست دادن همسفر، همراه، همسر، رفیق سخته.
سخت...
آخ از شبِ غمباری که صدایِ بغضدار علی قلب زمین رو به آتیش کشید:
یا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
فاطمه با من سخن بگو من علی ام...
اماه، یا فاطمه
ای شفیعهی محشر، تو لحظهایی که از تاریکی قبر وحشتزده و حیرانیم دستگیرمون باش.
منت بذارید بر من و امشب برا مادربزرگم نماز لیلهالدفن بخونید؛
خدیجه فرزند قربان*
به مادربزرگم فکر میکنم و نا خودآگاه لبخند میشینه رو لبم. وقتی خوش خندهترین و مهربونترین آدم دنیا بود. آخرین تصویرش برای من اون جسم کفن پوش سرد و بیجونِ وسط اتاق نیست. مگه میشه یادم بره عاشق رنگ سفید بود؟ چارقدای سفیدی رو که پشت گردنش گره میبست؟ اون موهای نارنجی حنا ریختهی خوشگلی که از گوشهی چارقد میزد بیرون؟ اون خندههایی که لپهاش رو سرخ میکرد؟
تصویر صبورِ بدن رنجورش یادم نمیره. تو اوج بیماری. تو اوج اختلال حواس. تو اوج زمینگیر شدنش هم فقط یه جمله ورد زبونش بود:
شکرِ خدا
از اینکه ننجونم شدی ممنونم. از اینکه اومده بودی به این دنیا و شدی مادرِ مادرم ممنونم. از اینکه بهمون عشق دادی، از اینکه مهر اهل بیت رو بهمون هدیه دادی ممنونم...
الان دیگه نمیتونم گریه نکنم....
مکروبه !
عمرِ گهواره به بوسیدنِ محسن نرسید...
این روزا روضهی حضرت مادر قلبم رو متلاشی میکنم.
قربونت برم حضرت زهرا😭😭
https://fatehe-online.ir/2763139
⤴️اگه ممکنه برا مادربزرگ مهربونم
فاتحه و قرآن بخونید.
و اینکه لطف کنید نشر بدید آدمای بیشتری ببینند.
نمیدونم چطوری لطفتون رو جبران کنم.
الهی خدای مهربون امواتتون رو مورد رحمت و مغفرت بیانتهای خودش قرار بده و همهی این صلواتها و ختم قرآنها نوری بشه برای در گذشتگانتون انشاءالله.
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
فَرَجَعَ؛ تاریخ هیچننوشته که «فَرَجَعوا». تاریخ هیچ فعل جمع ننوشته. تاریخ حواسجمع بوده. رسم در تمام جهان است که بعد از دفن و تجهیز میت، طایفه و عشیره متوفی زیر شانههای خانوادهاش را بگیرند و گلاب بر چهرهاش بپاشند و به خانه بیاورندش. همصحبتش شوند و سه روز غذا طبخ کنند و لحظهای تنهایش نگذارند. تاریخ اما نوشته که «فَرَجع». تنها برگشت. بیهیچ همراه. سپس با خانهای ساکت مواجه شد. و تاریک. و سرد. و بستری خالی از فاطمه در آن کنج مهیب و کشنده خانه. آنگاه تکیه بر دیوار زد و نشست؛ کوهی تکیهزده بر دیوار. گریست و شانههایش لرزید و از ریشهایش قطره اشک چکید و زیر لب گفت که من حالا مظلومترین مرد تاریخم. همین.
ماجرای من و کتابهام شده ماجرای اون تیر انداز تازه کاری که قبضه به بغل اون گردالوی مشکی وسط سیل رو هدف میگیره، اما تیر و ترکشی که از میون اون لولهی باریک و تیره عبور میکنه؛ درست میشینه گوشهی گوشهی سیبل.
اینه که هفت تا کتاب تو لیست درحال خواندنم منتظر و اخمالو برام چشم غره میرن و من بیسر و صدا و دزدکی کتاب دست پنهان آگاتا کریستی رو شروع و یک روزه تموم کردم.
خودم که اسمش رو گذاشتم سندرم مطالعه بیقرار!!!
وگرنه هیچ توجیه منطقی دیگهایی براش ندارم.
شما هم آیا؟؟؟
هدایت شده از ریحانه
❤ رهبر انقلاب: مادری یک افتخار است / تمسخر نقش مادری، یک سیاست استعماری است
🔹️رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار هزاران نفر از زنان و دختران:
✏️ امروز من میبینم بعضیها به تبع همان سیاستهای سرمایهداران و استعمارگران و بدخواهان جوامع مستقل به خصوص جامعهی ما و به دنبال آنها مادری را بد تصویر میکنند. اگر کسی بگوید فرزندآوری لازم است برای خانوادهها طعنه میزنند مسخره میکنند که شما زن را برای بچه میخواهید برای فرزندآوری میخواهید.
✏️ مادری یک افتخار است. اینکه یک موجودی یک موجود انسانی را شما با زحمت زیاد چه در درون خودتان چه در بیرون در اوایل زندگیاش پرورش بدهید زحماتش را تحمل کنید او را بعنوان یک انسان پرورش بدهید، این افتخار کوچکی است؟ خیلی بااهمیت است، خیلی باارزش است. برای همین هم هست که در اسلام روی نقش مادر تکیه شده. ۱۴۰۳/۰۹/۲۷
🖼 #بسته_خبری | #نقش_مادری #فرزندآوری
💻 @khamenei_reyhaneh