eitaa logo
مکروبه !
2.1هزار دنبال‌کننده
287 عکس
27 ویدیو
1 فایل
میان لشکری از گرگ‌های درنده؛ مظلومِ مقتدریم! جان می‌دهیم اما خاک هرگز!" #زهرا_سادات #ابناء‌الحیدر نقد و پیشنهاد: https://daigo.ir/secret/7988081305 آرامش: @Rakiz_1 _انتشار مطالب آزاد🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
از کسانی نباشیم که رمضان بر آن‌ها می‌گذرد، در حالی که بدن‌های‌شان ضایع شده و فکرهای‌شان عقیم مانده و قلب‌های‌شان سرشار از بت‌ها شده و روح‌های‌شان به تنگی رسیده‌ست. چون این یک اصل است که اگر کسی از نعمتی که در دسترس اوست بهره نگیرد؛ سیاهی به او می‌رسد... [ علی صفایی حائری ]
۱۰ فروردین
عیدتون مبارک بنده‌های خوبِ خدا^^🌱 چقدر نورانی‌تر شدین چقدر زیباتر شدین یک ماه بندگی‌تون، مناجات‌های زیرلبی و اشک ریختن‌هاتون الهی العفو گفتن‌هاتون اللهمَ لکَ صُمنای افطارهاتون: قبول درگاهِ حضرت حق ان شاءالله :) و عیدِ قشنگتون خیلی خیلی مبارکا 💙
۱۱ فروردین
امروز شروعِ ماجرای من و نوشتن به صورت جدیه خیلی زیاد به دعاهاتون نیاز دارم، برام دعا کنید تا بتونم خوب از پسش بر بیام
۱۶ فروردین
13.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
« مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِی يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِم‏»، ترجمه: امام صادق (ع): رسول خدا (ص) فرمود:كسی كه صبح كند و اهمیتی به كارهای مسلمانان ندهد او از آنان نیست و كسی كه صدای مردی بشنود كه فریاد كمك خواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد مسلمان نیست.
۱۸ فروردین
و عمو حمزه با زبان روزه کنار کوه عینین افتاده بود و حوضچه‌ای از خون زیر بدنش دلمه بسته بود.... کتاب حیدر| یازده: سال سوم هجری
۲۵ فروردین
مکروبه !
و عمو حمزه با زبان روزه کنار کوه عینین افتاده بود و حوضچه‌ای از خون زیر بدنش دلمه بسته بود.... کتاب
یکی از شخصیت‌هایی که خیلی دوستشون دارم و خیلی برام عزیزن و قلبم با شنیدن اسمشون محکم میتپه عموجان حضرت حمزه سیدالشهدا‌ست. امروز روز شهادتشونه. خیلی دلم می‌خواست یه متن درخور براشون آماده کنم اما متاسفانه نشد. امیدوارم این عرض ارادت ناچیز رو از من بپذیرند. امیدوارم با نگاه پدرانشون به همه‌مون نگاه بندازن. نگاه خریدارانه. از اون نگاه‌ها که عاقبت بخیر می‌کنه آدم رو.
۲۵ فروردین
Misaq-Haftegi970405[01].mp3
13M
▪️حمزه که جان عالم و آدم فدای او (روضه حضرت حمزه سیدالشهداء) 🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه شهادت سیدالشهداء (علیه‌السلام) 👈 مشاهده متن: Meysammotiee.ir/post/2659 ☑️ @MeysamMotiee
۲۵ فروردین
مکروبه !
▪️حمزه که جان عالم و آدم فدای او (روضه حضرت حمزه سیدالشهداء) 🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه شهادت
ميدانِ خروش ناله‌ی‌ واويلتا گرفت عالم برای غربت حمزه عزا گرفت جانم فداي پيکر پاک و مطهرش جانم فداي زخم فراوان پيکرش... _التماس دعا رفقا💔_
۲۵ فروردین
پرده اول: شجاع قبیله بود؛ بزرگ‌جثه و قد بلند. با شانه‌هایی پهن و ریش‌هایی پرپشت. با موهایی به تمامه سیاه و شلال شده بر شانه‌ها. دستمالی به سر می‌بست و موهایش را از زیر دستمال روی چهره می‌ریخت. سوار بر اسب و نقاب زده بر چهره از غبارهای بسیار حجاز، از میانه شهر می‌گذشت و همه‌ی عرب به احترامش سر خم می‌کرد. پهلوان قبیله بود. شیر! نامش شیر بود. یعنی نامش حمزه بود که در عربی به معنی شیر است. انگار اما این نام برای هیبت او کافی نبود. مردم کنیه‌اش را هم شیر گذاشته بودند. حمزه اسدالله! اهل شکار بود. قوت اندکی در توبره مرکب‌اش می‌گذاشت و کمان به شانه حمایل می‌کرد و نیزه بر رکاب می‌زد و از شهر خارج می‌شد. صبح فردا آهویی و مرالی بر شانه انداخته از سوی صحرا وارد شهر می‌شد. صبح آن روز که وارد شهر شد، به رسم هربار مستقیم سوی کعبه رفت. برای احترام و شاید برای تبرک شکار گرم روز. به محمد هم سری می‌زد. برادرزاده‌اش بود. داعیه نبوت کرده بود. گرچه شیر به آیین او نبود اما برخلاف همه شهر، احترام او را داشت و عزیزش می‌داشت. محمد آن روز، توی خودش بود و حرف نمیزد. بی‌حوصلگی از وجناتش پیدا بود. شیر که پیگیر ماجرا شد، گفت «چیزی نیست حمزه...چیزی نیست.». کنیزکی لق‌زبان ناگهان از کنار حوض میان حیاط گفت:« حمزه نبودی ببینی که امروز پای کوه صفا ابوجهل چه‌ دشنام‌ها و تمسخرها حواله برادرزاده‌ات کرد». حمزه دیگر هیچ نگفت. آهوی سپید خون‌آلوده را کنار دیوار گذاشت که غلامان و کنیزان پوست و گوشتش را سوا کنند. و اسبش را هی کرد... محمد لبخند به لب رو به کنیزک گفت:«نباید چیزی به او می‌گفتی». پرده دوم: عادت اشراف و بزرگان قریش است که در میانه روز، در گرماکش آفتاب حجاز، سایه‌بانی کوچک و خنک در کناره مسجدالحرام و نزدیکی کعبه برپا کنند و در گعده‌های چند نفره، دور هم به گفتگو و سرگرمی و قمار بنشینند. با غلامانی به خدمت. و با خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های لذیذ. و عوام از دور بی‌آنکه جرئت نزدیک شدن داشته باشند، به سرانگشت اشاره به یکدیگر نشانشان دهند و حسرت ببرند. اشراف‌اند و قدرتمندان و ملّاکان مکه. مشغول قهقهه‌ و تاس ریختن‌اند؛ مست انگار. سواره‌ای سوی سایه‌بان می‌آید. منقّب. به نزدیکای گعده اشراف که می‌رسد به جستی پایین می‌پرد. نیازی به کنار زدن نقاب نیست. قامت و تنومندی‌اش و چشمان نافذش و کمان حمایل بر شانه‌اش، همگی داد می‌زنند که حمزه است. به ابروانی در هم کشیده. شیر اما نقابش را کنار می‌زند. کمان از پهلو می‌گیرد، بالای سر می‌برد و به تمام قوت بر فرق سر ابوجهل می‌کوبد. گعده از هم می‌پاشد و هیاهو به جمع اشراف می‌افتد. خون از سر ابوجهل شتک می‌زند به لباس‌های جماعت. « منم حمزه! من بر آیین محمد درآمدم. پس هرچه به او بگویید به من گفته‌اید. و این سزای کسی است که صدا بر محمد بلند کند» پرده سوم: شیر در جمع کفتارها بر زمین افتاده. در میانه احد. به ناجوانمردی از قفا او را زده‌اند. خنجر به سینه‌اش زده و جگرش را بیرون کشیده‌اند. هلهله در اردوی اشراف به پاست. پیکر در تف آفتاب حجاز بر خاک است. اشراف در اردوگاه باز در سایه‌بانی نشسته‌اند. قهقهه می‌زنند و تاس می‌ریزند. مست انگار. جنگ که تمام می‌شود، محمد بالای سر می‌ایستد. طوری که سایه‌اش بر پیکر او باشد. محمد می‌گوید که خواهر حمزه نزدیک است که به قتلگاه او برسد. روی پیکرش را بپوشانید. و اطراف او نوحه کنید و اشک بریزید. که یل قبیله ما را ناجوانمردانه انداختند. نیکو یاوری برای ما بود. حمزه اسدالله! «مهدی مولایی» یادداشت منتشر شده در روزنامه جوان.
۲۵ فروردین
مسائل کشور نباید به این گفت‌وگوها گره زده شود و اشتباهی که در برجام انجام شد و همه چیز کشور را به پیشرفت مذاکرات منوط کرد، نباید تکرار شود چرا که کشور شرطی می‌شود و همه چیز از جمله سرمایه‌گذاری تا مشخص شدن نتیجه مذاکرات معطل می‌ماند. مذاکرات ممکن است به نتیجه برسد یا نرسد ما هم به این گفت‌وگوها نه خیلی خوش‌بین و نه خیلی بدبین هستیم البته به طرف مقابل خیلی بدبین هستیم اما به توانایی‌های خود خوش بین هستیم. _حضرت آقا جان| ۲۶فروردین۱۴۰۴
۲۶ فروردین
میلادتون مبارک عزیزِ دل‌های ما❤️
۲۹ فروردین